یافتن پست: #پیراهن

Mohammad
15107.jpg Mohammad
تاریخچه رنگ پیراهن بارسا: آبی و اناری، از کجا آمده‌اند؟

در طول بیش از یک قرن فعالیت تیم فوتبال بارسلونا و به تن کردن پیراهن های آبی و اناری، همواره این سوال مطرح بوده که این رنگها از کجا نشات گرفته اند؟ تئوری های زیادی در طول این سالها در پاسخ به این سوال مطرح شده است. اخیرا باشگاه به شواهد قابل قبولی دست یافته که یکی از این تئوری ها را تایید می کند. در این مقاله با هم تئوری های موجود را مرور خواهیم کرد تا به ریشه رنگهای آبی و اناری بارسا دست یابیم!
دیدگاه
... ادامه
1 دیدگاه · 1395/10/28 - 13:58 در ورزش ·
5
Mohammad
01118745.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
اسپانیا (یورو 2012): این پیراهن اسپانیا شاید چندان خاطره انگیز نباشد اما این پیراهن تیمی است که ‏توانست برای اولین بار از قهرمانی اش در یورو دفاع کند.‏
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/22 - 14:19 ·
5
Mohammad
01118744.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
کرواسی (یورو 1996):کروات ها که در آن جام برای اولین بار در یک تورنمنت بزرگ حضور پیدا می ‏کردند، با پیراهن های خاص شان در یادها ماندند.‏
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/22 - 14:19 ·
5
Mohammad
01118749.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
انگلیس (یورو 1996): پیراهنی که انگلیسی ها امیدوار بودند با آن قهرمانی اروپا شوند اما احتمالا بیش ‏از همه با گلی که پل گاسکوئین به اسکاتلند زد در یادها ماند.‏
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/22 - 14:18 ·
3
Mohammad
01118743.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
سوئد(یورو 1992): این طرح پیراهن هم در زمان خود طرفداران زیادی داشت و رنگ های زرد و آبی ‏پیراهن سوئد شکل ویژه ای به آن داده بود.‏
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/22 - 14:18 ·
4
Mohammad
01118742.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
آلمان (یورو 1988): یکی از بهترین پیراهن های آلمان در چند دهه اخیر. آنها با همین پیراهن در جام ‏جهانی 1990 به قهرمانی رسیدند.‏
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/22 - 14:17 ·
4
Mohammad
01118746.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
هلند (یورو 1988): نارنجی ها در یورو 1988 قهرمانی شان را با یکی از به یادماندترین پیراهن های ‏تاریخ یورو جشن گرفتند.‏
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/22 - 14:16 ·
4
Mohammad
01118748.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
بلژیک (یورو 1984): فرانسه تنها تیمی نبود که در یورو 84 با پیراهن های آدیداسش چشم ها را خیره ‏کرده بود. این کمپانی آلمانی برای تیم بلژیک هم پیراهن هایی متفاوت ارائه کرده بود.‏
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/22 - 14:16 ·
4
Mohammad
01118750.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
فرانسه (یورو 1984): در رقابت هایی که فرانسه برای اولین بار توانست قهرمان اروپا شود، پیراهن های ‏آدیداس این تیم بسیار به چشم می آمد.‏
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/22 - 14:15 ·
4
Mohammad
01118747.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
انگلیس (یورو1980): این پیراهن از این جهت تاریخی بود که برای اولین بار پیراهن سه شیرها کاملا ‏سفید نبود و حتی اعتراض هایی هم به همراه داشت.‏
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/22 - 14:14 ·
4
Mohammad
01118741.jpg Mohammad
«به یاد ماندنی‌ترین پیراهن‌های تاریخ یورو»
شوروی (یورو 1960): هرچند در آن زمان بینندگان تلویزیونی بازی ها را به شکل سیاه و سفید تماشا می ‏کردند اما پیراهن هایی که کمپانی آمبرو برای تیم ملی شوروی طراحی کرده بود، به اندازه ای چشم نواز ‏بود که حتی در تصاویر سیاه و سفید هم قابل تشخیص بود.‏
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
دلم‌ می‌خواست‌ در عصر دیگری دوستت‌ می داشتم‌ ! در عصری مهربان‌تر و شاعرانه‌تر ! عصری که‌ عطرِ کتاب‌ ، عطرِ یاس‌ و عطرِ آزادی را بیشتر حس‌ می کرد ! دلم‌ می خواست‌ تو را در عصر شمع‌ دوست‌ می داشتم‌ ! در عصر هیزم‌ و بادبزن‌های اسپانیایی و نامه‌های نوشته‌ شده‌ با پـر و پیراهن‌های تافته‌ی رنگارنگ‌ ! نه‌ در عصر دیسکو ، ماشین‌های فراری و شلوارهای جین‌ ! دلم‌ می خواست‌ تو را در عصرِ دیگری می دیدم‌ ! عصری که‌ در آن‌ گنجشکان‌ ، پلیکان‌ها و پریان‌ دریایی حاکم‌ بودند ! عصری که‌ از آن‌ِ نقاشان‌ بود ، از آن‌ِ موسیقی دان‌ها ، عاشقان‌ ، شاعران‌ ، کودکان‌ و دیوانگان‌ ! دلم‌ می خواست‌ تو با من‌ بودی در عصری که‌ بر گل‌ُ شعرُ بوریا وُ زن‌ ستم‌ نبود ! ولی‌ افسوس‌ ! ما دیر رسیدیم‌ ما گل عشق‌ را جستجو می کنیم‌ ، در عصری که‌ با عشق بیگانه‌ است‌ ! (نزار قبانی)
... ادامه
دیدگاه · 1394/07/17 - 23:26 توسط Mobile ·
4
bamdad
bamdad
آدمها شبیه لیوانند
ظرفیتهایی مشخص دارند.....
بعضی به اندازه استکان،
بعضی فنجان ،
بعضی ها هم ...........
وقتی بیش از ظرفیت لیوان در آن آب بریزی، سر ریز میشود،
خیس میشوی،
حتی گاهی که در اوج بدشانسی باشی
و در لیوان به جای آب ،
شربتی چیزی را زیادی ریخته باشی
وسرریز شده باشد ،
لکه ش تا ابد بر روی لباست میماند.....
آدمها مثل لیوان میمانند .....
ظرفیت هایی مشخص دارند.....
لطفا" قبل از ریختن مهر و عطوفت در پیمانه های وجودیشان ،
ظرفیتشان را بسنج.....
به اندازه محبت کن.....
اگر اینکار را نکنی ،
اگر زیادی محبت کنی
اگر سر ریز شدند و محبت بالا آوردند ،
باد الکی به غبغب انداختند
و پیراهن احساست را لکه دار کردند ،
فقط از خودت
و عملکرد خودت عصبانی باش،
نه از آدمها که شبیه لیوانند.....

{-15-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد

ترسم این نیست که او با لب خندان برود
ترسم این است که او روز مبادا برسد

عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است
عشق فرمود‌: نباید به مساوا برسد‌ !

گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر ..
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد

احسان افشاری
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/31 - 13:29 ·
6
Mohammad
pic_2015-05-21_ENTRENO_57-Optimized.v1432212767.JPG Mohammad
17 فریم از 17 فصل حضور ژاوی در بارسلونا
3 دیدگاه · 1394/03/2 - 09:50 در ورزش ·
4
Mohammad
Xavi-Iniesta.v1429980181.jpg Mohammad
لحظه ورود کاپیتان برای پانصدمین بار با پیراهن بارسلونا در لالیگا
دیدگاه · 1394/02/6 - 12:44 در ورزش ·
4
صوفياجون
صوفياجون
{-35-}{-35-}
کجاها نبایدخندید؟؟؟؟؟
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !
به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی...
نخند ...
نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...
کهنه می پوشند...
جار می زنند...
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گا.هی خجالت هم می کشند
خیلی ساده ... نخند دوست من!!!
هرگز به آدم ها نخند...
رضا
رضا
بعضی ها رو دیدم کاپشن پوشیدن واقعا اینقدر سرد شده ؟
Morteza
Morteza
انصافا خوندنیه
.....................
درددل یک جوان ایرانی
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
2014-0714_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
779859_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
این عالی بود {-64-} نوشته بود پیراهنشو داد به من {-18-}
2 دیدگاه · 1393/04/24 - 19:28 در ورزش ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
د.png ıllı YAŁĐA ıllı
بازنده های اصلی بازی ایران و آرژانتین چه کسانی بودند؟

2 دیدگاه · 1393/04/2 - 09:50 در ورزش ·
12
صوفياجون
صوفياجون



دیوارِ کوچه‌ی‌ ما هم‌سن‌ و سالمونه‌ !

اون‌ سرگذشت‌ِ نسل‌ِ خاکسترُ می‌دونه‌ !

ما آرزوهامون‌ُ رو آجراش‌ نوشتیم‌ !

گفتیم‌ که‌ تو جهنم‌ دنبال‌ِ یه‌ بهشتیم‌ !

تو بچه‌گی‌ نوشتیم‌ : یا مرگ‌ یا مصدق‌ !

نفت‌ُ ترانه‌ کردیم‌ ، ما بچه‌های‌ عاشق‌ !

تو فصل‌ِ نوجوونی‌ داس‌ُ چکش‌ کشیدیم‌ !

اعدامِ زنبقا ر ُ با داس‌ِ حیله‌ دیدیم‌ !

فصل‌ِ جوونی‌ِ ما دیوارِ خسته‌ی‌ سَرد ،

پیراهن‌ِ قشنگ‌ِ شب‌نامه‌ رُ به‌ تن‌ کرد !

از آسمون‌ صدای‌ بال‌ِ کبوتر اومد !

تقویم‌ِ خون‌ ورق‌ خورد ! گفتن‌ قُرُق‌ سَر اومد !

امّا نشد رهایی‌ شعری‌ بشه‌ رو دیوار !

ما جنگُ دوره کردیم تو بُهت‌ِ دودُ رگبار !

وقتی‌ شقیقه‌هامون‌ جوگندمی‌ شد آخر ،

تو آسیاب‌ِ صبرِ اون‌ جنگ‌ِ نابرابر !

دیوارِ کوچه‌ زخمی‌ از خنجرِ بلا بود !

شعرای‌ یادگاریش‌ با اشک‌ِ مادرا بود !

اون‌ زخما رُ پوشوندن‌ با رنگ‌ُ ننگ‌ُ انکار !

گفتن‌ : نوشتن‌ از عشق‌ ممنوعه‌ روی‌ دیوار !

ما پا به‌ پای‌ دیوار ویرون‌ شدیم‌ ، تکیدیم‌ !

حرفای‌ قلبمون‌ُ رو آجراش‌ ندیدیم‌ !

حالا دیگه‌ رو دیوار چیزی‌ نمونده‌ باقی‌ ،

جز آگهی‌ِ مرگ‌ِ هم‌کوچه‌های‌ یاغی‌ !

هم کوچه های یاغی !

چیزی نمونده باقی !

چیزی نمونده باقی ...
... ادامه
حمید
10101010101.jpg حمید
هرگز به آدم ها نخند !!

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !
به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند...
به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند...
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند...
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد...
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی...
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته...
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی...
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی...
نخند
نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...
کهنه می پوشند...
جار می زنند...
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گاهی خجالت هم می کشند

به حجت هایی که تمام زندگی شان یک موتور است تا کوهی از بار را برای یک لقمه نان در کوچه پس کوچه های تنگ این شهر جا به جا کنند... نخند

به حجت هایی نخند که پشت شهرداری می ایستند تا هر کس و ناکسی را پشت موتورشان سوار کنند فقط به خاطره احتیاج !

به دستان حجت نخند

خیلی ساده ... نخند دوست من!!!
هرگز به آدم ها نخند
خدا به این جسارت تو نمی خندد؛ اخم میکند.
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/15 - 08:24 ·
6
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ