mahnaz - شبکه اجتماعی نمیدونم

صفحه‌اصلي
- راهنما
- قوانين شبکه
- پرسش‌هاي متداول
- اخبار شبکه
- تبليغات
- تماس با ما
- درباره ما
بخش‌ها
- کاربران
- همه‌ي کاربران
- مديران شبکه
- حاميان شبکه
- کاربران آنلاين
- کاربران برتر
- حلقه ها
- ليدر ها
- گروه‌ها
- همه‌ي گروه‌ها
- امکانات
- نسخه موبايل
- نمايش زنده
- فال حافظ
- تلويزيون
- فتوشاپ آنلاين
- بازي آنلاين
- عشق سنجي
- تبديل فرمت
- تبديل متن
- ابزارها
- تولبار
- ارسال دعوتنامه
جستجو
جستجوي پيشرفته

من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم ... بــــــــدان ... "حــــــوای" کسی نـــــمی شــوم که به "هــــــوای" دیگری برود ... ... تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد ... روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده و احســـــاس نام گرفته شده است ... ارزان نمی فروشمش...

مشخصات

موارد دیگر

0$D->usr->favs) ) { ?>

	MahnaZ (آفلاين)
	3024 پست
	9935 ديدگاه
	14471 امتياز
	شاد و سرحال
	1365-01-16
	f - مجرد
	اسلام
	گیلان
	لیسانس
	نمی کشم

دنبال‌کنندگان

(156 کاربر)

آخرین بازدید کنندگان

حس من

برچسب ‌های کاربردی

چت روم نمیدونم
برای ورور به چت روم نمیدونم
کلیک کنید

MahnaZ

بروز شده ها اطلاعات گالري دوستان گروه ها RSS

همه پست‌ها توئیت‌ها فید RSS

Noosha

ﺧﺪﺍﯾـــــــــــــﺎ...
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺷـُـﮑﺮ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ؛
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺻﺒﺤﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ؛
ﺑﺎﺑﺖ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺒﻮﺩﻡ؛
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﮔــِـﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖِ ﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﺲ ﻧﺴﺒﺘﺶ ﺩﺍﺩﻡ؛
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﮔـِـﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﮐﻮﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻘﺼﺮ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ؛
ﻣــــﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ... {-47-}

{-47-}

1 دیدگاه · 1392/09/10 - 01:13 ·

اين ارسال را بازنشر کرده است.

MahnaZ

موبایلمو دزد برده هرچی گشتم کارتونشو پیدا نکردم ،
پسر عموم اومده میگه *#۰۶# رو بزن تو گوشیت سریالشو بهت میده بعد با این برو کلانتری
من {-15-}

{-15-}

فک و فامیل {-15-}

{-15-}

عموم و زن عموم {-15-}

{-15-}

گوشیم توی دست دزده {-15-}

{-15-}

خود دزده

{-15-}

بچه محلای دزده {-15-}

{-15-}

1 دیدگاه · 1392/09/9 - 15:21 در خنده بازار ·

MahnaZ

ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺭﺩﯾﻒ ﺍﻭﻝ ﮐﻼﺱ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻮﺷﻦ
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎﯼ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ !
روحیه ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﺧﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ … {-7-}

{-7-}

11 دیدگاه · 1392/09/9 - 15:07 در خنده بازار ·

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

من همیشه ته کلاس مینشستم {-64-}

1392/09/12 - 14:30

مهناااز نگو یه رفیق دارم مجبورم به خار خر زدنش همش جلو بشینم...یعنی مصیبتیه {-15-}

1392/09/21 - 16:46

تو جلو بشین هنو صفر کیلومتری مائده ترم های بعد برو عقب... یذره از دوستت یاد بگیر خر بزن {-64-}

1392/09/22 - 21:46

چسب حالا روش فکر میکنم در اینده بعد امتحانات {-7-}

1392/09/24 - 22:41

قربون چسبت برم {-23-} تو کی اومدی؟ بالاخره بعد مدتها ی بار بم چسب گفتی {-64-}

1392/09/25 - 00:12

خدا نکنه {-23-} امممم من الان که دارم جوابتو میدم تو یه استراحته نیم ساعته هستم که دارم تموم هم میشه به سلامتی..امروز دهمه....ولی دیدگاه قبلی برا دو هفته پیشه....ایششششششششش به حرف شوما گوش میدم نمیام دیگه.... {-7-} قبلا زیاد میگفتم چسب؟؟؟؟هوم؟؟؟ {-26-} {-30-}

1392/10/9 - 10:57

منم امروز بزا نگاه کنم ... 15 دی هستش که دارم برات نامه مینویسم {-32-}
تو کجا به حرف من گوش میدی از وقتی رفتی دانشگاه سربه هوا شدی {-194-} موقع امتحانات نمیدونم بی نمیدونم اما باز اینورا پیدات شده چیکارت کنم هاااا؟؟ {-182-}
هـــــــــــــــــعی {-137-} قبلا ی ابهت دیگه داشتیم چه چسب هایی که میشنیدیم و فیضها میبردیم {-203-}

1392/10/15 - 01:58

سلام عزیزم.. {-49-} منم غروب 15 که دارم جوابتو میدم... اوه حالا چه جوی میده ها کثابط {-38-}
مهناز کاش زودتر تموم شه راحت شم...نه اهنگی نه رمانی نه نمیدونمی...نه بازی کردنی..نه بیروون رفتنی....نه خواب اخ خواب گفتم دردم تازه شد...همین الان اینارو گفتم پس فردا مشروط شدم امادگیشو داشته باشی عزیزم دیدی که من تلاشمو کردم دیگه بهم خرده نگیر {-32-}
دیدی؟؟؟؟قدر اون روزای منو ندونستی؟؟؟همشم سه تا خال مو مونده برات...بیا اینم از این {-29-}

1392/10/15 - 17:38

سلام دیروز وقت نشد جوابتو بدم این مهمونا دارن مارو بالا میرن ... خسته شدم انقد تمیز کردم خونه رو {-122-} {-3-} روزای امتحان انقد کند میگذره ... نه تورو خدا بیا موقع امتحان آهنگ گوش کن رمان بخون {-157-} از اون دوست خر خونت یاد بگیر... مشروط بشی به سقف آویزانت میکنم من ابرو دارم جلو ملت {-64-} {-32-}
واقعا قدر اون روزا بخیر {-61-} چ میدونستم بری دانشگاه سر به هوا میشی
خوبه میدونی از دستت کچل شدم {-98-}

1392/10/16 - 18:41

خسته نباشی عزیزم {-145-} اوووف مهناز چیوکند میگذره یرقان بگیرن اصن وقت ندادن بهمون...اگه داده بودن که من همش اینجا بودم ندادن اینطوره {-32-}
اووووه خشن نشو باش سعی میکنم به خوووووودا اصن بیا منو ببین اب شدم از بسدرس خوندم {-60-}
اری یادش بخیر...قول میدم بازم برگردنون روزا اما قول نمیدم من... {-131-}

1392/10/17 - 23:00

MahnaZ

دقت کردین اگر ۵ دقیقه زود راه بیفتی نیم ساعت زود می رسی
و اگر ۵ دقیقه دیر راه بیفتی نیم ساعت دیر می رسی ؟ {-15-}

{-15-}

6 دیدگاه · 1392/09/9 - 15:04 در خنده بازار ·

MahnaZ

نمیخوام #ریا بشه؛اما من با #پراید #آموزش #رانندگی دیدم! {-29-}

{-29-}

2 دیدگاه · 1392/09/9 - 15:03 در خنده بازار ·

MahnaZ

#عاشقانه های #حقوق #کارمند

... ادامه

3 دیدگاه · 1392/09/9 - 14:56 در خنده بازار ·

MahnaZ

یکی از #معضلات #کلیپس !

)

2 دیدگاه · 1392/09/9 - 14:52 در خنده بازار ·

MahnaZ

#کتاب #فارسی کلاس اول در 70 سال پیش
آنچه پیش روی شماست تصاویری است
از #کتاب #فارسی #اول #ابتدایی در سال های پایانی جنگ جهانی دوم در ایران

... ادامه

1 دیدگاه · 1392/09/9 - 14:27 در قدیم ندیما ·

تبليغات

جون.آي آر
کوتاه کننده لينکهاي شما

MahnaZ

#کتاب #فارسی کلاس اول در 70 سال پیش
آنچه پیش روی شماست تصاویری است
از #کتاب #فارسی #اول #ابتدایی در سال های پایانی جنگ جهانی دوم در ایران

... ادامه

2 دیدگاه · 1392/09/9 - 14:26 در قدیم ندیما ·

MahnaZ

#کتاب #فارسی کلاس اول در 70 سال پیش
آنچه پیش روی شماست تصاویری است
از #کتاب #فارسی #اول #ابتدایی در سال های پایانی جنگ جهانی دوم در ایران

... ادامه

3 دیدگاه · 1392/09/9 - 14:25 در قدیم ندیما ·

MahnaZ

mahya
عزیزم #تولدتـــــــــــــــــــ #مبارکـــــــــــــــــــــــــــ {-218-}

{-218-}

بازم #شادي و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک {-180-}

{-180-}

ميگن کهنه نمي شه #تولدت #مبارک {-241-}

{-241-}

تو اين #روز #طلايي تو اومدي به دنيا {-246-}

{-246-}

و جود #پاکت اومد تو جمع خلوت ما {-224-}

{-224-}

تو #تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز {-217-}

{-217-}

از اسمون فرستاد خدا يه #ماه #زيبا {-81-}

{-81-}

{-210-}

#ورق خوردن #برگ #سبز دیگری از #زندگی ات را #تبریک میگم {-241-}

{-241-}

دیدگاه · 1392/09/9 - 13:52 در کیک تولد ·

ოօհʂεղ

نَه مَטּ بَــدمـ نَه تـــو ،
نَه جَو زَدمـ نَه خــُـل
نَـــه خــآلیَمـ نَه پــُـر ،
رو مَغـــزِ مَنـــ نَدو : |
{-15-}

{-15-}

{-15-}

دیدگاه · 1392/09/9 - 11:07 ·

اين ارسال را بازنشر کرده است.

✔♥Дℓɨ♥✔

✔♥Дℓɨ♥✔

#سردم که می شود
تمام ِ #اجاق هایِ جهان
برایم #عشوه گری می کنند
اما #من
تصمیم خودم را گرفته ام
برایِ #گرم شدن
باید که تا آخر #عمر
دنبال #دست هایِ #تو باشم . . .

... ادامه

1 دیدگاه · 1392/09/8 - 01:44 در abitar az aseman ·

اين ارسال را بازنشر کرده است.

MahnaZ

kelase%20khoda.jpg

تو کلاس درس #خدا :

اونی که #ناله می کنه ، #رد میشه ...

اونی که #صبر می کنه ، #قبول میشه ...

اما اونی که #شکر می کنه ، #شاگرد #ممتازه ... !

3 دیدگاه · 1392/09/7 - 03:56 در حسینیه ·

MahnaZ

#دیشب #رویایی داشتم :
#خواب دیدم بر روی #شن ها راه می روم
همراه با #خود #خداوند !
و بر روی #پرده ی #شب تمام روز های زندگی ام را
همانند #فیلمی بر روی پرده ، می دیدم .
همانطور که به #گذشته ام می نگریستم روز به روز از #زندگانی ام را ،
#دو #رد #پا بر روی #پرده ظاهر شد #یکی #مال #من دیگری از آن #خداوند
#راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته به من ، #خاتمه یافت آن گاه #ایستادم و به #عقب نگاه کردم
در بعضی جاها فقط #یک #رد #پا وجود داشت ....
و اتفاقا آن روزها ، مطابق با #سخت_ترین #روزهای #زندگی من بود !
روزهایی با بزرگترین #رنج ها، #ترس ها، #دردها و ....
آن گاه از #خداوند پرسیدم :
#خداوندا !! تو گفتی که در #تمام #ایام #زندگی با من خواهی بود
و #من هم #پذیرفتم که در #تمام #ایام #زندگی با تو باشم
خواهش می کنم به من بگو چرا در آن لحظات #سخت و #دشوار مرا #تنها گذاشتی
#خداوند پاسخ داد : .... به تو گفتم در تمام #سفر #زندگی با تو خواهم بود
و #هرگز تو را #تنها نخواهم گذاشت نه حتی برای #لحظه ای ،
و چنین نیز نکردم ! درآن روز هایی که فقط #یک #رد #پا بر روی #شن ها می دیدی
این #من بودم که #تو را به #دوش #می_کشیدم !!!!

... ادامه

3 دیدگاه · 1392/09/7 - 03:53 در حسینیه ·

تبليغات

جون.آي آر
کوتاه کننده لينکهاي شما

MahnaZ

#پسرکوچکی در #مزرعه ای دور دست زندگی می کرد. هر روز #صبح قبل از #طلوع #خورشید از خواب برمی خواست
و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند.
در دور دست ها خانه ای با #پنجرهایی #طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد
چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود.
با خود می گفت: " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود.
بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم … ".
یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند.
#پسر هم که #فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و #پنجره های #طلایی رهسپار شد.
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد . بعد از ظهر بود که به آن جا رسید
و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از #پنجره های #طلایی خبری نیست
و در عوض #خانه ای #رنگ #و #رو #رفته و با #نرده های #شکسته دید .
به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد . پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود.
سؤال کرد که آیا او خانه #پنجره #طلایی را دیده است یا خیر؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد.
در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود
و هم زمان با #غروب #آفتاب، #خانه #خودشان را دید که با #پنجره های #طلایی می درخشید.

و این مصداق همان مصرع است که می گوید:

... #آنچه #خود #داشت #زبیگانه #تمنا #می_کرد ...

... ادامه

4 دیدگاه · 1392/09/7 - 03:34 در داستانک ·

MahnaZ

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛

نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟

" گفت: می خواهم به دیگران #یاد بدهم، پس پذیرفته شد!

چشمانش رابست، دید به شکل #درختی در یک جنگل بزرگ در آمده است.

با خود گفت: حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

سالها گذشت تا اینکه روزی #داغ #تبر را روی کمر خود احساس کرد ،

با خود گفت: این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم!

با #فریادی غم بار #سقوط کرد و با صدایی #غریب که از روی تنش بلند میشد به #هوش آمد!

حالا #تخته #سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!

6 دیدگاه · 1392/09/7 - 03:22 ·

MahnaZ

تعداد كمى هستند كه با آن ها مى توانى #خودت باشى
#خودِخودت

5 دیدگاه · 1392/09/7 - 02:55 ·

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

سیر تکاملی نام آمریکا در ایران: شیطان بزرگ,شیطان کوچک,شیطونک,شیطون بلا,جیگر طلا {-7-}

{-7-}

2 دیدگاه · 1392/09/6 - 20:02 ·

اين ارسال را بازنشر کرده است.

MahnaZ

#سربازه اومده مقابل #دبیرستان #دخترونه کشیک بده #مزاحمت ایجاد نشه، خودش #چشمک میزنه به ملت! {-15-}

{-15-}

5 دیدگاه · 1392/09/6 - 02:47 در خنده بازار ·

MahnaZ

میگه به #خدا #راست میگم. طرف میگه نه، اگه #راست میگی بگو به #جون #مامانم !! {-15-}

{-15-}

4 دیدگاه · 1392/09/6 - 02:37 در خنده بازار ·

MahnaZ

هر بار که صفحه ی #فیلترینگ رو دیدم یه #صلوات فرستادم.
مامانم میگه همینطور ادامه بدی جات تو #بهشته !! {-7-}

{-7-}

5 دیدگاه · 1392/09/6 - 02:27 در خنده بازار ·

MahnaZ

واسه دوست دخترش #شارژ می فرسته، بعد میگه تو #بزنگ !! {-15-}

{-15-}

4 دیدگاه · 1392/09/6 - 02:23 در خنده بازار ·

تبليغات

جون.آي آر
کوتاه کننده لينکهاي شما

MahnaZ

به راننده تاکسی میگم #سیگارتو خاموش کن به #دودش #حساسیت دارم،
برمیگرده میگه جوونای سن تو #کراک میکشن تو به #دودسیگار #حساسی!! {-15-}

{-15-}

3 دیدگاه · 1392/09/6 - 02:18 در خنده بازار ·

صفحات: 5 6 7 8 9