11 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/10/19 - 00:33 در بروبچه های رشت
پیوست عکس:
rasht2.jpg
rasht2.jpg · 720x549px, 77KB
دیدگاه
bamdad

شهر بارانهای نقره ای
silver rain
من که همیشه بهش میگم "شهر عشق"

1392/10/19 - 00:35
sofiya

وایییییییییییی نگوووووو این تابلوهارو میبینم همش میگم وای پس کی میرسم از شهسوار چشم به 135کیلومتر خورد مغزم سوت کشید ولی وقتی رسیدم کوچصفهان 15کیلومتر دیدم کلی ذوق کردم به تابلو به شهر رشت خوش آمدید که اصن احساس آزادی رهایی بهم دست داد البته من دانشگاه هم میرفتم این تابلوها آزار دهنده بودن واسم

1392/10/19 - 00:37
bamdad

منم بابل میرفتم دانشگاه
موقع رفتن غمگین غمگین
ولی موقع برگشتن دل تو دلم نبود
چون فاصله دور بود به لنگرود و لاهیجان که میرسیدم دیگه تصور میکردم تو رشت هستم
ولی اتوبوس لعنتی فاصله ی لاهیجان تا رشت رو دقیقأ تو یکساعت میومد :(
اگه اونموقع هم ماشین داشتم من حتما تو 15مین میومدم:)

1392/10/19 - 00:41
sofiya

هرچند دوران دانشگاه بیشتر خسته بودم تو مینی بوس میخوابیدم هم موقع رفت هم برگشت چون دور بود سعی میکردم کل واحد رو تو 2روز بردارم فقط بدبختیش این بود که باید از 5 صبح پا میشدم کلاس از 7:30 شروع میشدن من رشت میرفتم ساعت شروع 8 بود خیلی نامرد بودن مثلا سر ریاضی اگر 2دقیقه دیر میرفتی استاده کل تابلو رو پر میکرد . از اون ورم ساعت 9 شب میرسیدم خونه یعنی مرده میرسیدم خونه خیلی سخت بود . ولی بهرحال هرچی بود گذشت {-90-}

1392/10/19 - 00:52
noosha

شهر خاطرات شیرین نه چندان دور من...حیف که زود گذشت{-60-}

1392/10/21 - 02:34