زیر سیگاریم را خالی نکن! اینهایی که می بینی ته سیگار نیستند!! لحظه لحظه خاطراتم را برایشان تعریف کرده ام... اینها خط به خط برگهای دفترچه ی خاطرات نحس من است..
گاهی عکسی را می سوزانیم
گاهی عکسی ما را می سوزاند
گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه می کنیم
گاهی سالها با یک عکس زندگی می کنیم
و گاهی دیدن یک عکس یعنی پایان
اولین شب بخیر یادته؟
گفتی :قول بده هیچوقت این عادتِ قشنگ شب بخیر
گفتن و ترک نکنی منم قول دادم خیلی وقته نیستی
ولی من هنوزم شبا بدون شب بخیر گفتن به تو نمیخوابم...
شبت بخیر :عزیز دلم
خدایا ببخشید تو کارِت دخالت می کنم ولی بهتر نبود به جای اینکه پشه ویز ویز کنه بی صدا میومد کارشو میکرد میرفت بعد مثلا سوسک ویز ویز میکرد که وقتی اومد بفهمیم کجاس بکشیمش؟ شرمنده هااا
یادش بخیر بچه بودیم، میبردنمون حموم
با یه کیسه آبی رنگ کبریتی اول تا میتونستن میسابیدنمون، در حدی که زیر پوستمون پیدا میشد... بعد ۱ تشت آب جوش میریختن رو سرمون
جهنمی بود حموم ما دهه شصتیا
هیچی دیگه میومدیم بیرون تا۲روز خواب بودیم...
دیشب با خدا دعوایم شد و با هم قهر کردیم؛ فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد، رفتم گوشه ای نشستم و چند قطره اشک ریختم و خوابم برد!
صبح که بیدار شدم مادرم گفت:
نمیدانی از دیشب تا صبح چه “بارانی” می آمد!!!