پشت هیچستانم ... پشت هیچستان هم جاییست ... آدم اینجا تنهاست
... ...ودر این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست به سراغ من اگر
می آیید...، ...نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی
نازک تنهایی من...
این روزا با کی میخندی... وقتی تو گریه می سوزم...
حتی با وجود این درد... من به فکرتم هنوزم...
پلکای خسته و بی خواب... خبر از حال بدم داشت...
تنها عکس تو کنارم... که منو تنها نمیذاشت...
چه دلگير است
هم جمعه باشد!
هم ابر باشد!
هم باران باشد!
هم خيابان خيس باشد!
اما ...
نه کسي باشد!!!
نه دستي براي فشردن!
نه پايي براي قدم زدن!
نه نگاهي براي زل زدن!
بعضی آدمها یهو میان ...
یهو زندگیت و قشنگ میکنن ...
یهو میشن همه ی دلخوشیت ...
یهو میشن دلیل خنده هات ...
یهو میشن دلیل نفس کشیدنت ...!
بعد همین جوری یهو میرن ...
یهو گند میزنن به آرزوهات ...
یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات ...
یهو میشن سبب بالا نیومدن نفست ...
خـــــدایا ...
میخواهم اعتراف کنم !
دیگر نمیتوانم؛ خسته ام ...!
من امانت دار خوبی نیستم،
"مرا" از من بگیـــر ...
ماله خودت، من نمیتوانم نگهش دارم ...!!!
خانه فرهنگ که خوبه داش شانس آوردی آمفی تئاتر نزده
1392/11/29 - 08:43
1392/11/29 - 11:50چاکر آقا محمد هم همستیم.
آره داداش آمفی تئاترِ
9کریم داش
1392/12/3 - 11:21