یافتن پست: #خوشبختي

bamdad
bamdad
فكر ميكردم
دوستت كه داشته باشم
گره كور زندگي شل ميشود
خوشبختي سرش به سنگ ميخورد
بهشت را ميگذارد
براي خدايي
كه عشق را تبعيد كرد
و برميگردد...
ميخواستم
با هر چرخ اين زمين گرد
به تو برسم

ميخواستم
بخوانم چرخ چرخ عباسي...
و خوشبختي
مرا بندازد توي آغوشت
اما نشد كه نشد كه نشد
حالا هر لحظه
گره دو دست از درون
روي گردنم فشرده تر ميشود
و نبضم
كندترو كــــــندتــــــر و
كـــ نـــ د تــــ ر و
كـــــــــــ نــــــــ د
________

واقعيت دارد؛ دوستم نداري
و ديگر
نه زمين
نه خوشبختي
نه حتي خدا
هيچ كس نميتواند
دست مرگ را از گلويم بردارد

{-109-}
دیدگاه · 1394/01/23 - 22:01 ·
7
bamdad
index.jpeg bamdad
ﻣﺠﺮﻱ: ﺧﺐ ...ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﻮﺩ؟
ﭘﺴﺮﻋﻤﻪ: ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺍﻓﺘﻀﺎﺡ !
ﮐﻼﻩ ﻗﺮﻣﺰﻱ: ﺁﻗﺎﻱ ﻣﺪﻳﺮ ﺩﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﺎﺭﻭ ﺳﺮ ﺻﻒ ﻧﮕﻪ
ﺩﺍﺷﺖ ﺯﻳﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺷﺼﺘﺎﺩ ﺩﺭﺟﻪ ﻭﺍﺳﻤﻮﻥ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﻲ ﮐﺮﺩ !
ﻣﺠﺮﻱ: ﺧﺐ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻦ؟
ﭘﺴﺮﻋﻤﻪ: ﭼﺮﺕ ﻭ ﭘﺮﺕ ! ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺷﻤﺎﺭﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ
ﻣﻴﮑﻨﻪ !
ﻣﺠﺮﻱ: ﺧﺐ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻴﮕﻦ ﺩﻳﮕﻪ،ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻣﻴﺘﻮﻧﻴﻦ
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻴﻦ
ﮐﻼﻩ ﻗﺮﻣﺰﻱ: ﺍﺗﻔﺎﻗﺎٌ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ
ﻧﻤﻴﺎﺭﻩ !
ﻣﺠﺮﻱ: ﺧﺐ ﺷﻤﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻧﻴﻦ ﻭ ﻳﻪ ﻣﺪﺭﮎ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ
ﺧﻮﺏ ﺑﮕﻴﺮﻳﻦ ﺍﺭﺯﺷﺘﻮﻥ ﭘﻴﺶ ﺑﻘﻴﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﺸﻪ
ﭘﺴﺮﻋﻤﻪ: ﺁﺧﻪ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺭﺯﺵ ﺁﺩﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﮎ
ﺗﺤﺼﻴﻠﻴﺸﻮﻥ ﻧﻴﺲ !
ﻣﺠﺮﻱ: ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻣﺪﺭﮎ ﻻﺯﻣﻪ
ﮐﻼﻩ ﻗﺮﻣﺰﻱ: ﺟﺎﻟﺒﻪ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﺎﻳﺪ
ﻭﺍﺱ ﻣﺪﺭﮎ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻧﻴﻦ

{-15-}
bamdad
bamdad
گاه لازم است كه انسان

ديدگان خود را ببندد

زيرا اغلب خود را به نابينايي زدن نيز

نوعي خوشبختي است...
دیدگاه · 1393/07/13 - 19:25 ·
9
bamdad
bamdad
چه خوشبختي بزرگي است...

بدبختي هاي كوچك!
bamdad
bamdad
آدم هايي هستند كه وقتي نيستند انگار چيزي كم داري

وقتي هستند انگار پشتت را به كوه سپرده اي خيالت راحت است وقتي بودنشان را كنارت حس مي كني

وقتي نگاهت مي كنند،صدايت مي زنند،كنارت قدم مي زنند و با تو حرف مي زننداز هميشه حالت بهتر است، قوت قلب مي دهد حضورشان.

آه كه چقدر كمند، نايابند و نايافتني، و چقدر دوست داشتني هستند و خواستني

و چه خوشبختي عظيميست بودنشان كنارت...

ناگزيرم از اين "اما"اما اين را هم مي دانيم كه بودنشان هميشگي نيست ،هيچكس براي هميشه نمي ماند گاهی مرگ آنها را از ما می گیرد و گاهی هم دست روزگار ...

این روح است که می ماند و جدايي تن ، امري ست تغيير نايافتني و اين ما هستيم كه بايد اين لحظه هاي بودن كنار هم را، اين اندك زمان هاي دوست داشتن را قدر بدانيم و شادي را مهمان هميشگي سفره ي دلمان كنيم ...

{-35-}
دیدگاه · 1393/06/9 - 23:46 ·
4
bamdad
bamdad
شبی از پشت يك تنهايي نمناك و باراني
تو را با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم
پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي ابي احساس
تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد جدا كردم.
و تو در پاسخ ابي ترين موج تمناي دلم گفتي :"
دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي.
و من تنها براي ديدن ان چشمها تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم"
همين بود اخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت ، حريم چشمهايم را به روي اشكي از
جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم.
نمي دانم چرا رفتي؟
نمي دانم چرا،شايد خطا كردم
و تو بي انكه فكر غربت چشمان من باشي
نمي دانم كجا ،تا كي،براي چه
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد رفتنت رسم نوازش
در غم خاكستري گم شد
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني
دانه بر مي داشت
تمام بالهايش در غرق در اندوه و غربت شد.
و بعد از رفتنت آسمان چشمهايم خيس باران بود.
و بعد از رفتن تو انگار كسي حس كرد من بي تو
تمام هستي ام از دست خواهد رفت.
كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد.
و بعد از رفتنت درياچه بغضي كرد.
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد.
و من با انكه مي دانم تو هرگز ياد من را
با عبور خود نخواهي برد
هنوز اشفته چشمان زياي تو ام ...برگرد!
پس از اين سر نوشت انتظار من چه خواهد شد؟
و بعد از اين همه طوفان وهم و پرسش و ترديد
كسي از پشت قاب پنجره ارام و زيبا گفت:"
تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو
در راه عشق و انتخاب ان خطا كردم."
و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد
كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است
و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
نمي دانم چرا شايد به رسم عادت و دلدادگي هامان
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم....

{-35-}{-35-}{-35-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
خوشبختي مثل توپ فوتبال است. وقتي مي رود ما به دنبالش مي دويم و وقتي مي ايستد ما به آن لگد مي زنيم
zoolal
zoolal
ليلة الرغائب آرزوميكنم هيچ راه نجاتي نداشته باشي
وقتي غرق خوشبختي هستي{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/02/10 - 18:59 ·
5
atefe
atefe
ﻓﻮﺍﻳﺪ ﺧﺮ

ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﮔﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻱ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﺷﻲ

ﺑﺎﺱ ﺧﺮﺕ ﺑﺮﻩ …

ﺧﺮﺕ ﺑﻴﺎﺩ …

ﺧﺮﺷﺎﻧﺲ ﺑﺎﺷﻲ …

ﺧﺮﺧﻮﻥ ﺑﺎﺷﻲ …

ﺧﺮﭘﻮﻝ ﺑﺎﺷﻲ …

ﺧﺮﺕ ﺑﺮﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ …

ﺍﺻﻦ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺧﻮﺑﻲ ﺍﻳﻦ ﺧﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺴﺘﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺍﻭﻥ ﻓﺮﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺩﺍﺭﻩ

ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ، ﺧﺮ ﻣﺎ ﺍﺯ ﮐﺮﮔﻲ ﺩﻡ ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﺧﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭ !؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 11:47 ·
6
soheil
08.jpg soheil
الهـــــــــي

با خوشتــــرين خاطرات ديروزم

تلخترين لحظات امروزم را گذراندم

انچــــه ديروز بود امــــروز نيست

وانچه امروز هست فردا نخواهد بود

ديروزم به فكر امـــــــروزم سرشد

وقطعا قرباني فردايم امروزم خواهد بود

قسمتي از خوشبخي را در ديروز جا گذاشتم

و به دنبــــال قسمت ديگــــــرش در فرداگشتم

خدايا من قادر به جمع روزهايم

براي درك خوشبختي نيستم

هميشه چيزي كم بود

هميشه چيزي كم هست

خدايا در گذر عمر به دنبال چه هستيم

الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي

كمكمان كن درك كنيم خوشبختي در چيست

كمكمان كن ارامش حقيقي را حس كنيم

دستمان را بگير بدانيم ارامش درهمين نزديكيست

نزديكتــــــــــر............

نحن اقرب اليه من حبل الوريد
... ادامه
amir hossein
amir hossein
خوشبختي فاصله اين بدبختي است تا بدبختي ديگر
دیدگاه · 1392/12/4 - 23:03 ·
9
صوفياجون
صوفياجون
بود
ميروم در ايوان، تا بپرسم از خود

زندگي يعني چه؟

مادرم سيني چايي در دست

گل لبخندي چيد، هديه‌اش داد به من

خواهرم تكه‌ي ناني آورد، آمد آنجا

لب پاشويه نشست

پدرم دفتر شعري آورد، تكيه بر پشتي داد

شعر زيبايي خواند، و مرا برد به آرامش زيباي يقين

با خودم مي‌گفتم:

زندگي، راز بزرگيست كه در ما جاريست

زندگي فاصله‌ي آمدن و رفتن ماست

رود دنيا جاريست

زندگي، آبتني كردن در اين رود است

وقت رفتن به همان عرياني، كه به هنگام ورود آمده‌ايم

دست ما در كف اين رود به دنبال چه مي‌گردد؟

هيچ!!!

زندگي، وزن نگاهي است كه در خاطره‌ها مي‌ماند

شايد اين حسرت بيهوده كه بر دل داري

شعله‌ي گرمي اميد تورا خواهد كشت

زندگي درك همين اكنون است

زندگي شوق رسيدن به همان

فردايي است، كه نخواهد آمد

تو نه در ديروزي، و نه در فردايي

ظرف امروز، پر از بودن توست

شايد اين خنده كه امروز، دريغش كردي

آخرين فرصت همراهي با، اميد است

زندگي ياد غريبي است، كه در سينه‌ي خاك

به جا مي‌ماند

زندگي، سبزترين آيه، در انديشه‌ي برگ

زندگي، خاطر يك قطره، در آرامش رود

زندگي، حس شكوفايي يك مزرعه، در باور بذر

زندگي، باور درياست در انديشه‌ي ماهي، در تنگ

زندگي ترجمه‌ي روشن خاك است، در آيينه‌‌‌ي عشق

زندگي، فهم نفهميدن‌هاست

زندگي، پنجره‌اي باز به دنياي وجود

تا كه اين پنجره باز است، جهاني با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازي اين پنچره را دريابيم

در نبنديم به نور، در نبنديم به آرامش پرمهر نسيم

پرده از ساحت دل برگيريم

روبه اين پنجره، با شوق، سلامي بكنيم

زندگي، رسم پذيرايي از تقدير است

وزن خوشبختي من، وزن رضايتمنديست

زندگي، شايد شعر پدرم بود كه خواند

چاي مادر، كه مرا گرم نمود

نان خواهر كه به ماهي‌ها داد

زندگي شايد آن لبخنديست، كه دريغش كرديم

زندگي زمزمه‌ي پاك حياتست، ميان دو سكوت

زندگي، خاطره‌ي آمدن و رفتن ماست

لحظه‌ي آمدن و رفتن ما تنهاييست

من دلم مي‌خواهد

قدر اين خاطره را دريابيم


{-41-}{-41-}{-35-}{-35-}
✔♥Дℓɨ♥✔
✔♥Дℓɨ♥✔
منتظر نباش كه باهات كنار بياد .
اين اشتباهيه كه خيلي از ها دچارش مي شن .
تو خودت را پيدا كن.

مرگ خوش - كامو{-164-}
دیدگاه · 1392/11/10 - 13:00 در Lawless ·
8
bamdad
bamdad
زندگي دفتري از خاطره است

يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك

يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست

چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/1 - 19:43 ·
6
صوفياجون
صوفياجون
{-41-}{-35-}{-35-}{-23-}{-57-}

(سه چيز- يك زن را مانند ملكه ميسازد):
١-وقتي كه پول در دستهاش باشه
٢-وقتي كه لباس سفيد عروسي ميپوشه
٣-وقتي كه اولين بچش به دنيا مياد

(سه چيز-زن را به گريه مياندازد):
١-حرفي كه جريحه دارش كند
٢-از دست دادن كسي كه دوستش داره
٣-مرور كردن خاطره هايي كه خوشحال كننده بوده براش و از دستش داده

(سه چيز-كه زن به آن احتياج دارد):
١-آغوشي كه از قلب و با محبت باشه
٢-حرفي زيبا كه انگيزه هاش را بالا ببره
٣-وقتي داشته باشه براي استراحت و تجديد قوا

(سه چيز -زن را ميكشد):
١-زني بر او ارجحيت داشته باشد
٢-داغون شدن آيند ه اش
٣-رفتن پدر و مادر و پسرش

(سه چيز-زن به آن افتخار ميكند):
١-زيباييش
٢-اصل و نسبش
٣-كارنامه و مقام اجتماعيش

(سه حالتِ زن كه اخطار به ديگران به حساب ميآيد و ديگران را مترساند و تعجب ميكنند):
١-سكوتش
٢-جرأت آنيَش
٣-سرد شدنش در يك آن
(یک چيز-راز زن را فاش ميكند):
نوع نگاه كردنش

(سه چيز-زن را وادار ميكند كه از زندگي شخصي برود بدون برگشت):
١-خيانت
٢-نا اميدي
٣-عدم احساس امنيت

زن قوت تحملي دارد كه مرد را شگفت زده ميكند!
سختيها را تحمل ميكند...
و غم و اندوهي را تحمل ميكند كه با خود خوشبختي و عشق به همراه دارد...
ميخندد وقتي كه ميخواهد جيخ و فرياد بزند!
ترانه ميخواند وقتي ميخواهد گريه كند!
گريه ميكند وقتي كه خوشحال است!
و ميخندد وقتي كه ميترسد!
عشقش بدون شرط است!
✘ زهـــZaHRaــــرا ✘
✘ زهـــZaHRaــــرا ✘
ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﻭﻣﺪﻳﻢ ﺗﻮﻱ #ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ



#ﻏﺮﻕ-ﺷﻴﻢ ....



ﻫﻤﻪ ﺗﻴﺮﻳﭗ #ﻏﺮﻳﻖ-ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ !:)
MahnaZ
1256674467wedding_cakes_08.jpg MahnaZ
توجــــــــــــــــــــ{-95-}ـــــــــــــه توجـــــــــــــ{-95-}ــــــــــــــــه
خبر دارم میاد محرم میاد
براتون پیغام آوردم از دو یـــــــــــــــار ...
{-218-}
نگار و شهريار
{-205-}{-207-}{-130-}{-209-}
دل مشتاقان ز ، بی قــــــــــرار ِ بی قـــــــــرار است
گـــــل بریزید گـــل بریزید ، جشــــــــن دو است
{-275-} {-81-} {-97-} {-96-}
و {-134-}
واقعی در دنیِــــــــا فقط با یک چیز میسر میشود
و شدن
شما آرزوی ما است.{-213-}{-212-}
این بر و همه شما {-216-}
امیدوارم زیرسایه لحظات و در کار هم داشته باشید {-47-}{-231-}
و متخصص عالم شما دو تا را با شکوه و زیبایی تمام به هم زد
مبارک باد {-224-} {-254-} {-220-}
24/7/1392 روز
iman
iman
عشق نفرين شده



هرکس به طريقي دل ما مي شکند بيگانه جدا دوست جدا مي شکند



گر بيگانه بشکند حرفي نيست من درعجبم، دوست چرا مي شکند



* اين داستاني که مي نويسم ، يک داستان واقعي مي باشد.اين داستان را با زبان شخصيت اصلي داستان بيان مي کنم.

من علي هستم ، 24 ساله، ساکن تهران . از آن پسرهايي که به دليل غرور زياد اصلا فکر عاشق شدن به سرم نميزد.

در سال 1375، وقتي در دوره ي راهنمايي بودم با پسري آشنا شدم.اسم آن پسر آرش بود . لحظه به لحظه دوستي ما بيشتر و عميق تر مي شد تا جايي که همه ما را به عنوان 2 برادر مي دانستند . هميشه با هم بوديم و هر کاري را با هم انجام مي داديم . اين دوستي ما تا زماني ادامه داشت که آن اتفاق لعنتي به وقوع پيوست .

در سال 84، در يک روز تابستاني وقتي از کتابخانه بيرون آمدم براي کمي استراحت در پارکي که در آن نزديکي بود ، رفتم . هوا گرم بود به اين خاطر بعد کمي استراحت در پارک ، به کافي شاپي رفتم ، نوشيدني سفارش دادم . من پسر خيلي مغرور و از خود راضي بودم که جز خود کسي را نمي پسنديدم ...
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
ما تو خلاصه شده
از ، از ، به
ولي با ديگه زندگيمون رو مي کنيم
، ، از
... ادامه
Mostafa
Mostafa
... ادامه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
بزن لایکو




سلامتي پســري كه از 7 سالگي شد بچه ي طلاق ...
از اون به بعد ديگه پدر و مادرشو نــديد ، ولي بازم با اين همه كمبود
كم نياورد و تحصيل كرد و عاشق شد ..
ولي وقتي رفت خاستگاري عشقش
يه جمله از درون خــُردش كرد ..
پــدر دختر : كسي كه طعم خوشبختي رو نچـــشيده نــميتونه كــَسِ ديــگه رو خوشبخت كــنه.
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/15 - 23:03 ·
3
iman
iman
هنگامي كه دري از خوشبختي به روي ما بسته ميشود ، دري ديگر باز مي شود ولي ما اغلب چنان به دربسته چشم مي دوزيم كه درهاي باز را نمي بينيم
دیدگاه · 1392/05/13 - 22:29 ·
6
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ