عالـــــــــــــــــــیم .... یک دقیقه مرا تحمل کن اینجا عاریه ای ست، اینجا مجازی ست (میدانم میدانی) اما اینجا نه من تو را میشناسم نه تو مرا نه تو آن اندازه زیبایی که به نظر می رسد و نه من آنقدر زشتم که تو تصور میکنی نه تو آنقدر خوبی که من دوست دارم و نه من آنقدر بدم که تو میگریزی اینجا فقط اینجاست اینجا زندگی جریان دارد، شاید مجازی اما تعلق پذیر است پس نیازی به این همه نقش آفرینی نیست خودت باش همان که هستی همان که دوست داشتنی ست همان که مجازی نیست.
نمیدانم کجاست؟!؟!
.
.
.
خودم را می گویم!
شاید هم دیگر حال و حوصله ای برایش نمانده ...
پیر و فرسوده شده!
متروک و درمانده..
شاید...!
نمیدانم
شاید هم فرار کرده و رفته جایی تک و تنها !!
اينجا جايي است كه براي ماندن ، آنكه دوستش داري ، در كنارت بايد تن بدهي ، نه قلب×
زندگی جان ، عزیزم ! اگه افتخار میدی چند قدمی باهام راه بیا . . .
عشق بعضی وقت ها اینترنتی است // گاه کافی شاپی یا کافی نتی است
با تو می گویم زبعضی صحنه هاش// صحنه هایی گاه سخت ودلخراش
صحنه اول حدود نیمه شب// دختر و رایانه و شور و طرب
مثل اینکه دارد او چت می کند//وای ،دارد کم کم عادت می کند
چه امید و آرزوهای بلند// دخترک افتاده بدجوری به بند
صحنه دوم خیابان و قرار// می شود تکمیل کارش با فرار
در سکانس بعد ویلای شمال// نازنین تنها ست در دام کمال
صحنه بعدی بد و مستهجن است// قصّه از نامردی یک رهزن است
سور و سات و دوربین و کیف و حال// بعد اشک و زاری آن پایمال
در جوابش پوزخندی بود و بس// گوهر دختر لگد مال هوس
بعد پخش سی دی اش در سطح شهر// حاصلش تیغ و دوا و جام زهر
مرغ عشقی کشته در پای هوس// در بهار عمر افتاد از نفس
صحنه آخرسکانس چند مین ؟ // مادر زار و مزار نازنین
کارگردان کات داد و شد تمام// لیک پا برجاست مرغ و دان و دام
بار دیگر باز ویلایی خَفَن // دختری در دست های اهرمن
لیک این دفعه ثریا با صمد // جای ویلایش چه فرقی می کند
داستان عاشقی های جدید// طنز تلخی شد که شیطان آفرید
محکم دستش را گرفتن
با دیوانگی هایش زندگی کردن
احساسِ زنانه اش را فهمیدن
امنیت یعنی:
دستت را که می گیرد صورتت را که می بوسد
بداند ناب تر از دست هایِ تو دستی نیست
بداند ماندنی تر از نگاهِ تو چشمی نیست
بداند برایِ بوسه هایش مرز نمی گذاری
برایِ خنده هایش می خندی
برایِ گریه هایش شانه می شوی
بداند برایِ راست گفتن مستی نمی خواهی
بداند برایِ لحظه هایِ تنهاییت سیگار نمی خواهی
بداند که می دانی برایش بالاترین رستوران...!
شاید در پایین ترین نقطه ی شهر باشد
اصلا هرکجایِ شهر اگر تو باشی همه جا لوکس ترین جایِ ممکن می شود ...
من؛
چونان #اناری * خشک شده؛ بر درخت!
بهار؛ شکوفه کردم،
پاییز؛ به بار نشستم،
زمستان رسید؛ و همچنان بر سر شاخه...
نه از پس رسیدنم، افتادم..
نه دستی به چیندم تا این بالا رسید..
و نه حتی گنجشککی به این میانه راه یافت..
میدانم؛
زمستان هم میگذرد و می پوسم؛
به همین سادگی
ilدستمو بریدم رو لباسم یه لکه خون ریخته ، شستمش پاک نشده …
به مامانم میگم خون با چی پاک میشه ؟
از اون اتاق داد زد : خون فقط با خون پاک میشه !
من
فیلم هندی
سازمان خون
شاهرخ خان
آمیتا چاخان
شعبون بی مخ