یه پنجره با یه قفس،
یه حنجره بی هم نفس،
سهم من از بودن تو یه خاطرس همین و بس...
تو این مثلث غریب ستاره هارو خط زدم،
دارم به آخر میرسم از اون ور شب اومدم
یه شب که مثل مرثیه،خیمه زده رو باورم
میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم.
بزار که کوله بارمو رو شونه ی شب بزارم
باید که از اینجا برم،

فرصت موندن ندارم.
داغ ترانه تو نگام،
شوق رسیدن تو تنم.
تو حجم سرد این قفس،
منتظر پر زدنم...
من از تبار غربتم،

از آرزو های محال
قصه ی ما تموم شده، با یه علامت سوال،
بزار که کوله بارمو رو شونه ی شب بزارم،
باید که از اینجا برم،
فرصت موندن ندارم...
http://nemidoonam.com/view/post:549933-#%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AA_%D8%B3%D9%88%...html
8 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/06/30 - 00:00 در متن ترانه
دیدگاه
mahnaz

شعرش ....

1392/06/30 - 01:02
Mona

{-164-}

1392/06/30 - 01:03