جهت عضویت در شبکه اجتماعی نمیدونم و دنبال کردنِ Mohammad تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی نمیدونم یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی نمیدونم توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
دو پسرم را از حضرت عباس علیه السلام گرفته ام!
نقل میکنند: در بروجرد فردی یهودی موسوم به یوسف و معروف به دکتر بود که ثروت زیادیداشت، ولی فرزند نداشت. برای پیدا کردن فرزند، چند زن به همسری گرفت امّا از هیچ کدامفرزندی به دنیا نیامد. هر چه خودش میدانست و هر چه نیز دیگران گفتند، از دعا و دارو، به کاربست و عمل کرد، ولی اینها نیر اثر نبخشید.
روزی مأیوس نشسته بود، مرد مسلمانی نزد او آمد و پرسید: چرا افسردهای؟! گفت: چرا افسردهنباشم؟ چند میلیون ریال مال و ثروت جمع کردهام برای دشمنان! زیرا فرزند ندارم که بعد از مرگممالک آنها شود، اوقاف وارث ثروت من میشود.
آن مسلمان پاک طینت گفت: من راه خوبی بهتر از راه تو میدانم، اگر توفیق داشته باشی میتوانیاز آن طریق به مقصودت نایل شوی. ما مسلمانها یک باب الحوائج داریم که نامش ابوالفضلالعبّاسعلیهالسلام است. هر که به آن بزرگوار متوسّل بشود نااُمید نمیشود. ما به آن حضرتمتوسل میشویم و حاجتمان را به وسیلة او از خدا میگیریم. تو هم مخفی خدمت آن حضرتبرو و عرض حاجت کن، تا فرزنددار شوی.
دکتر یوسف میگوید: حرف این مرد مسلمان رابه گوش گرفته و، مخفی از چشم زنها و همسایههاو مردم، با قافلهای به سوی کربلا حرکت کردم. در آنجا وارد حرم حضرت ابوالفضلالعبّاسعلیهالسلام شده و عرض کردم: آقا، دشمن تو و دشمن پدرت در خانهات آمده و عرضحاجت دارد، حاشا به شما که مرا نااُمید برگردانی.
باری، حاجت خود را اظهار داشته و از حرم بیرون آمدم و باز به طور مخفی با قافلة دیگری بهبروجرد برگشتم. پس از سه ماه زنم حامله شد و چون فرزند پسری به دنیا آورد من نامش را غلامعبّاس نهادم. چندی بعد نیز برای بار دوّم حامله شد و چون باز پسری به دنیا آورد این بار نامش راغلام حسین گذاشتم.
یهودیهای بروجرد مطلب را فهمیده اعتراضها به من کردند که چرا اسم مسلمانان را روی پسرانتگذاشتهای؟! هر چه دلیل آوردم نشد. عاقبت، به آنها گفتم که قضیّه از چه قرار است.
بدآنهاگفتم که: این دو پسر را از حضرت ابوالفضل العبّاسعلیهالسلام گرفتهام و جریان را از اوّل تاآخر برایشان نقل کردم.
نقل میکنند: آن یهودی تا زنده بود به علما و سادات احترام کامل میگذاشت، ولی همچنان دردین یهود باقی بود.
دو پسرم را از حضرت عباس علیه السلام گرفته ام!
1393/02/1 - 16:38نقل میکنند: در بروجرد فردی یهودی موسوم به یوسف و معروف به دکتر بود که ثروت زیادیداشت، ولی فرزند نداشت. برای پیدا کردن فرزند، چند زن به همسری گرفت امّا از هیچ کدامفرزندی به دنیا نیامد. هر چه خودش میدانست و هر چه نیز دیگران گفتند، از دعا و دارو، به کاربست و عمل کرد، ولی اینها نیر اثر نبخشید.
روزی مأیوس نشسته بود، مرد مسلمانی نزد او آمد و پرسید: چرا افسردهای؟! گفت: چرا افسردهنباشم؟ چند میلیون ریال مال و ثروت جمع کردهام برای دشمنان! زیرا فرزند ندارم که بعد از مرگممالک آنها شود، اوقاف وارث ثروت من میشود.
آن مسلمان پاک طینت گفت: من راه خوبی بهتر از راه تو میدانم، اگر توفیق داشته باشی میتوانیاز آن طریق به مقصودت نایل شوی. ما مسلمانها یک باب الحوائج داریم که نامش ابوالفضلالعبّاسعلیهالسلام است. هر که به آن بزرگوار متوسّل بشود نااُمید نمیشود. ما به آن حضرتمتوسل میشویم و حاجتمان را به وسیلة او از خدا میگیریم. تو هم مخفی خدمت آن حضرتبرو و عرض حاجت کن، تا فرزنددار شوی.
دکتر یوسف میگوید: حرف این مرد مسلمان رابه گوش گرفته و، مخفی از چشم زنها و همسایههاو مردم، با قافلهای به سوی کربلا حرکت کردم. در آنجا وارد حرم حضرت ابوالفضلالعبّاسعلیهالسلام شده و عرض کردم: آقا، دشمن تو و دشمن پدرت در خانهات آمده و عرضحاجت دارد، حاشا به شما که مرا نااُمید برگردانی.
باری، حاجت خود را اظهار داشته و از حرم بیرون آمدم و باز به طور مخفی با قافلة دیگری بهبروجرد برگشتم. پس از سه ماه زنم حامله شد و چون فرزند پسری به دنیا آورد من نامش را غلامعبّاس نهادم. چندی بعد نیز برای بار دوّم حامله شد و چون باز پسری به دنیا آورد این بار نامش راغلام حسین گذاشتم.
یهودیهای بروجرد مطلب را فهمیده اعتراضها به من کردند که چرا اسم مسلمانان را روی پسرانتگذاشتهای؟! هر چه دلیل آوردم نشد. عاقبت، به آنها گفتم که قضیّه از چه قرار است.
بدآنهاگفتم که: این دو پسر را از حضرت ابوالفضل العبّاسعلیهالسلام گرفتهام و جریان را از اوّل تاآخر برایشان نقل کردم.
نقل میکنند: آن یهودی تا زنده بود به علما و سادات احترام کامل میگذاشت، ولی همچنان دردین یهود باقی بود.