یا رب سببی ساز که یارم به سلامت/بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید/تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
فریاد که از شش جهتم راه ببستند/آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن/فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق/ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا/کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی/بر میشکند گوشه محراب امامت
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم/بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ/پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
#حافظ
غزل شماره ۸۹