یافتن پست: #دلتنگی

مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
سلام ب بچه های گوگولی مگولی نمیدونم{-7-}
شهرزاد
20171122_215336.png شهرزاد
بهم رسیدن
پر از
پر از عاشقی
بارون،پاییز و به آذر
رسوند . . .
دیدگاه · 1396/09/1 - 21:55 ·
2
bamdad
bamdad
سکوت آدمیزاد بوی دلخوری میده پرحرفیش بوی دلتنگی.
{-15-}
رضا
رضا
درمان در جزیره آدمخوارها فوری و 100 درصد تضمینی .
دیدگاه · 1395/04/10 - 00:30 ·
4
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی

تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی

باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی

در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی

آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟

دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی


مرجان بانو :)
500x488_1448972086430118.png مرجان بانو :)
دیدگاه · 1394/09/10 - 17:25 ·
4
مرجان بانو :)
images مرجان بانو :)
... اگر دوباره متولد می شدم، باز هم در پاییز به دنیا می آمدم ...
باز هم چمدانم را در پاییز از عشق پر می کردم ... با پاییز آمده ام و با پاییز خواهم رفت ...
بهترین خاطراتم همه نارنجی اند و خش خش برگ های مست پاییز آوای قشنگ آرزوهای من است ...
پاییزِ من،
فصل رفتن های بی هدف از جاده های دلتنگی ست! ...
... ادامه
شهرزاد
ee43242-233x288.jpg شهرزاد
میشود آقا نگاهم بکنی؟

میشود یک لحظه مرا هم دعایی بکنی؟

هر شب و روزم دوری از توست

میشود ایا دمی بر ما نگاهی بکنی؟

خسته ام از این روزگار دلتنگی ها

میشود آقا از آسمان صدایم بکنی؟
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد

ترسم این نیست که او با لب خندان برود
ترسم این است که او روز مبادا برسد

عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است
عشق فرمود‌: نباید به مساوا برسد‌ !

گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر ..
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد

احسان افشاری
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/31 - 13:29 ·
6
bamdad
bamdad
دلتنگی هایت را در آغوش بگیر و بخواب …
هیچکس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد …
این جمع پر از تنهاییست .

:(
دیدگاه · 1394/04/9 - 23:30 ·
6
zoolal
zoolal
خسرو شکیبایی :
زن ها ميتوانند در اوج دلتنگی لبخند بزنند ...
آواز بخوانند...
غذاي دلخواهت را تدارک ببينند ...
کودکانه با بچه ها بازی کنند ...
زن ها ميتوانند با قلبی شکسته باز هم دوستت بدارند ...
ببخشند و بخندند ...
تو از طرز آرایش موهايش يا رنگ لب هايش ، لباسش يا حتي حرف هايش ،
هرگز نميتواني حدس بزني زني که روبرويت ايستاده دلتنگ يا دلشکسته است ...
زن بودن کار ساده ای نیست ...
... ادامه
دیدگاه · 1394/03/22 - 18:52 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
2015-04-07_donbaler_1428403708225085_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
یِ هست که طرف ، ولي دوس داری باشه.. یِ دلتنگی ِ داریم که طرف ، ولی بهت ...!
bamdad
bamdad
شده هرگز دلت مال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

نگاهت سخت دنبال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟


برایت اتفاق افتاده در یک کافه ی ِ ابری

ته ِ فنجان ِ تو فال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟


خوش و بش کرده ای با سایه ی ِ دیوار وقتی که

دلت جویایِ احوالِ کسی باشد که دیگر نیست؟



چه خواهی کرد اگر هربار گوشــــی را که برداری

نصیبت بوقِ اشغالِ کسی باشد که دیگر نیست؟



حواس ِ آسمانت پرت روی ِ شیشه های ِ مه

سکوتت جار و جنجالِ کسی باشد که دیگر نیست



شب ِ سرد ِ زمستانی تو هم لرزیده ای هرچند

به دور ِ گردنت شال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟



تصور کن برای ِ عیدهـای ِ رفته دلتنگی

به دستت کارت پستال ِ کسی باشد که دیگر نیست



شبیـه ِ ماهی ِ قرمز به روی ِ آب می مانی

که سین ات هفتمین سال ِ کسی باشد که دیگر نیست



شود هر خوشه اش روزی شرابی هفتصد ساله

اگر بغضت لگدمال ِ کسی باشد که دیگر نیست



چه مشکل می شود عشقی که حافظ در هوای ِ آن

الا یا ایها الحال ِ کسی باشد که دیگر نیست



رسیدن سهم ِ سیب ِ آرزوهایت نخواهد شد

اگر خوشبختی ات کال ِ کسی باشد که دیگر نیست



... شهراد میدری ...

:(
Noosha
7446391-7565-l.jpg Noosha
گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد میشود که دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ میشود.دلتنگتم...
دیدگاه · 1393/12/15 - 18:32 ·
5
Noosha
7541976-3386-l.jpg Noosha
به تاراج برده ای تمام حواسم را...
می خندم تویی...
می گریم تویی...
می خوابم تویی...
انگار نقاشی ات را پشت پلکم کشیده اند...!!!
اکنون..... برایت مینوسیم....
کاش میفهمیدی... دلتنگی سخت است...
رفتی و ویران کرده ای... منه آباد را....!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/12/15 - 18:27 ·
4
bamdad
bamdad
ساز دلت که کوک نباشد …

فرقی نمی کند کجا باشی !

سرزمین مادری ؛ یا خانه پدری

هر دو یک رنگ دارد،

رنگ دلتنگی

:(
دیدگاه · 1393/12/12 - 21:29 ·
7
bamdad
bamdad
دلتنگت که می­شوم

می­گریزم از کنار میله­ های پنجره تنهایی

رها می­شوم از خیالات پوچ

وضو می سازم

دو رکعت نماز عشق

نماز سپاس

نماز دلتنگی

پرواز می­کنم به اوج آسمانت

به خیال دیدنت

{-47-}
setareh 22
setareh 22
ﻣﺮﮔﺒﺎﺭﺗﺮﯾﻦ ﺟﺪﺍﻝ ، ﺟﺪﺍﻝ ﻣﯿﺎﻥ “ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ” ﻭ “ ﻏﺮﻭﺭ” ﺍﺳﺖ !
ﻭﻗﺘﯽ “ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ” ﺁﺯﺍﺭﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ، ﺍﻣﺎ …
“ ﻏﺮﻭﺭﺕ” ﺩﯾﮕﺮ ، ﻧﺎﯼ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ !
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﺶ ﺷﻮﯼ …
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ !
ﻭ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﺮﺯﺧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻗﺎﯾﻖ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/11/23 - 10:38 ·
1
hastii
hastii
کاش..
کاش” باران “بگیره
کاش” باران “بگیره و شیشه بخار کنه…
و من همه دلتنگیهامو روش ها کنم…
و با گوشه آستین همه دلتنگی هامو پاک کنم…
و… خلاص…!
... ادامه
دیدگاه · 1393/11/20 - 13:59 ·
2
bamdad
bamdad
دلتنگی هایت را در آغوش بگیر …

هیچکس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد …

این جمع پر از تنهاییست

:(
دیدگاه · 1393/11/12 - 20:35 ·
4
bamdad
bamdad
‍« دلتنگی ات »

با چنان ترکیب هجومی وارد زمین شده ٬

که با هیچ دفاع اتوبوسی نمیتوان در مقابلش ایستاد . . .

:(
دیدگاه · 1393/10/18 - 17:12 ·
3
bamdad
bamdad
میخواهم چیزی بنویسم ...
آن بالا از من عنوان مطلب میخواهد ...
کمی پائینتر اندازه ی قلم ...
دلتنگی نه عنوان میخواهد ، نه اندازه اش را با هیچ قلمی میتوان نوشت ...
بگذریم اصلا نمی نویسم ...

کاش می توانستم راحت حرف بزنم . . .
چیزی بگویم از دلتنگی . . .
میان آدم های دلتنگی که در این اتاق مجازی جمع شدند . . .
فقط می گویم منم مثل تو دلتنگم


:(
دیدگاه · 1393/10/15 - 19:10 ·
3
bamdad
bamdad
دریا . . . دلش که بگیرد
سر می گذارد بر سینه ی ساحل
ابر . . .
سر می گذارد بر شانه ی کوه
چشمه . . .
سر می گذارد بر دامن دشت
اما من . . .
وقتی تو نیستی
سر می گذارم در دست های شعر . . .
و دلتنگی هایم را قطره قطره کلمه می شوم...

:(
دیدگاه · 1393/10/15 - 19:01 ·
4
√√★nima★√√
1419776937695503_orig.jpg √√★nima★√√
...ﺳﺮد ﺑﻮد...ﺧﺎک را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ...ﺑﺪﻧﺶ ﻫﻢ ﺳﺮد ...ﺻﺪای ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎ را ﻣﯿﺸﻨﯿﺪ...و ﺗﻨﺶ ﻣﯿﻠﺮزﯾﺪ...ﺗﺎ آن ﻫﻨﮕﺎم ﮐﻪ دﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎ را ﻣﯽ دﯾﺪ و دم ﻧﻤﯿﺰد ...آرام ﺷﺪﻧﺪ...ﻫﻤﻪ رﻓﺘﻨﺪ...و او ﻣﺎﻧﺪ ...ﻧﺸﺴﺖ ﺑﻪ روی ﻗﺒﺮش و دﺳﺘﺶ را رو ﺧﺎک ﮔﺬاﺷﺖ ...ﺳﺨﺖ ﺑﻮد...ﺳﯽ ﺳﺎل ﭼﯿﺰ ﮐﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ...آرام آرام ﺑﺎﯾﺪ ﻓﺮاﻣﻮش ﻣﯿﮑﺮد اﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ را و ﻣﯽ رﻓﺖ ...ﻓﻘﻂ ﭼﻬﻞ روز ﻓﺮﺻﺖ داﺷﺖ ...درد ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ از دوری ... ﺳﺮد ﺑﻮد...ﺧﺎﮐﻬﺎ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ و ﺗﻨﺶ ﻫﻢ ﺳﺮد ﻫﻤﻪ ﺑﺮاﯾﺶ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ..ﺗﺎ آن ﻫﻨﮕﺎم ﮐﻪ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎری ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن رﺳﯿﺪ درد ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ از دوری ... ...ﺳﺨﺖ ﺑﻮد...دوری را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...ﻓﺸﺎر ﻗﺒﺮ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...دﻟﺘﻨﮕﯽ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...ﺗﺎ آن ﻫﻨﮕﺎم ﮐﻪ

ﺻﺪا ﻫﺎﯾﯽ آﻣﺪ...از ﺟﺎ ﺑﻪ ﺟﺎی ﮔﻮرﺳﺘﺎن .......ﺑﺴﻢ اﻟﻠﻪ اﻟﺮﺣﻤﻦ اﻟﺮﺣﯿﻢ ...و اﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ و آل ﻣﺤﻤﺪ وﺑﻌﺚ ﺛﻮاﺑﻬﺎ اﻟﯽ ﻗﺒﺮ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﭘﺎﺷﺎﯾﯽ

...آرام ﮔﺮﻓﺖ آرام ﺑﻮد...ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ....ﻣﺮﺗﻀﯽ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/12 - 14:23 ·
1
bamdad
bamdad
خدایا تاخرخره پراز دلتنگیم……
مرسی دیگه میل ندارم !!!!!

:(
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ