یافتن پست: #چهل

رضا
رضا
دیدگاه · 1396/07/1 - 13:21 ·
2
رضا
رضا
ﺑﺎﺭﺵ ﺑﺮﻑ ﺷﺪﻳﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻴﻨﺠﻮﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺑﺮﻑ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﺳﻲ ﻳﺎ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻧﺘﻲ ﻣﺘﺮ ﻣﻴﺮﺳﻪ
... ادامه
دیدگاه · 1395/11/14 - 00:10 توسط Mobile ·
3
bamdad
bamdad
ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ ؟
ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ " ﻧﺎﻥ " ﺍﺳﺖ.
ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ !
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺷﺮﻡ ﻛﻦ.

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ؟

ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﻗﺤﻄﯽ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭ ﭼﻬﻞ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﮔﺸﺘﻢ،ﻧﻪ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﻣﻜﺎﻧﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻧﯽ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻭ ﻧﻪ ﻫﻴﭻ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺭﺍ ﮔﺸﺎﺩﻩ ﻳﺎﻓﺘﻢ،ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺑﻨﻴﺎﺩ ﺩﻳﻦ ﻭ ﻣﺎﻳﻪ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻣﺮﺩﻡ " ﻧﺎﻥ " ﺍﺳﺖ.
{-15-}
دیدگاه · 1395/02/5 - 14:45 ·
4
آرمین
12.jpg آرمین
ای به خون خفته سالار زینب
گریه کردم غمت را چهل شب

داغ تو همچنان مانده بر دل
نام تو همچنان مانده بر لب
دیدگاه · 1394/09/7 - 15:07 ·
√√★nima★√√
√√★nima★√√
{-11-}اﻣﺮوز دﺧﺘﺮﻩ ﺑﻬﻢ ﺷﻤﺎرﻩ داد رﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻬﺶ زﻧﮓ زدم ﮔﻮﺷﯽ رو ﺑﺮداﺷﺖ ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ؟ !ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﺷﻤﺎرﺗﻮ دادی دﯾﮕﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ اﻣﺮوز ﺑﻪ ﭼﻬﻞ ﻧﻔﺮ ﺷﻤﺎرﻩ دادم ﺗﻮ ﮐﺪوﻣﺸﻮﻧﯽ؟ !!!ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﻢ 118 ﻫﻢ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/20 - 13:57 ·
2
√√★nima★√√
1419776937695503_orig.jpg √√★nima★√√
...ﺳﺮد ﺑﻮد...ﺧﺎک را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ...ﺑﺪﻧﺶ ﻫﻢ ﺳﺮد ...ﺻﺪای ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎ را ﻣﯿﺸﻨﯿﺪ...و ﺗﻨﺶ ﻣﯿﻠﺮزﯾﺪ...ﺗﺎ آن ﻫﻨﮕﺎم ﮐﻪ دﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎ را ﻣﯽ دﯾﺪ و دم ﻧﻤﯿﺰد ...آرام ﺷﺪﻧﺪ...ﻫﻤﻪ رﻓﺘﻨﺪ...و او ﻣﺎﻧﺪ ...ﻧﺸﺴﺖ ﺑﻪ روی ﻗﺒﺮش و دﺳﺘﺶ را رو ﺧﺎک ﮔﺬاﺷﺖ ...ﺳﺨﺖ ﺑﻮد...ﺳﯽ ﺳﺎل ﭼﯿﺰ ﮐﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ...آرام آرام ﺑﺎﯾﺪ ﻓﺮاﻣﻮش ﻣﯿﮑﺮد اﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ را و ﻣﯽ رﻓﺖ ...ﻓﻘﻂ ﭼﻬﻞ روز ﻓﺮﺻﺖ داﺷﺖ ...درد ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ از دوری ... ﺳﺮد ﺑﻮد...ﺧﺎﮐﻬﺎ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ و ﺗﻨﺶ ﻫﻢ ﺳﺮد ﻫﻤﻪ ﺑﺮاﯾﺶ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ..ﺗﺎ آن ﻫﻨﮕﺎم ﮐﻪ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎری ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن رﺳﯿﺪ درد ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ از دوری ... ...ﺳﺨﺖ ﺑﻮد...دوری را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...ﻓﺸﺎر ﻗﺒﺮ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...دﻟﺘﻨﮕﯽ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...ﺗﺎ آن ﻫﻨﮕﺎم ﮐﻪ

ﺻﺪا ﻫﺎﯾﯽ آﻣﺪ...از ﺟﺎ ﺑﻪ ﺟﺎی ﮔﻮرﺳﺘﺎن .......ﺑﺴﻢ اﻟﻠﻪ اﻟﺮﺣﻤﻦ اﻟﺮﺣﯿﻢ ...و اﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ و آل ﻣﺤﻤﺪ وﺑﻌﺚ ﺛﻮاﺑﻬﺎ اﻟﯽ ﻗﺒﺮ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﭘﺎﺷﺎﯾﯽ

...آرام ﮔﺮﻓﺖ آرام ﺑﻮد...ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ....ﻣﺮﺗﻀﯽ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/12 - 14:23 ·
1
soheil
soheil
يه نفر خوابش مياد و واسه ي خواب جا نداره
يه نفر يه لقمه نون براي فردا نداره
يه نفر مي شينه و اسكناساشو مي شمره
مي خواد امتحان کنه آه تا داره يا نداره
يه نفر از بس بزرگه خونشون گم مي شه توش
اون يكي اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا مي خواد واسه دخترش عروسك بخره
انتخابم مي کنه ، پولشو اما نداره
يكي دفترش پر از نقاشي و خط خطيه
اون يكي مداد براي آب و بابا نداره
يكي ويلاي کنار درياشون قصره ولي
اون يكي حتي تو فكرش آب دريا نداره
يكي بعد مدرسه توپ چهل تيكه مي خواد
مامانش ميگه اينا گرونه اينجا نداره
يه نفر تولدش مهمونيه ، همه ميان
يكي تقويم واسه خط زدن رو روزا نداره
يكي هر هفته يه روز پزشكشون مياد خونش
يكي داره مي ميره ، خرج مداوا نداره
يكي انشاشو مي ده توي خونه صحيح کنن
يكي از بر شده درد و ، ديگه انشا نداره
يه نفر مي ارزه امضاش به هزار تا عالمي
يكي بعد عمري رنج و زحمت امضا نداره
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/3 - 21:36 ·
8
soheil
soheil
میگن تو جهنم چهل تا دختر میارن می چینن جلوت بعد تو باید به تک تکشون یاد بدی چطوری پارک دوبل بزنن !
من رفتم توبه کنم !!{-33-}
دیدگاه · 1393/04/27 - 15:53 ·
5
bamdad
bamdad
متنفرم از خودم ...

که همیشه نگران کسی میشوم

که اگر بمیرم هم ...

به چهلمم نخواهد رسید...

:(
دیدگاه · 1393/03/18 - 23:04 ·
5
zoolal
zoolal
یک مرد:میگن تو جهنم چهل تا دختر میارن
می چینن جلوت بعد تو باید به تک تکشون
یاد بدی چطوری پارک دوبل بزنن .....
من رفتم توبه کنم!
دیدگاه · 1393/02/26 - 19:54 ·
4
bamdad
bamdad
صوفياجون
در جواهر القرآن آمده است هر که بیمار باشد و این دعا را در آن بیماری چهل مرتبه بخواند، به امید خدا شفا پیدا کند.

” لا اله الا انت سبحانک انی کنت من ظالمین “

اگر آن مریض خدای نکرده فوت کرد ثواب شهدا را دریابد و اگر صحت یابد گناهان وی آمرزیده گردد.
zoolal
zoolal
سوم...
هفتم...
چهلم...
سال...
چند سال دیگر
باید عزادار نبودن هایت باشم؟؟
دیدگاه · 1393/01/28 - 15:22 ·
3
zoolal
zoolal
دلم را در چاه انداخته‌ام

و منتظر چهل عاقلی نشسته‌ام

که می‌دانم

هیچ‌وقت نخواهند آمد!

خودمانیم دیوانگی هم عالمی دارد !
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/23 - 20:43 ·
3
zoolal
zoolal
ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﺟﻬﻨﻢ ،

ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﭼﻬﻞ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺍﮊﺩﻫﺎﯼ ﺩﻭ ﺳﺮ ﻫﻤﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ

ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﯽ ﻃﻠﺒﯿﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﻧﺮﺳﯿﺪ ﻭ

ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﻫﻤﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﻞ ﻭﭘﻨﺞ ﺍﮊﺩﻫﺎ ﻫﻤﺎﻥ

ﭼﻬﻞ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ

ﺣﯿﺎﺕ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺁﻥ ﺍﻧﺼﺮﺍﻑ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.

ﻭ ﺍﯾﻨﮏ ﺍﯾﻦ ﺍﮊﺩﻫﺎﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻥ ﺍﻭ ﺍﻧﺼﺮﺍﻑ ﻧﺪﻫﻨﺪ.
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/21 - 12:13 ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
یب.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
( ) = {-57-}

گيلانيان از قديم بر اين باور بوده اند كه اجراي آيين چهارشنبه سوري پليدي ها را از انسان زدوده و سلامتي را به ارمغان مي آورد. خيمه شب بازي يكي از نمايشهاي پيشواز از نوروز است كه تا چهل سال پيش نيز در شهرهاي گوناگون گيلان اجرا مي شد كه آنرا «گوشي» مي ناميدند. خيمه شب بازان افرادي دوره گرد بودند كه در شهر رشت متمركز بودند و اين افراد عروسكهايشان را به بازارهاي هفتگي سراسر استان مي بردند و به نمايش مي گذاشتند و با خواندن اشعار شاد و في البداهه تماشاگران را مشغول ساخته و از آنها در پايان پول مي گرفتند. كول كوله چهارشنبه (چهارشنبه سوري) در گيلان و در همه نقاط ايران به عنوان يكي از آيين هاي پيش از نوروز متدوال بوده و هست. آيين چهارشنبه سوري بنا بر يك باور قديمي در غروب آخرين روز سه شنبه سال برگزار مي شود، براساس اين باور اجراي اين رسم و آيين از انسان پليدي و بيماري را رفع مي كند و تندرستي و سلامتي را به ارمغان مي آورد.
3 دیدگاه · 1392/12/20 - 22:10 در گیلک ·
9
ساراملوس
ساراملوس
سلام خوبین ؟
soheil
soheil
سلام{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
soheil
soheil
سلام خسته نباشيد
صوفياجون
Iman_Fallah___Shomali_Kija_Text____[BestBaz.IR].jpg صوفياجون
orkhan
orkhan
معلم: عزیزم الفبای فارسی رو بگو.

شاگرد : الف – ب – پ – ت – ث – چهار – پنج – شش – هفت ...

معلم : الفبای انگلیسی رو بگو ببینم

شاگرد : ای – بی – سی – چهل – پنجاه – شصت – هفتاد ...!

معلم : الفبای یونانی رو بگو ببینم

شاگرد : آلفا – بتا – ستا – چهارتا – پنج‌تا ...!

معلم : نخواستم بابا یه شعر بگو

شاگرد : نابرده رنج گنج – پنج – شش – هفت
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/9 - 00:15 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
48971795162611479105.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
میدانم روزی تو مرا در آغوش خواهی گرفت...

پشیمان و با چشمانی پر از اشک...

خودم را که نه!

عکسم را...

عکسی که کنارش نوشته:


" چهل روز گذشت..."
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
از این آقایونی که قدشون کوتاهه خواهش می کنم باشگاه بدنسازی نرن. شبیه توپ چهل تیکه می شن به خدا...!{-15-}{-54-}{-15-}
دیدگاه · 1392/10/28 - 00:59 ·
5
amir hossein
amir hossein
روشهای شکار شوهر...

1- روش جوادی:
یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه... تا اینجا تو کار خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.


2- روش یاهو مسنجری:
این روش اخیرا کاربرد زیادی پیدا کرده و عمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ای[!]های گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن!!

نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!


3-روش بچه خر خونی:
همون داستان جزوه و این که خودت واردی.
نکته:متاسفانه از اونجایی که مجموع دو متغیر زیبایی و خر خونی در مورد دختر جماعت همیشه یه مقدار ثابته بنابراین بهتر که روی این روش خیلی حساب نکنی!

4-روش خرکی:
جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی.



5-روش مذهبی خفن:

چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری.
نکته:خواهر التماس دعا

6-روش از ما بهتران:
] لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!

7-روش بچه مثبت:
طرف و به یه کافی شاپ دعوت می کنیو اونجا خیلی معقول و منطقی مساله رو بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه.
نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟

ادامه در دیدگاه
... ادامه
Hosein
Hosein
پسر تلفن همراهش برداشت،یک پیغام از عشقش بود...با ذوق پیام را باز کرد اما از چیزی که میدید مطمئن نبود... 'ما نمیتونیم باهم باشیم.همه چیز تموم شد.حداقل برای من.خدا نگهدار' پسر بارها و بارها متن را خواند...با خود گفت شاید شوخی باشد...اما فکر کرد که این کار شوخی هم باشد قشنگ نیست...چندبار با دختر تماس گرفت اما دختر رد کرد و یا جواب نداد...پسر با وجود عشقی که به دختر داشت فکر کرد که چقدر غرورش خورد شده و فقط برای در آوردن حرص دختر به او پیام داد 'چه خوب که این رابطه تموم شد.خیلی خوشحالم.از اولم تو برام مهم نبودی.برو به درک'پیام را فرستاد و زیر گریه زد. دختر آرام کنار خیابان قدم میزد و اشک میریخت باران میبارید و اشکهای او را میپوشاند...گوشی لرزید...دختر پیام را باز کرد و خواند...لحظه به لحظه اشکهایش بیشتر شدند...برگه ی آزمایش را در دستش مچاله کرد و حرف های دکتر را به خاطر آورد... 'دیر اقدام کردی دخترم خیلی دیر ...ولی داروهاتو مصرف کن امیدوارم که . ..' سرش گیج رفت و افتاد. عابران به دختری که روی زمین افتاده بود و خون بینیش تمام صورتش را پوشانده بود نگاه کردند...او را به سرعت به بیمارستان رساندند ولی...تمام. پسر با اینکه حال روحی خوبی نداشت همراه مادرش به بهشت زهرا رفتند...چند روز از چهلم پدر بزرگ پسر میگذشت...پسر و مادرش سر قبر بودند و فاتحه میخواندند...صدای شیون و زاری از چند متر آنطرف تر می آمد.مادر پسر روبه او کرد و گفت:پسرم فکر کنم جوون بوده مادر برو ببین درسته؟ پسر به آن سمت رفت -ببخشید آقا جوون بودن؟ -خیلی...22سالش بود -پسر بودن؟ مرد عکسی از جیبش درآورد...نه دختر بود...دختر خواهرم ...نگاه کن...چقدر نازه پسر عکس را گرفت و نگاه کرد همان لحظه احساس کرد جانی ندارد روی زانو نشست و فقط زار زد...گریه کرد و حسرت خورد که چرا لااقل دلیل نماندنش را نپرسید دختر رفت و پسر ماند با سالها حسرت... همیشه دلیل رفتن بد بودن نیست...گاهی آنقدر خوبند که میروند..
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ