کجاست خیال های رنگ رنگی ام؟
پشت کدامین لحظه از زمان گم کردم دنیای ساده ی کودکی ام را؟
کجاست ردپای خاطرات شیرین من بر ذهن تاریک زمان؟
من خویشتن را گم کرده ام....
کسی مرا در لابلای لحظه ای از زمان ندیده است؟
کجاست خنده های از ته دلم؟
من گم شده ام یا زمان ایستاده است؟
کجای زندگی ایستاده ام که روح سرگردانم
در دست های لرزان خیال می لغزد
کجای زندگی ایستاده ام ؟
که راه پس و پیش را نمی دانم؟
احساس غریبی دارم.... احساس خط خوردن...
احساس گم شدن و محو شدن... خدایا... نگاهم کن...
دست های خالی ام را ببین...
لرزش نگاهم را که دلواپسی در آن موج می زند، را نظاره کن...
خدایا... راهم را نمی یابم...
چشم هایم را روشنی ده تا ببینم و احساس کنم...
... ادامه
#لااااااااااااااااااایک
1392/10/1 - 22:17فداااااااااااااااااااااات
1392/10/9 - 10:51