من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم ...
بــــــــدان ...
"حــــــوای" کسی نـــــمی شــوم که به "هــــــوای" دیگری برود ...
...
تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد ...
روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده و احســـــاس نام گرفته شده است ...
ارزان نمی فروشمش...
یه روزی یه #مرده نشسته بوده و داشته روزنامه اش رو می خونده که #زنش یهو #ماهی_تابه رو می کوبه تو #سرش! #مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟ #زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب #شلوارت یه تکه #کاغذ پیدا کردم
که توش اسم #جنى (یه دختر) نوشته شده بود… #مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای #مسابقه#اسب_دوانی رفته بودم #اسبی که روش #شرط بندی کردم اسمش #جنی بود. #زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، #مرد داشت #تلویزین تماشا می کرد
که #زنش این بار با یه #قابلمه ی #بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که #مرده تقریبا #بیهوش می شه. #مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟ #زنش جواب می ده: آخه #اسبت#زنگ زده بود!
#بسی-زیبا
1392/08/30 - 21:03ممنون
1392/08/30 - 21:07#عالي
1392/09/1 - 09:56ممنون یلدایی
1392/09/1 - 12:57