نمیدونم چرا یهو وسط درس خوندن این شعر یادم اوومدو وسط جزوم نوشتم..
حتی نمیدونم شاعرش کی ِ..فقط یادم ِ ی روزی اینو حفظ کرده بودم..
تو نیستی..اما من برایت چای می ریزم..
دیروز هم نبودی که برایت بلیت سینما گرفتم..
دوست داری بخند..دوست داری گریه کن..
یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش..
مبهوت من و دنیای کوچکم..
دیگر چه فرق می کند..باشی یا نباشی..
من با تو زندگی می کنم..