یافتن پست: #خیاط

رضا
رضا
دیدگاه · 1398/10/1 - 23:06 ·
2
رضا
photo_2016-07-23_16-38-55.jpg رضا
لباسهای طراحی شده برای کاروان ورزشی ایران در
واقعا از این رنگ بهتر نمی شد انتخاب کنن که کمی شادتر و بهتر به نظر بیاد ؟
2 دیدگاه · 1395/05/2 - 16:41 در ورزش ·
4
bamdad
photo_2015-12-31_18-49-04.jpg bamdad
گربه ی خیاط
:)
مرجان بانو :)
1437802689325.jpg مرجان بانو :)
11 دیدگاه · 1394/07/15 - 20:16 توسط Mobile ·
4
رضا
رضا
به نظرم تا اینجا بزرگترین اشتباه زندگیم رفتن به دانشگاه بود .
صوفياجون
1497632_259912650830186_457395169_n.jpg صوفياجون
حمید
0108.jpg حمید
چشمت به نامحرم می‌افتد، اگر خوشت نیاید که مریضی!!
اما اگر خوشت آمد، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز
و بگو: یـــــا خیر حبیب و محبوب…
یعنی: خدایا من تو را می‌خواهم، این‌ها چیه؟!، این‌ها دوست داشتنی نیستند…
هر چه که نپاید دلبستگی نشاید

شیخ رجبعلــی خیاط
... ادامه
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!

دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن!

دختر بودن یعنی كله قند و لی لی لی لی ...

دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!

دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت

دختر بودن یعنی همونی باشی كه مادر و خاله و عمه ت هستن

دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!

دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!

دختر بودن یعنی دختر و چه به رانندگی؟ تو باید ماشین ظرفشویی برونی !

دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول كنی پاشی چایی بریزی!

دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!

دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری كه تو عقدنامه نوشته باشه!

دختر بودن یعنی شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون؟

دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!

دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا...

دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!

دختر بودن یعنی لباست 4 متر و نیم پارچه ببره!

دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم كه گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم!

دختر بودن یعنی كجا داری میری؟!

دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!

دختر بودن یعنی كی بود بهت زنگ زد؟! با كی حرف میزدی؟! گوشیت و بده ببینم !

دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!

دختر بودن یعنی اول ناموس پدر و برادر بعد هم ناموس شوهر !

دختر بودن یعنی با لباس سفید اومدن با کفن رفتن !

دختر بودن یعنی چون پیر شدم میخواد طلاقم بده رفته صیغه کرده !

دختر بودن یعنی فقط میتونی معشوق باشی..عاشق شدن هرگز !

دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس كشیدن !!
دختر بودن یعنی وا یعنی چی کتکت میزنه مگه کم تو خونه از بابات خوردی..برو سر خونه زندگیت..مردم حرف در نیارن !!! ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/3 - 19:39 ·
13
zoolal
zoolal
داستان زیبا را بخوانید و در صورت تمایل آن را برای دوستان خود ارسال کنید
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟ شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت : چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم و آن زن گفت :کمی صبر کن نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!! شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/23 - 20:51 ·
2
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووو منم اوووومدم یوووووهووووو بعداز کلی خونه تکونی {-115-} {-115-}{-168-}{-168-}
zoha
zoha
دنیــــــــــــــــــــــــا

هیچ وقت اندازه تن ما نشد

با اینکه خودمان بریدیم و دوختیم .........
...
...
رفتم خیاطی
دادم همه ساسونهای دلم روبشکافه؛
آخه خیلی دلم برات تنگ شده بود..
دیدگاه · 1392/10/23 - 15:39 ·
2
صوفياجون
1560665_10151916210541482_619197723_n.jpg صوفياجون
؟
حدود دو قرن پیش در محله(عینک)و به روایتی (سیاه اسطلخ) رشت مردی می زیست که اصالتا زنجانی بود او از کودکی در رشت زندگی می کرده و شغل او زراعت بود و نیز از طریق فروش علف به صاحبان دام امرار معاش می کرده است.
این عبد
صالح خدا همچون کربلائی احمد (حافظ کل قران) و شیخ رجبعلی خیاط عارف و زاهد و ... به علت ایمان و تقوا
و صداقت در گفتار و رفتار و سلامت نفس به مناعت طبع و دستگیری و یاری نیازمندان و رعایت حرام و حلال وروحیه شجاعت،علیرغم اینکه نه امام زاده بودند و نه سید ، هم در حیات خود رافع مشکلات مردم بودند و هم
در ممات خود واسطه خیرات وبرکات برای زوار و متوسلین به قبر خود میباشند. این عارف زاهد به علت داشتنطی الا رض،مریدانی داشت و از هر پیرمرد رشتی اگر درباره دانای علی سوال شود با شور و شعف داستان نجات یک حاجی رشتی که در مکه گرفتار راهزنان و سارقان شده بود و تمام پول و مال خود را از دست دادهبود و سرانجام توسط دانای علی با طرفه العینی با سلامت به زادگاهش برگشته بود و از نماز خواندن او در مکه معظمه و رشت در یک روز برایت تعریف می کند از چگونگی مرگش ، روایت است که ماموران ظالم زمان ،او را به اتهامی (عدم پرداخت مالیات) دستگیر و شکنجه می کردند که یکی از مریدانش که متنفذین بوده اگاه میشود و از کرامات و مقاماتش برای ماموران می گوید که گرچه موجبات آزادی او فراهم می کند ولی افشایاین راز مرگ او را به دنبال داشته است .جنازه اش را در جوار قبرستان عمومی شهر (آن زمان) به خاک می سپارند که فعلا به علت گسترش شهر و توصعه شهر سازی از آن قبرستان اثری به جا نمانده است در سال 1321/1320 هجری شمسی قبر دانای علی نیز قرار بود به بهانه ی تعویض خیابان تخریب شود، مهندسین شهر داری به
مسئولیت مهندس سیمرغ (که چند سال بعد به مقام شهرداری رشت رسید) هرچه تلاش کردند در دوربین های نقشه برداری غیر از امواج آب چیزی ندیده اند و خداوند رعبی در دلشان ایجاد کرد که جرئت تخریب را پیدانکردند . و لذا قبری که تا کنون در کنار خیابان بود با تعریض خیابان بیستون (طالقانی) در وسط خیابان اصلی شهر قرار گرفت ، اگرچه بعضی از مردم سقوط شهردار از بالکن شهرداری و یا مرگ فرزندش را دلیلترسیدن مسئولین و عدم جسارت به قبر می دانند ولی نبودن دلیل و مدرک معتبر این روایت را منتفی می کنند
... ادامه
عسل
عسل
خدایا شکرت ....خدایا مرسی...ببین پسر یه خیاط به کجاها رسید..
خدایا صد هزار بار شکرت ...واسه خواهرام...واسه این همه ناشناس با مرام...
دو جا باس رسید ایمان آرامش فضا آرام{-49-}{-49-}{-49-}{-49-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
timthumb.php.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
چند تا شمع یه فیروزه ی آبی

خونه خوب ، بوی دود ، عود

یه رویای زیبا که نمیزاره بخوابی

خبرای خوش زود زود

انرژی مثبته همه جای شب بخیر

یه پست برا بچه ها ، یه لبخند از ته دل و

میبینم که نور فقط پشت سره همه جا

خوب بود ، خوب بود خوب بود

چه حالی میداد

اگه میشد داد و بیداد

تو اریکه ایران و میلاد

♫♫♫

خدایا شکرت ، خدایا مرسی

ببین پسر یه خیاط ، به ، کجاها رسید

خدایا صد هزار بار شکرتواسه خواهرام

واسه این همه ناشناس با مــــــرام

خدایا مرسی واسه وجود هوادارام

دو جا باس رسید ، ایمان آرامش ،فضا آرام

خدایا شکرت واسه تن سالم واسه توان بالا

توقع کم قانع

خدایا ممنون واسه این همه مانع

شکرت که میرم جلو من یه تنه دائم

پروردگارا خسته و داغونیم همه از درد کارا

بتابون نور ایمان بر قلب ماها

بده برکت به سفره ها ، حرکت به پاها

راضی بوده بند از کارا آخه،مامان خونده وان یکاد

جمعیت حالشون خوبه ، بره بالا همه فندکا

بگین اووو ، اووو

اووو ، اووو

عشق و حال و موسیقی ، پر شه

تو شهر ها و شهرکها

به خدا موضوع پولش نی

اون واسه خیریه ها و محک ها

ایران و میلاد
[لینک]
دیدگاه · 1392/10/4 - 23:47 در موسیقی ·
7
bamdad
bamdad
کاش خیاط بهتری بودی این

تنهایی به تنم زار میزند

و جیب هایش بزرگ تر از آن است

که با دست های کوچک من پر شود

باید از فردا کمی بیشتر غصه بخورم
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/6 - 19:59 ·
7
Mohammad
kafar1.jpg Mohammad
قدیمی ها: فیلمی که این هفته مجله اینترنتی قدیمی ها برای شما بینندگان عزیز در نظر گرفته است، فیلم «کافر» به کارگردانی و نویسندگی فریدون گله در سال 1351 می باشد.

خلاصه داستان: مهدی کافر (سعید راد) پس از شش ماه حبس سراغ دوستانش (حسن خیاط باشی، حسن رضیانی، محسن آراسته، و حسین شهاب) می رود و در برابر دار و دسته ی حسن طلا (غلامرضا سرکوب)، که مسبب دستگیری او بوده اند، قرار می گیرد. دفترچه ی خاطرات دختر فقیری به نام پوری (پونه) به دست مهدی می افتد و او متوجه می شود که پونه از سوی زنی از بستگانش (ایران قادری) و صاحب خانه اش (اکبر جنتی شیرازی) مورد آزار و اذیت است. مهدی درصدد کمک به دختر برمی آید، و تصمیم می گیرد دست به آخرین دزدی زندگی اش بزند؛ اما دار و دسته ی حسن طلا یکی از افراد مهدی به نام غلام (محسن آراسته) را تحت فشار می گذارند تا نشانی محل دزدی را به آنها بدهد. غلام محل دزدی را فاش می کند و حسن طلا به پلیس خبر می دهد. پلیس محل را محاصره می کند و مهدی موقع فرار از پا درمی آید.
bamdad
bamdad
تنها کسی که با من درست رفتارمیکند خیاطم است

که هر بار مرا میبیند، اندازه های جدیدم رامیگیرد.

بقیه به همان اندازه های قبلی چسبیده اند

و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.
... ادامه
iman
iman
سلامتی کسی که دلت رو اسیر کرده ولی جواب نگاه عاشقانت رو نمیده…سلامتی کسی که همه چیزت رو به خاطرش از دست دادی ولی اون دیگه نمیخوادت…به سلامتی اونی که تیکه میندازه تا بچه ها بخندن اما تا آخر کلاس باید دم در وایسه!

به سلامتیِ اونی که اومد تنهایی هاشو باهام تقسیم کنه

اما اونقدر بخشنده بود که سهمشو گذاشت و رفت!

به سلامتی اونی که تا آخر عمر از قلبت بیرون نمیره

ولی مجبوری از زندگیت بندازیش بیرون!
به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ واقعی ﻧﻤﯽ خندن!

به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد، اگه نبودیم ازمون یاد کرد!

اونی که اگه بودیم دعامون کرد، اگه نبودیم آرزومون کرد!

اونی که وقتی بودیم خندید، اونی که وقتی نبودیم نالید!

سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید …
به ﺳﻼﻣﺘﯽ خیاطی که نمیدونه دلِ تنگشو کجا ببره!به سلامتی اونایی که طبیب دلهای دردمندن ولی خودشون دنیای دردن …

به سلامتی کسی که وقتی دل بست، تا آخرش درو روی همه بست!

به سلامتی اونایی که به ظاهر آرومن ولی توی دلشون سونامیه!به سلامتی اونایی که خودشون ثابت کردن “لیاقت” ما رو ندارن!به سلامتی منتظر که هیچ وقت انتظارش تمومی نداره …

آن را که بتوان با اراده فراموش کرد هرگز در یاد نبوده است!

به سلامتی اونای که هیچوقت از یاد نمیرن …

وقتی شیشه میشکنه صدا میده و اونی که شکوندتش برای جمع کردنش زخمی میشه

به سلامتی دل که بی صدا میشکنه تا دست اونی که شکوندتش زخمی نشه
به سلامتی اونی که میتونه منو بخندونه وقتی نمی خوام حتی لبخند بزنم!

گفت: بزن به سلامتی پت و مت!

گفتم: حتما به خاطره اینکه خنده دار بودن؟

گفت: نه، به این خاطر که تا تهش با هم بودن
... ادامه
iman
iman
سلامتی کسی که دلت رو اسیر کرده ولی جواب نگاه عاشقانت رو نمیده…سلامتی کسی که همه چیزت رو به خاطرش از دست دادی ولی اون دیگه نمیخوادت…به سلامتی اونی که تیکه میندازه تا بچه ها بخندن اما تا آخر کلاس باید دم در وایسه!

به سلامتیِ اونی که اومد تنهایی هاشو باهام تقسیم کنه

اما اونقدر بخشنده بود که سهمشو گذاشت و رفت!

به سلامتی اونی که تا آخر عمر از قلبت بیرون نمیره

ولی مجبوری از زندگیت بندازیش بیرون!
به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ واقعی ﻧﻤﯽ خندن!

به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد، اگه نبودیم ازمون یاد کرد!

اونی که اگه بودیم دعامون کرد، اگه نبودیم آرزومون کرد!

اونی که وقتی بودیم خندید، اونی که وقتی نبودیم نالید!

سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید …
به ﺳﻼﻣﺘﯽ خیاطی که نمیدونه دلِ تنگشو کجا ببره!به سلامتی اونایی که طبیب دلهای دردمندن ولی خودشون دنیای دردن …

به سلامتی کسی که وقتی دل بست، تا آخرش درو روی همه بست!

به سلامتی اونایی که به ظاهر آرومن ولی توی دلشون سونامیه!به سلامتی اونایی که خودشون ثابت کردن “لیاقت” ما رو ندارن!به سلامتی منتظر که هیچ وقت انتظارش تمومی نداره …
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/19 - 00:43 ·
8
NEGAR
NEGAR
یارو یه پارچه میبره خیاطی ،
میگه اینو برام بدوز ،
فردا نیام بگی برق رفت ،
سوزن شکست ،
نخ نبود ،
چرخ خراب شد ،
بابام مرد ....
اصن نمیخواد بدوزی پدسگ کثافت ....
بده من پارچه رو......
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/22 - 00:14 ·
8
maryam
maryam
زن و شیطان .......
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را
طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد
سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد
و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به
خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم
و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم
و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد
"با احترام به همه خانومای محترم ودوست داشتنی جمعمون همتون و دوست دارم"
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ