یافتن پست: #افتاد

ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
من وختی تو رشت دارم با خودم حرف میزنم : {-77-}

من اگــر شــانــس داشـتـیـمی از اولــش بــه دنـیـــآ نــامـوبـیـــــــــــم! {-201-}
ıllı YAŁĐA ıllı
_1405357479984080_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
الهی همچین دختری نصیبت بشه {-26-}

رضا
صوفياجون
صوفياجون
سلامتی اون دختری که موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترها گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم... بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش ک صدا اب هویج داد عقدشم نکرد.مادر شوهر خواهر شوهرشم گیساشو کندن چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود..... و اما بابای عروس!!! با کمربند افتاد به جونش تا جایی ک جا داشت زد سیاهو کبودش کرد.! الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرتش. باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون. عشقشم الان دوتا بچه داره زنشم خعلی دوس داره..!!!! نتیجه ی اخلاقی: در زمان عقد از پدر و مادر خویش اجازه بگیرید...!
باتشکر {-7-}{-7-}
رضا
stairs fail.gif رضا
سر به هوا {-18-}
iman
iman
دیروز یه دختره داشت از زیر یه ساختون نیمه کاره رد میشد، یهو از بالا یه آجر افتاد تو سرش ولی هیچ اتفاقی براش نیوفتاد! نگو آجره خورده به کلیپسش جونشو نجات داده .
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/18 - 00:25 ·
6
iman
iman
به سلامتی اونی که
دست هر افتاده ای رو گرفت تا بلند شه
اما وقتی خودش افتاد زیر پا لهش کردند
mehrab
mehrab
ای فرزندان آدم ، ما شما را لباسی که ساتر عورت و زیبنده شماست را برایتان فرستادیم ، ولی برشماباد لباس تقوا که نیکوترین لباس هاست/ ای فرزندان آدم ! مبادا شیطان شما را فریب دهد، همانگونه که پدر ومادرتان را از بهشت بیرون کرد و جامه شان را از تن آنان برکند وزشتی های آنها را درنظرشان پدیدار نمود ، همانا شیطان و بستگانش شما را از آنجا که شما آنها را نمی بینید می بینند، ما شیطان را دوستدار آنان که ایمان نمی آورند قرار دادیم / اعراف آیه های ۲۶ و۲۷
... ادامه
...
...
Noosha
نداجان...
تازه داشتم دلخوش میشدم به بهترشدن حالت
که است اومدکه دنیاروروسرم خراب کرد...
نیماگفته بودی آرامشوبهم برمیگردونی..
حالابگوکی میخوادآرامشموبهم برگردونه
اول مادرم
بعدبرادرم
اینم داییم
تصادف کردوفوت کرد!!
نمیدونم چی بگم نداجان
فقط بدون که من شوکم
واشک ازچشمانم
برای این مصائب جاریست
و
خودم آرامشم روازدست رفته میبینم
چطوری میتونم تسلای خاطرت باشم
چطوری؟
.....
رضا
رضا
...
10296744_472000696236972_7589185292613206122_n.jpg ...
دهنم آب افتاد....عاشق لواشک ترش خونگی ام...##
دیدگاه · 1393/04/13 - 03:21 ·
5
setareh 22
setareh 22
سلامتی اون دختری ک موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترها گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم..........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش ک صدا اب هویج داد عقدشم نکرد.مادر شوهر خواهر شوهرشم گیساشو کندن چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود.....و اما بابای عروس!!! با کمربند افتاد به جونش تا جایی ک جا داشت زد سیاهو کبودش کرد.! الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرش.باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون.عشقشم الان دوتا بچه داره زنشم خعلی دوس داره..!!!!
نتیجه ی اخلاقی:
در زمان عقد از پدر و مادر خویش اجازه بگیرید...! باتشکر!!!!
... ادامه
setareh 22
setareh 22
فرق زمین خوردن دختر و پسر:
دوفففففففسک (زمین خوردن یه دختر به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک
پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!!

حالا واسه پسرا ...

زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلقققققق "صدای پس گردنی";<img src=" title=";;)" />
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ...
bamdad
bamdad
گفتی می آیی


و یاد اخبار هوا شناسی افتادم


که لذت باران های بی هنگام را می برد


گفتی می آیی


و یاد تمام روز هایی افتادم


که بیهوده چتر برداشته بودم...

{-159-}
دیدگاه · 1393/04/8 - 23:07 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
cakes_pastries_11_20091104_2031322278.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
مامانم واسه    خریده اووووم {-197-}
bamdad
bamdad
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند.

از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.

در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند.

برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند.

بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.

خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال …

سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده .

او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!

نتیجه اخلاقی: بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.

{-15-}
دیدگاه · 1393/04/6 - 23:23 ·
8
zoolal
zoolal
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت…
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:31 ·
1
soheil
soheil
گفت :

قول بـــده ...

گفتم چه قـــولی؟

گفت :

که هر وقت یاد من افتادی بخــــندی ...

رفــــت ...

همه فکر کردن اونقدرا هم دوســش نداشتم

که فقط خندیــــدم...

که همــــش خندیدم.
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/3 - 19:14 ·
4
...
...
Noosha
نداجان:سلام الان توپروفایلت بودم وداشتم پستهای پرازمهر وزیبات رومیخوندم..لحظه ای دست ازخواندن کشیده ودلم گرفت..! وقتی نگاهم به واژه"آفلاین"افتاد!! چراکه من عادت به "آنلاین"بودنت داشتم و خواندن لحظه به لحظه پستهایت.. ولیکن دریغ وصددریغ وهیهات! که دست بیرحم تقدیربردل مهربانت غمی بس سنگین راتحمیل کرده ودیدگان پرمهرت را حزین نمود! ذیل عکست متنی راجع به خویش نگاشته ای: مهربان ودلسوز؛ آری! اگرخواسته باشیم مهربانی رابه معنای واقعی کلمه تفسیرکنیم این واژه مصداق کسی نیست جزتوودلسوزی تعبیرروحیه لطیفت..! ماخودآگاهیم که چسان بسان شمع میسوزی برگردپروانه پروبال سوخته ات ودم برنمیاری وبامهربانی پدرت راتسلای خاطری... مگرنه اینست که دخترپدریست وانیس وهمدم پدر.. پس چه کس توراتسلای خاطرباشد.. خدایا! تورابه هرکس نزدتوآبرودارد صبرعطافرما ندارا.. واین داغ رابرایش باورپذیرکن.. ......... .............
دیدگاه · 1393/04/2 - 17:33 ·
7
رضا
رضا
اما فکر میکنم مزدک میرزایی قبلا بازی ایران آرژانتین تو چاه افتاده بود بازی رو از طریق اینترنت می دید و با اسکایپ گزارش میکرد که صداش لگ داشت {-7-}
bamdad
bamdad
دور افتاده ام

دور از کسی که دوستش دارم

هیچ وقت فاصله ها را نمی بخشم

از این روز ها که بی تو میگذرند ، نمیگــذرم ...

{-118-}
دیدگاه · 1393/03/30 - 21:37 ·
4
صوفياجون
images.jpg صوفياجون

ناآشنا


باز هم قلبی به پایم افتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم در گیر و دار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد


باز هم از چشمه ی لبهای من

تشنه ای سیراب شد ، سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد ، در خواب شد


بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو


او شراب بوسه می خواهد ز من

من چه گویم قلب پر امید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را


من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را


او به من می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن ، که من دیوانه ام

من به او می گویم ای ناآشنا

بگذر از من ، من ترا بیگانه ام . . .وبی
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
دیدگاه · 1393/03/27 - 21:25 در ویدئو ·
6
...
12727331636689498510.jpg ...
ستایش2 که بنظرمن علیرغم اینکه مردمو سرگرم کرده اماموفقیت ستایش1رونداشته که هیچ...کسل کننده وکشدارهم شده..
مثل قسمتهای آخرسریال جومونگ که مثل شکلا ت کشی یاپنیرپیتزافقط کشداربودوخوشمزه نبود...به اصطلاح ازدهن افتاده بود!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/27 - 02:11 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووووو منم اووومدم {-35-}{-35-}
صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ