مجید
حيدربابا ، قارلى داغلار آشاندا
گئجه کروان يوْلون آزيب ، چاشاندا
من هارداسام ، تهراندا يا کاشاندا
اوزاقلاردان گؤزوم سئچر اوْنلارى
خيال گليب ، آشيب ، گئچر اوْنلارى
(٦٦)
گر کاروان گذر کند از برفِ پشت کوه
شب راه گم کند به سرازيرى ، آن گروه
باشم به هر کجاى ، ز ايرانِ پُرشُکوه
چشمم بيابد اينکه کجا هست کاروان
آيد خيال و سبقت گيرد در آن ميان
(٦٨)
حيدربابا ، گوْل غنچه سى خنداندى
آمما حئيف ، اوْرک غذاسى قاندى
زندگانليق بير قارانليق زينداندى
بو زيندانين دربچه سين آچان يوْخ
بو دارليقدان بيرقورتولوب ، قاچان يوْخ
(٦٨)
خندان شده است غنچة گل از براى دل
ليکن چه سود زان همه ، خون شد غذاى دل
زندانِ زندگى شده ماتم سراى دل
کس نيست تا دريچة اين قلعه وا کند
زين تنگنا گريزد و خود را رها کند
بفرمایید همگیـــــــ ی ی تشریف بیارین منزل ما
1393/02/7 - 00:13شام خوردم مسواک هم زدم زودتر دعوت میکردی خب
1393/02/7 - 00:19رضا جون شرمنده دیگه ما دیر شام میخوریم آخه ه ه ه
1393/02/7 - 00:23ترانه جونم فدات بشم گلم...آره نفسم این یه هنرو خوب بلدم...هرکی با من ازدواج کنه شانس آورده چون دستپختم خداییش خوبهالبته از خود تعریف نباشه ه هاااا
1393/02/7 - 00:25امون از دست شما دوتا
1393/02/7 - 21:53