یافتن پست: #انگشتر

مرجان بانو :)
565B01E0-530E-4C8C-A6A4-8FD2C879D750.jpeg مرجان بانو :)
چند وقت نبودیم شیرینی بدست اومدم{-7-}
مرجان بانو :)
images مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
images مرجان بانو :)
دیدگاه · 1394/09/10 - 16:07 ·
4
مرجان بانو :)
images مرجان بانو :)
bamdad
photo_2015-11-04_22-06-46.jpg bamdad
خلاقیت در ساخت انگشتر
دیدگاه · 1394/08/13 - 22:07 ·
6
مرجان بانو :)
811710845_41354.jpg مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
811718099_17863.jpg مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
DSC_0053.jpg مرجان بانو :)
اینم کیک دیشب!
انگشتر محض خنده خودم گذاشتمش رو کیک!
√√★nima★√√
√√★nima★√√
ﻣﺎﯾﻪِ اﺻﻞ و ﻧَﺴَﺐ در ﮔﺮدش دوران زَر اﺳﺖ داﺋﻤﺂ ﺧﻮن ﻣﯿﺨﻮرد ﺗﯿﻐﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺟﻮﻫﺮ اﺳﺖ ﮐُﺮﻩ اﺳﺐ ، از ﻧﺠﺎﺑﺖ از ﭘﺲ ﻣﺎدر رود ﮐُﺮﻩ ﺧَﺮ ، از ﺧﺮﯾﺖ ، ﭘﯿﺶ ﭘﯿﺶِ ﻣﺎدر اﺳﺖ دود اﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﺴﺮِ ﺷﺄن ﺷﻌﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺟﺎی ﭼﺸﻢ اﺑﺮو ﻧﮕﯿﺮد ﮔﺮﭼﻪ او ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺳﺖ ﺷﺼﺖ وﺷﺎﻫﺪ ﻫﺮدو دﻋﻮای ﺑﺰرﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﭘﺲ ﭼﺮا اﻧﮕﺸﺖ ﮐﻮﭼﮏ ﻻﯾﻖ اﻧﮕﺸﺘﺮ اﺳﺖ ؟ آﻫﻦ و ﻓﻮﻻد از ﯾﮏ ﮐﻮرﻩ ﻣﯽ آﯾﻨﺪ ﺑﺮون آن ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮدد دﯾﮕﺮی ﻧﻌِﻞِ ﺧﺮ اﺳﺖ ﮔﺮ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻧﺎﮐﺴﺎن ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ روی درﯾﺎ ﮐﻒ ﻧﺸﯿﻨﺪ ، ﻗﻌﺮ درﯾﺎ ﮔﻮﻫﺮ اﺳﺖ{-35-}
دیدگاه · 1393/06/17 - 19:15 ·
zahra
zahra
از عارفی پرسیدند روی نگین انگشترم چه حک کنم ؟

که وقتی شاد شدم به آن بنگرم و وقتی غمگین شدم ب آن نظر کنم گفت حک کن ((میگذرد))
دیدگاه · 1393/02/30 - 11:00 ·
9
hamed
meli123.png hamed
ميگن اون لحظه ای که برای اولین بار

عشقت انگشتری رو که نشونه ی عشقتونه دستت میکنه...

لحظه ای که دیگه میدونید تا ابد مال هم شدید...

لذت بخش ترین حس دنیاست..

انشالله اين لحظه لذت بخش قسمت هر عاشقي بشه....!!!!
... ادامه
✔♥Дℓɨ♥✔
1538836_768515533182391_7751893439360099242_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
اگر عالم شود ،
بر انگشتر عالم ... {-41-}
صوفياجون
صوفياجون
دیدگاه · 1393/01/1 - 21:35 ·
6
حامد@ پسر تنها
Famous-actress-shaved-her-hair-Photo.jpg حامد@ پسر تنها
صوفياجون
1365591258.jpg صوفياجون
1 دیدگاه · 1392/11/29 - 15:53 در Jewellery ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
64d0a35b54f4870beaab266dcdbb9d11.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
f92a2b377dfc1d015ab5d7aa943e6fd1.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
9e5f6baf7d3aac31f3f9531086c59bb0.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1385638084260579_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دخترا یدونست هعی دست دست نکنین جووون مردم میپره ها{-105-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-124-}%%% خیلی قشنگه%%%{-124-}وقتی یه روز میبینی خودت اینجایی و دلت یه جایی دیگه...بدون که کار از کار گذشته و تو عاشق شدی طوری میشه که قلب فقط وفقط واسه عشق میتپه، چقد قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن. همه چی با یه نگاه شروع میشه، این نگاه مثل نگاه های دیگه نیست یه چیزی داره که اونای دیگه نداره ،محو زیبایی نگاهش میشی، تا ابر تصویر نگاهش رو توی قلبت حس میکنی. نه اصلا میذاریش تویه صندوق درش روهم قفل میکنی تا کسی بهش دست نزنه... حتی وقتی با عشقت روی یه سکوه میشینی و واسه ساعت های متماری باهاش حرف میزنی، وقتی ازش دور میشی احساس میکنی قشنگترین گفت وگوی عمرتو با کسی داری از دست میدی...میبینی کار دلو... شب میای بخوابی مگه فکرش میذاره؟خلاصه بعد یه جنگ و جدال حسابی با خودت چشاتو روهم میذاری...ولی همش از خواب میپری...از چیزی میترسی صبح که از خواب بیدار میشی نه میتونی چیزی بخوری نه میتونی کاری انجام بدی، فقط و فقط اونه که توی ذهنت قدم میزنه. با خودت میگی: ای بابا از درس وزندگی افتادم اخه من چمه؟!! راه میافتی تو کوچه و خیابون هر جا که میری هرچی که میبینی فقط اونه گویا همه چی از بین رفته و فقط اونه، طوری بهش عادت میکنی که اگه یه روز نبینیش دنیا به اخر میرسه. وقتی با اونی مثه اینه که تو آسمونا سیر میکنی، وقتی بهت نگاه میکنه گویا همه دنیارو بهت دادن گرچه عشق نه حرف میزنه و نه نگاه میکنه آخه خاصیت عشق همینه ادم رو عاشق میکنه و بعد ولش میکنه به امون خدا... وقتی باهاته همش سرش پایینه! تو دلت میگی تورو خدا فقط یه بار نگام کن...اخه دلم واسه اون چشمای قشنگت یه ذره شده دیگه از آن خودت نیستی... بدجور بهش عادت کردی مگه نه؟!! یه روز بهت میگه میخواد ببینتت... سر از پا نمیشناسی...حتی نمیدونی چکار کنی...فقط دلت شور میزنه...اخه شب قبل خواب اونو دیدی...خواب دیدی همش از دستت فرارمیکنه وقتی اونو میبینی با لبخند میگی: خیلی خوشحالی که امروز میبینیش...ولی اون سرش رو بلند می کنه و تو چشات زل میزنه و بهت میگه: اومدم بهت بگم بهتره فراموشم کنی. دنیا رو سرت خراب میشه ...همه چیزو ازت میگیرن...همه خوشبختیهای دنیارو... از جاش بلند میشه و خیلی اروم دستت رو میبوسه میذاره رو قلبش و بهت میگه :خیلی دوست داره و برای همیشه ترکت میکنه...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ﺭﻓﺘﻢ ﮐﺘﺎﺑﺨﻮﻧﻪ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺍﺯ ﺳﻌﺪﯼ ﭼﯽ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﺘﺎﺑﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍی؟! ﮔﻔﺘﻢ : ﻧﻪ! ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﯼ ، ﻟﺒﺎﺳﯽ ، دمپایی ای ، پیژامه ای ﭼﯿﺰﯼ؛ ﺍﮔﻪ ﻣﻮﻧﺪﻩ ... ﺍﻭﻧﻮ ﻟﺪﻓﻦ{-15-}{-7-}
دیدگاه · 1392/09/23 - 14:44 ·
6
zahra
zahra
از بزرگی پرسیدم که روی نگین انگشترم چه نویسم که وقتی شادم بهش نگاه کنم غمگینم کند و وقتی غمگینم شادم کند.. گفت این نیزبگذرد...
دیدگاه · 1392/09/18 - 12:32 ·
5
iman
2013-11-03 15.15.35.jpg iman
{-314-}
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ