یافتن پست: #جنون

MahnaZ
MahnaZ
روزی از میان عبور کرد.

# مرد گفت: هی!

مگر نمی بینی که با خود و میکنم؟

گفت: من که هستم را

که هستی چگونه ؟
نگار
00671578222506684277.jpg نگار
شهريار

لیـلی با انگشت روی خاک مینوشت مجنون

پرسیدن چه میکنی ؟

گفت چون میســـ ـر نیست من را کام او ....

عشـــ ـق بازی میکنم با نام او
صوفياجون
f3965aadb12116a3a63c9bbbb920c702_500.jpeg صوفياجون
گاهی مجنون می شود ...

و لیلی ...!!!

خنده های روی لبانشان را ببین!!


ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم

او به واقع گشت عاشق ما به واقع سوختیم{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-41-}{-23-}
دیدگاه · 1392/06/22 - 23:37 ·
8
Mohammad
behrooz-vosooghi.jpg Mohammad
رضا بیک ایمانوردی و بهروز وثوقی

بهروز وثوقی: بیک انسان شوخ و دوست خوبی بود
مجتبی نظری: بهروز وثوقی گفت: از نظر من زنده یاد رضا بیک ایمانوردی یک انسان، شوخ و دوست بسیار خوبی بود. البته به خاطر اینکه 3 فیلم با بیک کار کردم زیاد به هم نزدیک نبودیم. فیلم «لیلی مجنون»، «یک مرد و یک شهر» و «دور دنیا با جیب خالی» را با هم بازی کردیم. خاطره ای که از بیک در «فیلم لیلی و مجنون» دارم این بود که با بیک به تلفن خانه رفتیم تا با خانواده هایمان تماس بگیریم. آقایی که مسئول تلفن خانه بود ما را نمی شناخت و صف طولانی برای تلفن بود. (البته مردم ما را می شناختند). بیک رفت و به آن مسئول گفت: من بیک ایمانوردی هستم و مسئول گفت: خوب هر کسی می خواهی باش و بیک ادامه داد: ایشون هم بهروز وثوقی است، و مسئول همچنین گفت: ایشون هم هر کی می خواد باشه. بیک گفت: چون ما در بیابان فیلم برداری می کنیم، کار ما را زود تر راه بیانداز و مردم هم اعتراض نمی کنند.
مسئول در جواب بیک گفت: مردم مهم نیستند، مهم من هستم. بیک گفت: من هر چیزی می گویم تو جوابی می دهی و خلاصه با مسئول دست به یقه شد. یک پاسبان هم که برای تماس آنجا نشسته بود به طرفداری از بیک ایمانوردی به مسئول اعتراض کرد و آخر هم تلفن نکرده بیرون آمدیم.
بیک ایمانوردی همچنان که خارج می شد، گفت: ما بیخودی معروف شدیم و ادامه داد: ما هنوز از اسممان نمی توانیم استفاده کنیم. این خاطره بود که در این فیلم داشتم. روحش شاد و یادش گرامی باد.
... ادامه
Majid
407706_251808601555945_100828189987321_580301_1839105915_n.jpg Majid
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، دوست داشتن پیوندی خودآگاه واز روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است، دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد. عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند. عشق طوفانی ومتلاطم است، دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت. عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست، دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد. عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند، دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد. عشق یک فریب بزرگ و قوی است ، دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق. عشق در دریا غرق شدن است، دوست داشتن در دریا شنا کردن. عشق بینایی را میگیرد، دوست داشتن بینایی میدهد. عشق خشن است و شدید و ناپایدار، دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار. عشق همواره با شک آلوده است، دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر. ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم، از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر. عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند، دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد. عشق تملک معشوق است، دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست. عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند، دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد ومیخواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوست در خود دارد ،داشته باشند.
در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:

“هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
که حسد شاخصه ی عشق است
عشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و
معشوق نیز منفور میگردد

دوست داشتن ایمان است و
ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است
از جنس این عالم نیست.”

دکتر علی شریعتی
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/20 - 14:04 ·
3
...
...
””بردی ازیادمرا٫درشبی بارانی””
من تراباریدم
درشبی بارانی
درنگاهت دیدم
یک شب طوفانی.
ازلبانت چیدم
بوسه ای آتش گون
من ترابخشیدم
دانم این میدانی.
من دمی ترسیدم
ازنگاه سردت
حال توپرسیدم:
گفتی: چه پرسانی؟
من بتو خندیدم
خنده ای مستانه
شبهه وتردیدم
یک سکوت آنی.
گفتمت:چون بیدم
یک درخت مجنون
کردی بازتهدیدم
گفتی:عشق فانی!
گفتم:ای امیدم
مبرعشقم ازیاد
بردی ازیادمرا
درشبی بارانی...
شعراز:نیماراد
تقدیم به اهالی شهرباران
کاش منم میتونستم
پاییزشمال رومثل شمالمس کنم
باپوست واستخوانم
ودرکناردریای زیبای شمال
تاآخرین لحظه عمرم شعربسرایم
تابمیرم
وتن اشقم رابه دریاسپرده
ودرآغوش دریا
آرام بگیرم
ولی هیهات!
که این تهران مرافرسود
شهرعشاق بی عشق
وشاعران بی واژه...
هیهات!
وصددریغ و
افسوس...{-38-}
MahnaZ
MahnaZ
لحظه ها به کشانده است
دیگر ای که بماند است

... ادامه
دیدگاه · 1392/06/18 - 13:44 ·
8
مائده
مائده

، گریه ی بارون ، تو این گلخونه ی ویرون

بریز نم نم ، ببار آروم ، رو یاس تازه ی گلدون

لالا نازک ، مثه پونه ، لالا دلگیر و بی پونه

گل من#تشنه و ، اسیر این بیابونه

لالا لالا دلم تنگه ، لالایی ، گریه کن بارون

لالا لالا ، ببار آروم ، لالایی با دل پر خون

لالا فانوس چشم او ، گل نیلوفر من شو

بمون ای خورشید سر گردون ، آخر من شو

مثه که می ناله ، مثه که می خونه

ببین تو رو دارم ، تو این دنیایه وارونه

لالا لالا دلم تنگه ، لالایی ، گریه کن بارون

لالا لالا ببار آروم ، لالایی با دل پر خون

لالایی باد سر گردون ، لالایی باغ ویرونم

لالایی لاله ی غمگین ، لالایی

تو این بی آب و آبادی ، تو این ی تنها

بخواب آهسته آهسته ، گل نیلوفر زیبا

آهسته آهسته ، گل نیلوفر زیبا....
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
دیشب تا ساعت 2:30 پای کامپیوتر بیدار بودم ؛
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
صبح پا شدم دیدم چشمام شده یک کاسه خون
به لبم داغ جنون. به کنارم تو بمون. نرو با دیگرى{-209-}
اون آخریـا صـدای دستاشـون نمیـاااااااد شلههههه
عاهــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــاا اااااااااا
دسسسسسسسسسسس دسسسسسسسس{-130-}{-130-}
{-140-}{-225-}
مائده
images.jpg مائده
مائده
images.jpg مائده
مائده
willowblue.jpg مائده
مائده
images.jpg مائده
...
...
عشق یعنی باجهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تاسحر
عشق یعنی سربه دارآویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسواشدن
عشق یعنی سوختن یاساختن
عشق یعنی زندگی راباختن
عشق یعنی رازقی٫یعنی نسیم
عشق یعنی آفتاب بی غروب
عشق یعنی آسمان٫یعنی فروغ
عشق یعنی آرزو٫یعنی امید
عشق یعنی روشنی٫یعنی سپید
عشق یعنی غوطه خوردن بین موج
عشق یعنی ردشدن ازمرزاوج
عشق یعنی ازسپیده تاسحر
عشق یعنی پانهادن درخطر
عشق یعنی لحظه دیداریار
عشق یعنی عقل شدمدهوش تو
عشق یعنی لحظه های بیقرار
عشق یعنی صبر٫یعنی انتظار
عشق یعنی اشتیاق واظطراب
عشق یعنی دلهره ٫یعنی شتاب
عشق یعنی اشک٫یعنی عاطفه
عشق یعنی یادگاری٫خاطره
عشق یعنی تشنگی٫یعنی سراب
عشق یعنی خواستن٫له له زدن
عشق یعنی سوختن٫پرپرزدن
عشق یعنی سالهای عمرسخت
عشق یعنی زهرشیرین٫بخت تلخ
عشق یعنی چون همیشه باختن
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری ازشعروازعطربهار
عشق یعنی یک تمنا٫یک نیاز
زمزمه ازعاشقی باسوزوساز
عشق یعنی خون دل٫یعنی جفا
عشق یعنی دردودل٫یعنی صفا
عشق یعنی یک شهاب ویک سراب
عشق یعنی یک سلام ویک جواب
عشق یعنی یک نگاه ویک نیاز
عشق یعنی عالمی رازونیاز
عشق یعنی همچولیلاخون شدن
یاچومجنون راهی صحراشدن
عشق یعنی تیشه فرهادها
عشق یعنی عالم فریادها
عشقدیعنی زخم کوه بیستون
عشق یعنی ناله های دردوخون
عشق یعنی درجهان رسواشدن
عشق یعنی یکه وتنهاشدن
عشق یعنی انتظاروانتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی حسرت شبهای گرم
عشق یعنی یادیک رویای نرم
عشق یعنی تاابدبی سرنوشت
عشق یعنی آخرخط بهشت
عشق یعنی گم شدن درلحظه ها
عشق یعنی آبی بی انتها
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی باگلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله برچمن
عشق یعنی شعله برخرمن زدن
عشق یعنی رسم دل برهم زدن
عشق یعنی عالمی رازونیاز
عشق یعنی باپرستوپرزدن
عشق یعنی آب برآذرزدن
عشق یعنی همچویوسف قعرچاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهدامابت پرست
عشق یعنی همچومن شیداشدن
عشق یکشب چنان یلداشدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی دردومحنت دردرون
عشق یعنی دیده بردردوختن
عشق یعنی درفراقش سوختن
عشق یعنی قطعه شعرناتمام
عشق یعنی بهترین حسن ختام
عشق یعنی مهربی چون وچرا
عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهربی امااگر
عشق یعنی رفتن باپای سر
... ادامه
...
...
دیدی ایدل که غم عشق دگربارچه کرد
چون بشددلبروبایاروفادارچه کرد
آه ازآن نرگس جادوکه چه بازی انگیخت
آه ازآن مست که بامردم هشیارچه کرد
اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار
طالع بی شفقت بین که دراین کارچه کرد
برقی ازمنزل لیلی بدرخشید سحر
وه که باخرمندمجنون دل افکارچه کرد
ساقیاجام میم ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که درپرده اسرارچه کرد
آنکه پرنقش زداین دایره مینایی
کس ندانست که درگردش پرگارچه کرد
فکرعشق آتش غم بردل حافظ زدورفت
یاردیرینه ببینیدکه بایارچه کرد
حافظ
... ادامه
...
...
من که هستم تاابدمجنون تو
کاش بودی لحظه ای لیلای من
همچوپروانه کنم دورت طواف
کاش بودی همچوشمع شیدای من
گشته ام شهره زعشق ورزی به شهر
کاش بودی تودمی رسوای من
عاشقت هستم تومعشوقم نه ای
کاش بودی لحظه ای بر جای من
تادم آری تاابدآه وفغان
تابگویی ای دریغ ووای من
شعرفی البداهه از: نیماراد{-31-}
دیدگاه · 1392/06/5 - 02:37 ·
2
hadi
hadi
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم ...

اخوان ثالث
دیدگاه · 1392/06/1 - 11:59 ·
4
iman
iman
دختری با مادرش در رختخواب

درد و دل می کرد با چشمی پر آب

گفت مادر حالم اصلا خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی بریزم بر سرم ؟

روی دستت باد کردم مادرم !

سن من از بیست و شش افزون شد

دل میان سینه غرق خون شد !!

هیچ کس مجنون این لیلا نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته !

مادرش چون حرف دختر را شنفت

خنده بر لب آمدش آهست گفت :

دخترم بخت تو هم وا می شود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 17:43 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
از اینجا تا جنون بوسهء مهتاب،
از اینجا تا صدای آسمان در خواب،
از اینجا تا خدا،
تا اوج،
از اینجا تا شب خیس هجوم موج،
دلم تنگ است...
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 10:41 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
batoinam130.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 09:09 ·
3
♥هـــُدا♥
lfnqyb8ar0api07pawnq.jpg ♥هـــُدا♥
هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت

کاش میگفتند در این ره،چه بر لیلا چه

گذشت....
دیدگاه · 1392/05/27 - 11:00 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
515199_ekCnIuX7.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
! سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن

اگه میشه فقط گاهی،بیا دستامونو ها کن

خدایا!سرده این پایین،ببین دستامو میلرزه

دیگه حتی همه دنیا،به این دوری نمی ارزه

تو اون بالا من این پایین،دو تایی مون چرا تنها؟

اگه لیلی دلش گیره! بگو مجنون چرا تنها؟

خدایا! من دلم قرصه،کسی غیر از تو با من نیست

خیالت از زمین راحت ،که حتی روز،روشن نیست

کسی اینجا نمی بینه که دنیا زیر چشماته

یه عمره یادمون رفته،زمین دار مکافاته

فراموشم شده گاهی،که این پایین چه ها کردم

که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم

خدایا! وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن

شنیدم گرمه آغوشت،اگه میشه منم جا کن!! {-41-}
نگار
نگار
دیشب تا ساعت پنج پای کامپیوتر بودم

صبح پا شدم دیدم چشام شده کاسه خون

به لبم داغ جنون به کنارم تو بمون ! نرو با دیگری!{-7-}
MONA
MONA
ای وای بــــــر اسیری کــــــــز یاد رفته باشد
در دام مـــــــــانده باشد صـــــیاد رفته باشد
آه از دمـــــــــــــی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امــــــــــشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شــــاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خــــــــونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی کــــــــــــــه از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکــــــــی سازم خـــــــــــبر دلت را
وقـــــــــــتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحــــــم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صــــــــد امیدواری ناشاد رفـــــــــته باشد
شـــادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گــــو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشـــــور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مــــــجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
... ادامه
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ