یافتن پست: #شاملو

bamdad
bamdad
احمد شاملو :تکیه کلامش بود
فرق نمیکرد موقع سلام یا وقت خداحافظی ، میگفت
“تنور دلت گرم“

بعدها هر جا از دلم مایه گذاشتم
و اتفاق خوبی برایم افتاد، یاد حرفش افتادم…
تابستونو زمستون هم نداشت
انگار تنور دلت که گرم باشد نان مهربانی دلت را میخوری،
هر چه دلت گرم تر، مهربانیت بیشتر،
روزگارت آبادتر، خودت راضی تر..

تنور دلتان گرم گرم…
{-41-}
دیدگاه · 1396/10/22 - 18:48 ·
3
bamdad
bamdad
اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار!

این ملت کتاب نمیخوانند...

شاملو
دیدگاه · 1396/02/14 - 15:48 ·
2
bamdad
bamdad
عجب دنیایی است
در کله پزی ها هم
زبان ازمغز گران تر است
درست مثل جامعه
که چرب زبانهااز عاقلان ارزشمندترند

احمد_شاملو
:(
دیدگاه · 1395/08/11 - 17:29 ·
2
bamdad
bamdad
بدترین نتیجه گیری آدمای این روزا اینه که"حالا که اون بده من چرا خوب باشم" و اینجوریه که به قول شاملو لعنت جاودانه بر تبار انسان فرود می آید
... ادامه
دیدگاه · 1395/05/7 - 18:20 ·
5
bamdad
bamdad
بدترین نتیجه گیری آدمای این روزا اینه که"حالا که اون بده من چرا خوب باشم" و اینجوریه که به قول شاملو لعنت جاودانه بر تبار انسان فرود می آید
... ادامه
دیدگاه · 1395/04/1 - 17:18 ·
4
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
وابستگی یا دلبستگی ؟ " وابستگی " یعنی میخواهمت چون مفیدی " دلبستگی " یعنی میخواهمت حتی اگر مفید هم نباشی من به خودکار گرانقیمت روی میزم برای جلسات مهم وابسته ام امابه جعبه آبرنگ بی خاصیتی که یادگاردوران کودکیم است دلبسته من به میزی که هر روز پشت آن می نشینم " وابسته ام " اما به گلدان کاکتوسی که کنار پنجره گذاشته ام " دلبسته " من به کتابهای مدیترینی کتابخانه ام " وابسته ام " امابه کتابهای شاملوی روی میزم " دلبسته " وابستگیهارا جامعه وفرهنگ و والدین می آموزند و پرورش میدهند " اما دلبستگی ها انعکاس خود واقعی ماهستند " *به کسی که دوستش داری دلبسته باش نه وابسته*
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/13 - 22:58 توسط Mobile ·
6
bamdad
bamdad
مرهم زخم های کهنه ام کنج لبان توست!
بوسه نمی خواهم
چیزی بگو ...

"شاملو"

{-35-}
zahra
zahra
برای زیستن دو قلب لازم است،قلبی که
دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
شاملو
دیدگاه · 1393/10/10 - 09:45 ·
4
zahra
zahra
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند
قفل افسانه‌ایست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف، زندگی‌ست
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی که هر حرف ترانه‌ایست
تا کمترین سرود بوسه باشد

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم …

و من آنروز را انتظار می‌کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم
احمد شاملو
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/3 - 22:25 ·
3
Mohammad
Mohammad
ایستادگی کن تا روشن بمانی ؛
شمع های افتاده خاموش می شوند
(احمد شاملو)
مائده
مائده
دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی دوستت می دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد...
"احمدشاملو"
مائده
مائده
کوه با نخستین سنگها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش
خو نمی کرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...

"شاملو"
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است...
{-35-}{-35-}
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
bamdad
bamdad
نقره داغ
حال و روز يک مرد عاشق است
مرد عاشقي که
فکر مي کرد
چون عاشق است
معشوقه اش هم بايد به هما ن اندازه
عا شقش باشد.

... احمد شاملو ...

:(
دیدگاه · 1393/04/13 - 18:22 ·
5
zoolal
zoolal
از شاملوی عزیز،
بعد از یک فنجان قهوه
به هوایی سرد برمی گردم
در پی رویاهایم …
در پی تو …
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
یک استکان چای از میان دستانت و یک جرعه غزل از میان چشمانت
دلم آرام ، نگاهت را می خواهد و شهد شیرین کلامت
خسته ام
دوباره باورم میکنی؟
عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ
من تو ، غروب ، و لبخندهای تلخ
تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد
می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ
- —– – —– – —— – —– – —– -

گارسون کمی شکر و تو لبخند می زنی
حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ
گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد
گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ
عادت کرده ام به طعم قهوه
به آد مهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
حالا فهمیده ام که چرا قهوه و کیک را با هم می خورم
قهوه می نوشم برای زندگی تلخم و همراهش کیک برای شیرینی لحظاتی که با تو بودم
اما باز تلخی قهوه بر شیرینی کیک پیروز می شود
لحظات با تو بودن کوتاه بود… خیلی کوتاه…
ولی زندگی تلخم خیلی بلند است … خیلی…
لعنت بر قهوه تلخ سرد شده ام
تو
پاییز
قهوه
اکنون کنارم هست
پاییز
قهوه
اما تو…
روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه
هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…
خودت نیستی خیالت که هست…
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی و ته همه فنجان های تو من می روم …
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این جا
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:19 ·
6
bamdad
bamdad
تاریک ترین مکـــــــــــــــــــــــ ـــــــــان دوزخ جایــــــــــــــــــــــ ـگاه کسانی است که
در بحـــــــــــــــــــــــ ــران های اخلاقی بی طــــــــــــــــــرفی پیشه میکنند!


...کمدی الهی _ دانتـــــــــــــــــــــ ــــــــه...

عاشق کمدی الهی دانته هستم
خوندید عایا؟
:)
bamdad
bamdad
گر بدين سان زيست بايد پست

من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را، به رسوائی نياويزم

بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست

گر بدين سان زيست بايد پاک

من چه ناپاکم اگر ننشانم از ايمان خود چون کوه،

يادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک...

... احمد شاملو ...

{-15-}
دیدگاه · 1393/03/13 - 19:24 ·
6
zoolal
zoolal
تقدیم به مادرم:
دستهایم خالی اند
جای خالی دست تو را
هیچکس برایم پر نمیکند راست میگفت شاملو
دست خالی را باید بر سر کوبید......
دیدگاه · 1393/03/13 - 12:22 ·
3
bamdad
bamdad
آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...

... شاملو ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 11:12 ·
6
شهرزاد
57528206996668884027.gif شهرزاد
دهانت را می بویند که مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می بویند
روزگار غریبی ست نازنین
و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی ست نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی ست نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی ست نازنین
ابلیس پیروزمست سوز عزای ما را
بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

شاملو
... ادامه
شهرزاد
Montakhab12_095.jpg شهرزاد
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
براي برفي که آب مي شود دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که دوست نداشته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
براي اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت
لبخندي که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست مي دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست مي دارم
براي پشت کردن به آرزوهاي محال
به خاطر نابودي توهم و خيال دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به خاطربوي لاله هاي وحشي
به خاطر گونه ي زرين آفتاب گردان
براي بنفشیِ بنفشه ها دوست مي دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که نديده ام دوست مي دارم
تورا براي لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شيرين خاطره ها دوست مي دارم
تورا به اندازه ي همه ي کساني که نخواهم ديد دوست مي دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ي ستاره هاي آسمان دوست مي دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه ي کساني که نمي شناخته ام ... دوست مي دارم
تو را به جاي همه ي روزگاراني که نمي زيسته ام ... دوست مي دارم
براي خاطر عطر نان گرم و برفي که آب مي شود و براي نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن ... دوست مي دارم
تو را به جاي تمام کساني که دوست نمي دارم ... دوست مي دارم ...

" پل الووار ، ترجمه احمد شاملو "
... ادامه
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ