خب الان که اینجا هستی؟
نیستی؟
پس چرا تو کمک نکردی؟!!!
پس فرق من و تو با بقیه چی میتونه باشه؟!!!
پس ما همه مثل هم هستیم ، بنابراین نمیتونیم از کسی خورده بگیریم
اشتباه میکنم؟
این را مدام با خودم تکرار میکنم و میگذرم از کنار آدمهایی که دست دادنهای گرمشان، هرگز
حسادت چشمهایشان را از یادم نمیبرد
میبخشمشان .......................... نه به خاطر این که مستحق بخششند ... نه
بارالها…
از كوي تو بيرون نشود
پاي خيالم
نكند فرق به حالم ....
چه براني،
چه بخواني…
چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني…
نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...
ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آن ها را دوست داریم ،
و به آن ها وابسته می شویم ..
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد
علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود ...
پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد
باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم ...
جین وبستر
بابا لنگ دراز
برای تو دوست داشتن و عشق ورزیدن کافیه تو میراثدار مجنونی. دنیا با عشق تو پابرجاست همیشه پابرجا باش همیشه عاشق باش متین، بگذار فرشته ها یکبار دیگه به آدم سجده کنند بگذار شیطان باز هم از بهشت رانده بشه تو پابرجا باش تو عاشق باش تا شکوه خلقت آدم در هفت آسمان طنین انداز بشه. متین سنگ با آرامش عمیقش به قلب پرشور تو حسادت میکنه. بگذار مهربانی تو آموزگار روزگار بی درد باشه. متین دوست داشتن رو فریاد بزن عشق رو معنی کن انسانیت رو بیاموز تا در ابتدای فصل سرد درختان جوانه بزنند و بهار فصل ماندگار قلبها باشه. تنها میراثدار مجنون با توام همیشه عاشق باش متین (میراثدار مجنون)
اگر کسی مرا خواست
بگویید: رفته باران ها را تماشا کند.
و اگر اصرار کرد،
بگویید: برای دیدن طوفان ها
رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد،
بگویید:
رفته است تا دیگر بازنگردد...