شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

Majid

از خود آزاری های دوران بچگی میشه به زبون زدن به دو سر باتری کتابی اشاره کرد

.

1 دیدگاه · 1393/07/12 - 14:40 ·

4

iman

بهم گفت: از زندگیم برو بیرون...
دیگه نمی خوامت
بهش گفتم: لازم به گفتن نبود من خیلی وقته رفتم...
(خیلی از حرفا خیلی زودتر از اینکه آدم به زبون بیاره فهمیده می شن )

... ادامه

دیدگاه · 1393/07/5 - 16:37 ·

6

Mohammad

حسنی نگو جوون بگو. علاف چش چرون بگو
موی ژلی،ابرو کوتاه،زبون دراز،واه واه واه
نه سیما جون نه رعنا جون،نه نازی و پریسا جون،هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ نگاه میکرد به بشقاب،
باباش میگفت:حسنی میری به سربازی؟،نه نمیرم نه نمیرم
به دخترا دل میبازی. نه نمی دم نه نمی دم
گل پری جون با زانتیا ویبره میرفت تو کوچه ها
گلی چرا ویبره میری؟ دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی،گلی خانوم نازنین با زانتیا نقطه چین،
یه کمی به من سواری میدی؟،نه که نمیدم،چرا نمیدی
واسه این که من قشنگم،درس خونم و زرنگم
اما تو چی؟،نه کار داری نه مال داری،فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه،زبون دراز ،واه واه واه

1 دیدگاه · 1393/06/19 - 12:22 ·

bamdad

تـو بـه زیـبـایـیـه یـک شـاپـرکـی
تو بـه تنـهاییـه یـک قـاصـدکـی

تو مثل یه قرص ماهی توی شب
مثل این شعر که می خونم زیر لب

وقـتی مـن خـونـدنـو آغـاز کنـم
دل آسـمون میـگیره از صِـدام
وقتی من شعرای عاشقونمو ساز کنم
میشه سیراب از اون ابر چشام

چشم من مونده به در تا تو بیایی
نکـنه قسمت ما بـشه جـدایی

صدای تیک تیک ساعت داره میگه
که رسیدم به تهِ یک روز دیگه

شب و ماهش تو رو یادِ من میارن
غم وغصه توی قلب من می ذارن

دلم از شـدت تنـهایی تـو خـونه
می گیره هر شب و روز از تو بهونه

وقـتی مـن خـونـدنـو آغـاز کنـم
دل آسـمون میـگیره از صِـدام
وقتی من شعرای عاشقونمو ساز کنم
میشه سیراب از اون ابر چشام

ولی من هنوز می خونم , می دونم
تـا ابـد بـایـد کـه تنهـا بمـونـم

من می شم مثل یه برگ تو دست باد
که میره با سرعت از خاطر و یاد

یا مثـل یه گـلدون تـشنـه ی آب
که تو خواب اون میاد مدام سراب

وقـتی مـن خـونـدنـو آغـاز کنـم
دل آسـمون میـگیره از صِـدام
وقتی من شعرای عاشقونمو ساز کنم
میشه سیراب از اون ابر چشام

... بامداد ...

*بچه ها این ترانه رو چند ماه پیش واسه #سیاوش #قمیشی فرستادم
به نظرتون میخوندش؟
خدا کنه بخونه ، یکی از آرزوهای همیشگیم این بوده که یه ترانه از ترانه هامو بخونه

10 دیدگاه · 1393/06/18 - 23:22 در شعر و داستان ·

دیدگاه

فرستادی جواب نداده ؟

1393/06/18 - 23:24

فرستادم به ایمیلش
ولی هیچ جوابی نداده
آخه میدونی چیه؟
خیلی شعر و ترانه واسش میفرستن
همه رو که نمیخونه
هرکدوم که به نظرش بدرد بخور باشن رو میخونه و واسه ترانه سراش پیغام میده
یعنی به نظرت این به درد نمیخوره؟
{-128-}

1393/06/18 - 23:27

خب باید پیگیر باشی چون ممکنه ایمیل بره بخش اسپم و نبینه .

1393/06/18 - 23:31

چجوری پیگیر باشم؟!
فقط یه آدرس ایمیله
گفتن باید pdfاش کنید و ایمیل کنید
همینجوری تو خوندن خود شعر شک و تردید هست رضا
حالا من چجوری پیگیریش کنم خب؟!!!

1393/06/18 - 23:33

خب بذار فردا سایتش رو بررسی کنم بهت میگم نشد از طریق دیگه درستش می کنیم {-27-}

1393/06/18 - 23:36

جدی میگی؟!
آره برو
خیلی خوب میشه اینجوری که
میدونی چیه؟
از وقتی ویندوزم رو عوض کردم خیلی به مشکل خوردم
فیلتر شکنم ندارم
یعنی چند بار خریدم نصب نمیشه کانکشنش لعنتی
کلا مشکلات سیستمم زیاد شده
گرافیک سیستمم به 7 نمیخوره
پرت پرت میکنه صفحه!
تازه یو اس بی گوشیم هم باهاش کانکت نمیشه!
در کل با وهابی به این نتیجه رسیدیم که تو اینترنت بر حسب مدل لب تاپم بگردیم و یه ویندوز xp مناسب واسش پیدا کنیم
واسه همینه که فیلتر شکن ندارم فعلا و نمیتونم اینجور سایتا برم

1393/06/18 - 23:42

نظر لطفته آبجی الهام
خدا کنه
ولی منکه چشمم آب نمیخوره

1393/06/19 - 18:21

بامداد ببخش چند روز نبودم در مورد شعرت میشه یه کاری بکنیم . پیغام خصوصی رو چک کن

1393/06/23 - 12:57

MONA

ایشالا بزودی میشنویم این ترانه رو با صدای قمیشی ِ عزیز..

1393/06/26 - 13:03

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

خدا از زبونت بشنوه مونا...

1393/06/26 - 15:10

bamdad

دوباره چشم وا کردم به این کابوس بیداری
دوباره صورتک ها و تفاوت های تکراری

هجوم آدم و آهن تو این تکرار بی پایان
نمیدونن کجا میرن نمیدونن که چی میخوان

دارم سرگیجه میگیرم از این دنیای آشفته
تو عکس هایی که میگیرم جهان برعکس میوفته

مسیر آرزوهامو دارم گم میکنم کم کم
دارم سرگیجه میگیرم میون این همه آدم

زبون قصه خاموشه چراغ رابطه تاریک
چه شیرنن همه از دور چقدر تلخن از نزدیک

دلم میخواست می رفتم یه جایی دور از آدمها
دلم میخواست می رفتم نمیدونم کجا اما...............

{-15-}

دیدگاه · 1393/06/4 - 22:13 در شعر و داستان ·

2

bamdad

داستان باغبان و چیدن سیب(از زبان سیب)

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !غضب آلود به او غیظی کرد !این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !هر دو را بغض ربود…دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

{-35-}

1 دیدگاه · 1393/05/17 - 16:53 در شعر و داستان ·

10

رضا

یعنی شما زبون ندارین چیزی بگین ؟

2 دیدگاه · 1393/05/10 - 01:15 ·

11

19 دیدگاه · 1393/05/4 - 22:52 ·

8

سید محمد محمدی

دیدگاه · 1393/05/4 - 06:47 ·

3

اگر حوصله داشته باشن #مشاعره کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان #تگ بزنید مثلا #حافظ #سعدی و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما #حافظ

143 دیدگاه · 1393/05/3 - 19:56 در شعر و داستان ·

13

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

ای دره ی تنگ روزگارت چون است؟
دریاچه ی مست و آبشارت چون است؟

دور از تو در این دیار پوسیدم من
بی من تو بگو کنج و کنارت چون است؟

#عبدالقهار_عاصی

1393/09/30 - 18:53

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست/تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست

#حافظ

1393/09/30 - 23:10

تا لفظ من به گاه فصاحت بود روان

بازار من به نزد بزرگان بود روا

#عبدالواسع_جبلی

1393/09/30 - 23:26

از آمدن بهار و از رفتن دی / اوراق وجود ما همی گردد طی

#خیام

1394/02/5 - 14:20

یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا

از فروغ عشق ، خورشید قیامت کن مرا

#صائب_تبریزی

1394/02/5 - 19:26

مرجان بانو :)

اي سر و پاي بسته به آزادي مناز آزاده منم كه از همه عالم بريده ام

رهي معيري

1394/02/6 - 09:38

مشو محبوس ارکان و طبایع

برون آی و نظر کن در صنایع

#شیخ_محمود_شبستری

1394/02/6 - 16:37

عشق رخ یار بر من زار مگیر / بر خسته دلان رند خمار مگیر
صوفی چو تو رسم رهروان می‌دانی/بر مردم رند نکته بسیار مگیر

#حافظ

1394/09/4 - 22:04

روی دیدار توام نیست، وضو از چه کنم؟
دیگر از جامه ی صد وصله رفو از چه کنم؟

#معین_کرمانشاهی

1394/09/5 - 00:39

Mostafa

مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
خوش باش و میندیش که مهتاب بسی
اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت

#خیام

1394/12/29 - 13:01

رضا

خیلی جالبه یک حرف رو از زبون یکی دیگه که مثلا نبوده بشنوی !

دیدگاه · 1393/04/28 - 13:47 ·

6

iman

ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺍﻭﻣﺪﻩ به زبون خودش ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻯ ﺩﺭﻳﺎﭼﻪ ﻯ ﺍﺭﻭﻣﻴﻪ یه متن ﻧﻮﺷﺘﻪ :
ﮔﻠﻴﻦ ﮔﺌﺪﺍﺥ ﺁﻏﻠﻴﻴﺎﺥ ، ﺍﻭﺭﻣﻮ ﮔﺆﻟﻮﻥ ﺩﻭﻟﺪﻭﺭﺍﺥ...

ﺯﻳﺮﺵ ﻳﺎﺭﻭ ﻛﺎﻣﻨﺖ پاسخ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ : ﺁﻯ ﺑﺮﻯ ﺑﺎﺥ ، ﺑﺮﻯ ﺑﺎخ !!!

... ادامه

دیدگاه · 1393/04/21 - 15:26 ·

2

zoolal

ساعت 4 از گوشیم صدا می اومد...فک کردم بازم پوو خودشو کثیف کرده!
رفتم بزنم بکشمش دیدم زبون بسته داره سحری میخوره!!
عذاب وجدان گرفتم

1 دیدگاه · 1393/04/12 - 14:36 ·

5

صوفياجون

شب همگی خوووووش {-22-}

خووووش بحال اونایی که تا پاسی از سحر بیدارن و منتظر خوردن سحری و بعدش نماز صبح نمازو روزه هاتونم قبول حق {-35-}

واسه منه روزه خوار هم دعا کنین {-35-}

6 دیدگاه · 1393/04/12 - 00:53 ·