یافتن پست: #مارتیک

MONA
MONA


منو ببخش منو ببخش
تورو نمي شناختم
جواهر عشق تورو ارزون و ساده باختم
منو ببخش که از چشات غم تورو نخوندم
محتاج من بودي و من کنار تو نموندم

تسکين داغ عشق تو حرفي که مي زنم نيست
بس که زياده گفتني توان گفتنم نيست
آغوش من پناه تو نبود ولي تو موندي
به قيمت شب خودت منو به صبح رسوندي
منو ببخش منو ببخش هم گريه ي تنهاي من

منو ببخش منو ببخش
تورو نمي شناختم
جواهر عشق تورو ارزون و ساده باختم
منو ببخش که از چشات غم تورو نخوندم
محتاج من بودي و من کنار تو نموندم

بدون سزاوارم اگه بسوزم از رفتن تو
من دل سپردم بعد از اين به آتش روشن تو
چه ساده بودي و عزيز همراه ديرينه ي من
با تو يه لحظه نشکست زلال آينه ي من
منو ببخش منو ببخش دلداده ي تنهاي من

منو ببخش منو ببخش هم گريه ي تنهاي من ...

منو ببخش منو ببخش دلداده ي تنهاي من ...
... ادامه
[لینک]
MONA
index.jpg MONA
... ادامه
[فایل]
صوفياجون
صوفياجون

ماه در باید که چی بشه میخواد عزیز کی بشه
ماه در بیاد چی کار کنه باز آسمون و تار کنه
نمیدونه تو هستی به جای اون نشستی
نمیدونه تو ماهی تو که رفیق راهی
عجب حکایتی شده فکر تو عادتی شده
که از سرم نمیره که از سرم نمیره
عجب روایتی شده عشقت عبادتی شده
خدا ازم نگیره خدا ازم نگیره
یه ماه میخواستم که دارم ای ماه شام تارم
تویی رفیق راه من ای غنچه ی بهارم
««مارتیک»»»م از آهنگهای مارتیک فقط اینو دوست دارم {-41-}{-41-}{-35-}{-35-}{-23-}
Mohammad
Mohammad
ســــــــــــــلام به همه :)
parsa
57944_455120657890742_1964217519_n.jpg parsa
یاد سیزده بدرهای دسته جمعی بخیر
از کوچیک تا بزرگ همه بودن
اون موقع که از صبح زود با زیرانداز و بالش ، قابلمه بزرگ غذا ، جانماز و تخته نرد ، حتی منچ و ورق ، گاز پیک نیکی و کتری رویی ، یه دست لباس اضافی ، آفتابه ، بادبزن ، دمپایی پلاستیکی یا ابری و آهنگ بهار بازم بیا عشقو بیارش مارتیک و بلای اندی و ... می رفتیم اطراف تهران
مامانها غذا درست می کردن برنجشون رو دم می انداختن سالاد درست می کردن
باباهامون مسئول چایی ذغالی می شدن
تاب می بستیم
ما هم اون وسط ، وسطی بازی م یکردیم یا لب رودخونه می پلکیدیم
جک و جونور جمع می کردیم تو آتیش می ریختیم و فرار می کردیم
قایم موشک
بالا بلندی
...
عصر که می شد همه لباسمون بوی چوب و دود می گرفت
شکایت های بچه گونه
قهر و آشتی های 5 دقیقه ای
اصرار واسه اینکه نیم ساعت بیشتر بمونیم
و فردا که مدرسه باز می شد
تمام این سیزده روز رو با خاطرات و عیدی ها و لباس های تازمون واسه دوستامون تعریف می کردیم
توقعمون از زندگی پائین بود و شاد بودیم
ولی حالا یه جورایی این کارها رو بی کلاسی می دونیم
زشت می دونیم
با شلوار راحتی و دمپایی لاستیکی مشکل داریم
رومون نمیشه با قابلمه و گاز
... ادامه

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ