یافتن پست: #يافتم

bamdad
bamdad
ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ ؟
ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ " ﻧﺎﻥ " ﺍﺳﺖ.
ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ !
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺷﺮﻡ ﻛﻦ.

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ؟

ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﻗﺤﻄﯽ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭ ﭼﻬﻞ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﮔﺸﺘﻢ،ﻧﻪ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﻣﻜﺎﻧﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻧﯽ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻭ ﻧﻪ ﻫﻴﭻ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺭﺍ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﻳﺎﻓﺘﻢ،ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺑﻨﻴﺎﺩ ﺩﻳﻦ ﻭ ﻣﺎﻳﻪ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻣﺮﺩﻡ " ﻧﺎﻥ " ﺍﺳﺖ.
{-15-}
دیدگاه · 1395/02/5 - 14:45 ·
4
bamdad
35699218139887315443.jpg bamdad
در هياهوي زندگي، دريافتم کسي هست

که اگر بخواهد مي شود

و اگر نخواهد، نمي شود؛ “به همين سادگي”!

کاش نه مي دويدم و نه غصه مي خوردم،

کاش فقط او را مي خواندم…
... ادامه
zoolal
zoolal
شبها قبل از خواب اين جمله را کامل و تکرار کنيد:
«به خاطر…...... ممنونم.» «امروز به ........… دست يافتم.»
bamdad
bamdad
مي گويند گشتم نبود! نگرد نیست!


اما من صادقانه ميگويم كه گشتم ، يافتم ،


با من بود اما مال من نبود!!!


بگذار دیگری بگردد شاید برای او باشد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/30 - 17:57 ·
8
✔♥Дℓɨ♥✔
delebarani.ir - 6.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
مي گويند نبود! نگرد نیست!
اما من ميگويم كه گشتم ، ،
با من بود اما من نبود!!!
بگذار دیگری بگردد برای او باشد...
مائده
images.jpg مائده
از خانه بيرون مي‌زنم ، اما کجا امشب ؟
شايد تو مي‌خواهي مرا در کوچه‌ها امشب

پشت ستون سايه‌ها ، روي درخت شب
مي‌جويم اما نيستي در هيچ جا امشب

مي‌دانم آري نيستي ، اما نمي‌دانم
بيهوده مي‌گردم بدنبالت چرا امشب ؟

هرشب تو را بي‌جستجو مي‌يافتم اما
نگذاشت بي‌خوابي بدست آرم تو را امشب

ها ... سايه‌اي ديدم ، شبيهت نيست ، اما حيف
ايکاش مي‌ديدم به چشمانم خطا امشب

هرشب صداي پاي تو مي‌آمد از هرچيز
حتي ز برگي هم نمي‌آيد صدا امشب

امشب ز پشت ابرها بيرون نيامد ماه
بشکن قرق را ، ماه من بيرون بيا امشب

گشتم تمام کوچه‌ها را ، يک نفس هم نيست
شايد که بخشيدند دنيا را به ما امشب

طاقت نمي‌آرم ، تو که مي‌داني از ديشب
بايد چه رنجي برده باشم ، بي تو ، تا امشب

اي ماجراي شعر و شب‌هاي جنونم
آخر چگونه سرکنم بي‌ماجرا امشب.....

"محمد علی بهمنی"
... ادامه
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
بالاخره حكمت " آي سي يو رو در بيمارستان دريافتم !

جمله اي حكيمانه از جناب عزرائيل خطاب به بيمار ...
I see You"
صوفياجون
صوفياجون

خوشم خوشم چنان خوشم،که غصه هامو مي کشم
خوشم که از تو پر شدم جايي که دستام خاليه
وقتي که رويا مي بافم،اسمو تو نقش قاليه
خوشم که تا تو مي رسم ،صاحب اين ضيافتم
خوشم خوشم چنان خوشم، که غصه هامو مي کشم
همه ته ته سفر، فقط منم که چاوشم
خوشم که آزادي تو ، به دست خنده ي منه بوقت تلخ بيخودي،عشقه که دل دل ميزنه
خوشم که سايه هاي ما ، دليل رقص آ تشه پاکي تو پاکي من ، حکايت سياوشه خوشم
خوشم چنان خوشم، که غصه هامو مي کشم همه ته ته سفر، فقط منم که چاوشم
خوشم که همسايه شدم ، با شب آفتابي تو خوشم که روياي توام ، دليل بي خوابي تو
تو هم بوقت ناخوشي،بايد به رويا بزني
در شب بي حرفي ما ، بايد سکوتو بشکني
خوشم خوشم چنان خوشم،که غصه هامو مي کشم
همه ته ته سفر فقط منم که چاوشم
{-35-}{-35-}
شهرزاد
شهرزاد
ﺑﺎﺧﺘﻢ ﻭﻟﯽ ” ﻣﺴﻴﺮ ” ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺘﻢ !
ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺮﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﺍﻫَﺖ “ﺭﺍﺣَﺖ ” ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮد
ﻫﺮ ” ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ” ” ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ” ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ، ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ ” ﺩﻭﺑﺎﺭ ” ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ” ﭘﺲ ﺭﻓﺖ ” ﭘﺲ، ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/14 - 01:23 ·
7
MahnaZ
MahnaZ
ﺑﺎﺧﺘﻢ ﻭﻟﯽ ” #ﻣﺴﻴﺮ ” ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺘﻢ !
ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺮﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﺍﻫَﺖ “ #ﺭﺍﺣَﺖ ” ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮد
ﻫﺮ ” #ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ” ” #ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ” ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ، ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ ” #ﺩﻭﺑﺎﺭ ” ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ” #ﭘﺲ_ﺭﻓﺖ ” ﭘﺲ، ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/13 - 01:25 ·
6
Majid
Majid
ﺑﺎﺧﺘﻢ ﻭﻟﯽ ” ﻣﺴﻴﺮ ” ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺘﻢ !
ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺮﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﺍﻫَﺖ “ﺭﺍﺣَﺖ ” ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮد
ﻫﺮ ” ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ” ” ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ” ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ، ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ ” ﺩﻭﺑﺎﺭ ” ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ” ﭘﺲ ﺭﻓﺖ ” ﭘﺲ، ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ
... ادامه
Majid
Majid
ﺑﺎﺧﺘﻢ ﻭﻟﯽ ” ﻣﺴﻴﺮ ” ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺘﻢ !
ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺮﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﺍﻫَﺖ “ﺭﺍﺣَﺖ ” ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮد
ﻫﺮ ” ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ” ” ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ” ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ، ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ ” ﺩﻭﺑﺎﺭ ” ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ” ﭘﺲ ﺭﻓﺖ ” ﭘﺲ، ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/7 - 01:15 ·
1
Majid
Majid
روي تخته سنگي نوشته شده بود:

اگر جواني عاشق شد چه کند؟

من هم زير آن نوشتم:

بايد صبر کند

براي بار دوم که از آنجا گذر کردم

زير نوشته ي من کسي نوشته بود

اگر صبر نداشته باشد چه کند؟

من هم با بي حوصلگي نوشتم

بميرد بهتر است

براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم

انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد

اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/30 - 02:23 ·
1
ebrahim
ebrahim
اين بار فصل كوچ نمي توانيم آنجا بياييم . در برنامه ي ما نيست . بالاخره روزي يك عكس از تو خواهم گرفت
كه همه بتوانند ببينند . سال ديگر به جاي ديگر مي رويم. من نمي خواهم بروم . مي ترسم دوباره ديواري بكشيم
كه نتوانيم از زير آنها پتوها را بيرون بياوريم . هر بار كه كپه اي ماسه م ي بينم مي خواهم روي آن بيافتم و به
آسمان نگاه كنم و هيچ چيز نبينم. تو را هم كه هميشه همه جا م يتوانم پيدايت كنم.پایان قسمت هشتم و اتمام
امید وارم خوشتون اومده باشه.
... ادامه
♥ یلدا♥
0.853140001310227930_parsnaz_ir.jpg ♥ یلدا♥
نمي خواهم دعوا راه بيندازم. نمي خواهم شکايت کنم. نمي خواهم بگويم من به حق هستم و ديگران نا حق.و لي چه کنم که دنبال پاسخ سوالم گشتم نيافتم و حيران مانده ام که باز هم به جرم دختر بودن محکومم به اجراي سلايق! شايد هم من اشتباه ميکنم.{-60-}{-31-}

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ