یافتن پست: #گرد

مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
تصور کن که داری تو خیابون قدم میزنی یهو یه تابلو توجهت رو جلب میکنه روی تابلو نوشته: ” رستورانِ آرزوها ” به طرف رستوران میری درِ امید رو باز میکنی وارد سالنِ خواسته ها میشی میزِ لذت روانتخاب میکنی گارسونِ کائنات میاد و منوی آرزوها رو در اختیارت قرار میده سفارشاتتو میدی.. گارسونِ کائنات با سینی آرزوهات برمیگرده بادیدن آرزوهات و برآورده شدنشون دلت میخواد فقط لذت ببری و خدارو شکر کنی این رستوران درافکارشماست، به هرچه فکرکنی کائنات همونو برات آماده میکنه پس نیکوفکرکنیدوصبورباشید…
... ادامه
1 دیدگاه · 1394/07/2 - 19:10 توسط Mobile ·
8
bamdad
bamdad
تیم آب اناری ، 4 تا خورد ، ترکییییییییییییید
حال کردم بخدا
Mohammad آب انار سوراخه
رضا
رضا
شما که الان بیدار هستین دفتر و کتاب ها تون رو جلد کردین ؟ کیف مدرسه رو مرتب کردین واسه صبح فردا ؟ {-7-} اسمایلی شیطان برای یادآوری دوره ابتدایی .
Mohammad
Mohammad
">مرجان بانو :)
کجایی آبجی خانم، استاد شدی دیگه سایت نمیای :d
رضا
رضا
آدم احمق کسی هست که هر چی میگی فکر میکنه در مورد اونه . مثلا مرگ بروسلی یا سقوط آپولو 13 رو به گردن می گیره . خب مرض داری تو هر موضوعی وارد نشو سنگین باش تا کمتر اعصابت خراب بشه .
... ادامه
رضا
Traffic Light.png رضا
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ساده بودم كه مرا ساده بدست آوردی با همه گرم سخن، با منِ تنها، سردی لب به سوزاندن من باز نكردی چندی رفته بودی نفسی تازه كنی برگردی؟ هر كس خواست تو را، زود تعارف كردی من كه می خواستمت، خونْ جگرم می كردی ماهِ سياره ی تنهای دلم! بعد از من در مدار هوس مشتريان می گردی ! زير تابوت مرا گريه كنان می گيری ای كه امروز مرا شهره به اشكم كردی
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/20 - 07:25 توسط Mobile ·
6
شهرزاد
images (6).jpg شهرزاد
♫♫♫

من از غل و زنجیر میترسم
از آه بی تاثیر میترسم
از اتفاق ظاهرا ساده
از اتفاقی که نیفتاده
میخندم و از خنده میترسم
هر روز از آینده میترسم
زیر بید بی مجنون میشینم
زیر شر شر بارون میشینم
فکر میكنم شاید برگردی
با خودم می گم باید برگردی
خنجر واسه ی این سینه كافی نیست
عاشق كشی رسم تلافی نیست
ای چشم ، از دیدن خلاصم كن
از چشم پوشیدن خلاصم كن
اینقد گیجم كه نمیدونم
باید تو رو از چی بترسونم


ترانه سرا : حسین صفا
متن آهنگ بید بی مجنون
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
خونوادم دیروز همگی رفتن فریدون کنار
من تنها موندم مثل سال قبل
شبا میرم خونه مادر بزرگم
ولی اینایی که خونواده ندارن راحتن هااا آزاد خیلی حس خوبیه
... ادامه
bamdad
bamdad
انگار حتماً بايد آسمان به زمين بيايد،

بايد اتفاق خاصي بيفتد.

مثلاً معجزه اي رخ دهد كه از زندگي لذت ببريم.

گاهي آنقدر در روزمرگي غرق مي شويم

كه فراموش مان ميشود ساده ترين داشته هاي ما شايد آرزوي فرد ديگري باشد.

ما از امر و نهي پدر كلافه باشيم

و ديگري در آرزوي شنيدن صداي پدرش.

ما از باب ميل نبودن غذا به جان مادرمان غر بزنيم

و ديگري در حسرت صدا كردن نامش و شنيدن جواب.

صداي زنگ تلفن از خواب بعد از ظهر بيدار مان كندو ما از بد خواب شدن بناليم

و ديگري تشنه ي شنيدن صداي آشنا از پشت گوشي تلفن است.

هميشه شاكي هستيم انگار...

از گرما مي ناليم.

از سرما فرار مي كنيم.

در جمع، از شلوغي كلافه مي شويم

و در خلوت، از تنهايي بغض مي كنيم.

تمام هفته منتظر رسيدن روز تعطيل هستيم

و آخر هفته هم بي حوصلگي مان را گردن غروب جمعه مي اندازيم.

شايد بهتر باشد گاهي فكر كنيم تمام زندگي مان معجزه است.

همين كه مي خوابيم، بيدار مي شويم، نفس مي كشيم.

همين كه خورشيد طلوع مي كند، مهتاب مي تابد، باران بي منت مي بارد

و هنوز مي شود كسي را دوست داشت.

تمام اين ها بهانه ي ساده اي است براي يك لبخند :)

{-35-}{-35-}{-35-}
رضا
1809015.jpg رضا
3 دیدگاه · 1394/06/4 - 14:47 در ورزش ·
6
شهرزاد
شهرزاد
قاضی روی میز خم شد: خب دخترم؛ دلت می خواد با مادرت زندگی کنی یا پدرت؟

دخترک زیر چشمی به قاضی نگاه کرد. چشم گرداند
چند لحظه به زن و مرد خیره ماند.
قاضی از مرد و زن خواست که برای چند دقیقه دادگاه را ترک کنند.
دخترک با نگاه، رفتن آنها را دنبال کرد تا در بسته شد.
قاضی از جا بلند شد.
رفت و روی صندلی کنار او نشست: خب؟!
دخترک آه کشید: گیج شدم.
قاضی خم شد و همان طور که موی اورا نوازش می کرد، پرسید: چرا؟
دخترک رو به او کرد: آخه سارا میگه خودمو نصف کنم. یه نصفه رو بدم به پدر نصفه ی دیگرو به مادر. این طوری هیچ کدوم تنها نمی مونن. مگه نه؟{-60-}
دیدگاه · 1394/05/31 - 12:44 ·
6
مرجان بانو :)
images (2).jpg مرجان بانو :)
زن و شوهر به این میگن...{-41-}
گردن تو گردن{-7-}
شهرزاد
53038092030273573421.gif شهرزاد
چرا که می دانم…

می دانم که چه ها در سرزمین دلم خواهند کرد …

و من …

در برابرشان جز نگریستن چاره ای ندارم...
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺑﻐﻠﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﺰﻝ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺁﻏﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ! ﻣﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﺗﻮﺍﻡ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺷﺒﯽ ﮐﺒﮏ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻗﻮﺵ، ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ! ﻏﻤﺰﻩ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺁﺷﻮﺏ ﺗﻮ ﮐﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﺎﺯ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺭﻭﺵ، ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮﯼ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺣﺒﺲ ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﯼ ﮔﯿﺴﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ! ﻋﺴﻠﺴﺘﺎﻥ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺳﺖ ﮔﻞ ﺭﻭﺵ ﻭﻟﯽ ﻋﺴﻞ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﮐﻨﺪﻭﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻃﺎﻟﻊ ﺷﻮﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﺪ، ﺁﻩ ﭼﻨﮓ ﺩﺭ ﺗﺎﺭ ﺳﺮ ﻣﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﺎﺭ ﻟﻄﻔﯽ، ﻏﺰﻝ ﺳﺎﯾﻪ -ﺷﺐ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﻪ ﮔﺬﺷﺖ- ﺳﺮ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺯﺍﻧﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ!
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/30 - 23:40 توسط Mobile ·
6
مرجان بانو :)
images مرجان بانو :)
Mohammad {-233-}{-233-} تولدت مبارک{-21-}{-21-} البته من زودتر تبریک گفته بودمااااااا نمیدونم یهویی بسته شد {-220-}{-220-} ایشالا سالهای سال در کنار خونواده محترمت زندگی کنی و شاد و سلامت باشی.... {-241-}تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک {-221-}{-221-} اشک شادی شمع و نگاه کن که واست میچیکه چیکه چیکه... کام همه رو بیا شیرین کن بیا کیک و ببر تیکه تیکه... (توضیح :کیک اورجیناله و پلاستیکی نیست{-217-}
شهرزاد
شهرزاد
متن شعر از :
Mohammad
Mohammad
ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩم
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﭼﻪ ﻣﺎﻫﯽ هستی ؟؟ ﻣﻦ : مرداد
ﺭﻓﺖ……ﮔﻔﺘﻢ : ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﯼ ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻟﯿﺎﻗﺘﺘﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﻣﺘﻮﻟﺪﯾﻦ مرداد {-18-}
Mohammad
Mohammad
کارمند تازه وارد به مدیر:
جناب! من هرچی در یخچال اداره میزارم سریع خورده میشه
( پنیر” نون” گردو” حلوا” و… )
برای صبحونه فردای خودم چیزی باقی نمیمونه !
مدیر: آقای محترم لطفا فامیلتونو روش بنویسید
کارمند: فامیلم “صلواتیه” روی همه شون نوشتم{-7-}
دیدگاه · 1394/05/18 - 14:57 ·
5
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
آدم‌هایی‌ که ما را ترک میکنند سه‌ دسته اند
یک گروه آنهایی که بر میگردند گرچه نه آنها دیگر همان آدم‌های سابق هستند و نه ما
گروه دوم کسانی‌ هستند که هرگز بر نمی‌گردند چه آنهایی که نمی‌خواهند ، چه آنهایی که نمیتوانند
گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پلهای پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواهند ، نتوانند برگردند.
خطرناک‌ترین گروه سومی‌‌ها هستند . چون موقع رفتن طوری ما را میشکنند ، که ما تا مدت‌ها در کما می‌‌مانیم و خیلی‌ دیر می‌‌فهمیم که برای چه آدم‌های بی‌ ارزشی اشک ریختیم ، احساس گناه کردیم، از خود گذشتگی کردیم ، و تا مرز نابودی ، زندگی‌ را فدا کردیم ... خیلی‌ دیر میفهمم ... خیلی‌ دیر ... ولی‌ یک روز میفهمم ...
چیزی که هرگز نمی‌فهمیم این است که اصلا چه چیز این آدم‌ها را آنقدر دوست داشتیم؟؟؟؟
(روزی که آدم‌های بزرگتری ، با ارزش‌های والاتری وارد زندگی‌ ما شدند ، آن روز قدرِ خودمان را بیشتر می‌دانیم)
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/18 - 12:19 ·
6
مرجان بانو :)
images مرجان بانو :)
{-7-}
سروره
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
لذّت دنیا،
داشتنِ کسی ست
که دوست داشتن را بلد است؛♥️
به همین سادگی ..!
این روزها
گفتن دوستت دارم! آنقدر ساده است که میشود آنرا از هر رهگذری شنید!
اما فهمش...
یکی از سخت ترین کارهای دنیاست
سخت است اما زیبا!
زیباست
برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی...
هر دوره گردی "لیلی" نیست...
هررهگذری"مجنون"...
و تو شریک زندگی هر کس نخواهی شد!
تا بفهمی و بفهمانی...
اگر کسی آمد و هم نشینت شد
در چشمانش باید
رد آسمان، رد خدا باشد
و باید برایش
از"من" گذشت
تا به ،
"ما" رسید ...
Mohammad
Mohammad
دوستان من زنده ام، جای خاصی نرفتم، انشاءالله به زودی بر میگردم :D
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
دیشب تا سه بیدار بودم چت می کردم حالا مغزم خوابه!
با چشای باز پشت میزم خوابم میره همش
bamdad
bamdad
مواظب آدم های خیلی صبور و خیلی مهربون زندگیتون باشید . . .

اگر بمانند برای همیشه است و اگر بروند ،

می روند که دیگر برنگردند . . .

:(
دیدگاه · 1394/04/27 - 21:03 ·
3
صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ