یافتن پست: #زبون

Mostafa
Mostafa
طرف لکنت زبون داشته.زنگ میزنه اورژانس که بیان جنازه ی همسیاشو ببرن!

میگه:اااالو اااوورجانس ،این ههههمسسسایمووون ممممرده!

یه آمبولانس میفرررررستین؟!

…طرف میگه: آدرستون؟!

یارو تا میاد آدرسو بگه زبونش بند میاد میگه: ظظظظظ!

… … … طرف میگه :ظفر منظورته ؟

میگه: نننننننـــنه!

طرف فکر میکنه سرکاره قطع میکنه!

۲هفته بعد همین اتفاق میفته بازم طرف میگه :آدرستون؟

باز زبونِ یارو بند میاد میگه: ظظظ

ظ!

طرف میگه ظفر؟ میگه: ننننه!

باز مامور اورژانس فکر میکنه سرکاره قطع میکنه!

۳! ماه رد میشه،باز طرف زنگ میزنه میگه:

اااااووووورژانس، این هههمسایمون ممممرده محلللمون بوی گند

گررررررفته یه آمبولانس بببفرستیییین!

طرف میگه :آدرستون؟!

باز زبون یارو بند میاد میگه: ظظظظ!

از اونور میگن :آقا منظورت ظفره؟!

طرف میگه :آآآآررررره آآآآشغااااال؛

آآآآررره کککککثافت

ککشووووندم آورددددمش ظفرببییییا بببرش‬‬‬‬‬‬‬‬
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/9 - 03:10 ·
6
Mostafa
Mostafa
چهار حقیقت محض و عجیب :


1. نمیتونین موهای سرتون رو بشمارین
2. چشماتونو نمیتونین با صابون بشورین
3. نمیتونین در حالی که زبونتون بیرون هست نفس بکشین
4. شما الان زبونتونو بیرون آوردین و سعی میکنین که نفس بکشین
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/8 - 19:11 ·
5
saeid
i_isyiy5w1o2.jpg saeid
لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت،ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود.





او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. اوقات فراغت خود را به سکوت و تفکر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. (بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی که از راه شبانی معیشت خود را می گذراند.) لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می کرد و هیچگاه اراده خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی کرد. از کامیابی در دنیا مغرور و از ناکامی اندوهگین نمی شد و صبر و شکیبایی او به حدی بود که با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشک غم نیالود.
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/6 - 17:04 ·
4
mamadlsd
mamadlsd
یه دوس دخترم نداریم سمتِ کِرِم داره بیسکوییت رو بهش بدیم،
بعد که خورد اون بیسکوییتو ، نگاه معصومانه ای کنه بهم و بپرسه :
"هاانی ؟دوسم داری"
بعد منم دستمو شل کنم بزنم پس کله ش ، بگم:
"الاغ وقتی سمتِ کِرِم دار بیسکوییتو میدم بهت ، ینی دارم با زبونه بی زبونی میگم: دوستت دارم !
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/4 - 00:43 ·
5
سارا**** ملقب به ..سارا اصل..
22[2].jpg سارا**** ملقب به ..سارا اصل..
زبون درازي كني بت زبون درازي ميكنن..ي چيز تو مايه هاي جواب هاي هووويه {-55-}
دیدگاه · 1391/09/29 - 02:59 ·
3
iman
39036_870.jpg iman
به گزارش بی باک به نقل از ایسنا، «چن سیوآن» که ساکن ایالت «هبئی» است، قادر است همزمان با دو دستش نوشته‌هایی را به دو زبان چینی و انگلیسی بنویسد و اطرافیانش را به تعجب وادارد.

«چن» که مترجم زبان انگلیسی است در دوران گذراندن مقطع دبیرستان به طور تصادفی به این توانایی‌اش پی برد.
... ادامه
Noosha
235903.jpg Noosha
امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت

قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت

فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک . . .

آنیـــــــــــــل عزیز تولدت مبارک ک ک ک ک ک ک{-115-}{-115-}{-115-}{-115-}
صوفياجون
normal_Avazak_ir-Cat (80).jpg صوفياجون
# پیشی_ ببینید منم زبون دارم آآآآآآآ{-32-}
Noosha
6411911-b.jpg Noosha
{-18-}بچست دیگه به زبون خودش نوشته...
رضا
رضا
Do not spam your account will be closed .
helen
parshana
parshana
دوران دبیرستان توی یکی از کلاسای کنکورمون یه استاد داشتیم به اسم

مصطفی سلامی

استادم دوست صمیمی حسین پناهی بود.یک رو پای تخته یک دل نوشته پای تخته نوشته شد

و زیر اون اسم حسین پناهی حک شد

ایتاد وقتی اومد تو کلاس به تخته نگاهی کرد و بعدش دقیقا اینو گفت

این مال حسین نیست.ما همه تعجب کرده گفتیم چی استاد

و همین شد یه تلنگر برای شرح زندگی نامه ی این آدم عجیب از زبون استادمون

از زبون استاد

حسین مرد صبوری بود.ما با هم از جندی شاپور به تهران اومدیم برای ادامه تحصیل

هر دو ععلاقه مند به ادبیات بودیم اما نمیدونم چرا حسین رفت سراغ طلبگی؟

چند سال از درس و بحثمون میگذشت که حسین بهم گفت که باید بره به یک روستای دور(اسمش یادم نیست)و یک مدتی اونجا زندگی کنه تا یک طلبه ی کامل بشه.

حسین میگفت اونجا یه ده بوده توی یک منطقه ی سرد سیر.

مردم اونجا تمام سال کار میکردن تا بتونن توی زمستون راحت باشن(سرمای اونجا استخوان سوز بوده)

خلاصه اوایل پاییز بوده و هوا هم سرد.

یک روز یک پیر زن فرتوت که تمام زندگیشیک ظرف و یک اجاق بوده

میره پیش حسین و بهش میگه م
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/19 - 19:28 ·
8
شهريار
Boy Girl.jpg شهريار
{-30-} {-46-} {-7-}
... ادامه
نگار
419461_256465807761586_519721472_n.jpg نگار
زبان گيلكي ......
نگار
205245_311426245615031_864401998_n.jpg نگار
ني ني{-41-}
Mostafa
Mostafa
یه واقعیت مهم زندگی که کشفش کردم اینه که:

وقتی زبونت از دهنت بیرونه نمی تونی بگی (ژژژژژ) !
دیدگاه · 1391/08/20 - 14:18 ·
6
Mostafa
Mostafa
به مامانم میگم:
اگه بخوام ازدواج کنم با زنی ازدواج میکنم که برادر نداشته باشه...
از همون موقع پیله کرده که چراااااا... :O
خوب آخه من به چه زبونی بگم دوست ندارم زنم عمه باشه... :|
Majid
Mohammad-Javad-Small-03.jpg Majid
خدا کاری بکن

دارم از غصه می میرم خدا کاری بکن این بار
که دستای ظریفش رو تو دستام حس کنم یکبار
خدا کاری بکن این بار خدای مهربون من
زبونم بند اومد ای وای کجا رفت هم زبون من
خدا کاری بکن مردم خدا اونم دلش تنگه
اگه میگه مهم نیستم با حسش داره می جنگه
اگه میگه تو فکرم نیست می خواد بیشتر پیشش باشم
درسته اون ولم کرده دلیل اشک چشماشم
خدا کاری بکن اون رفت ازت می خوام که برگرده
این بار قدرش رو می دونم اگر چه اون ولم کرده
خدا بگو که برگرده .................
خدا کاری بکن زود باش خدا اون دیگه تنها نیست
خدا بهش بگو مردم چرا عین خیالش نیست
خدای مهربون من دلت میاد که تنها شم
بره عشقم تک و تنها تا کی دلواپسش باشم
خدا کاری بکن زود باش خدا صبرم همین قدر بود
بگو حرفاشو بخشیدم بگو گنجایشم کم بود
بگو تقصیر من بوده بگو حق داره می دونم
بگو به فکر جبرانه بگو قدرشو می دونم
بگو دیگه دیگه غرورش مرد می خواد پیش تو برگرده
بگو سختی این روزا اونو از راه به در کرده
خجالت می کشم از اون بگو چیزی نگه و من
خدا پا درمیونی کن شاید از من خوشش اومد
... ادامه
شهريار
شهريار
تي اُ مار ََ بوگو ... تي پــــِرَ بـــگه ... مرا اوكي فادِه ... من مي پــــِرَ بگم ... كه اگه اوكي فادِه ... باايم خاستگاري :)
نگار
نگار
طرف اومده با عصبانیت می گه این یارو زبون آدمیزاد حالیش نمیشه

بیا تو باهاش حرف بزن …

نفهمیدم داره به من فحش میده یا به یارو
شهريار
شهريار
طرف لکنت زبان داشته ، زنگ میزنه اورژانس که بیاد جنازه همسیاشونو که مرده ببره ،… میگه ،اااالو اااوورجانس ،این ههههمسایمون ممممرده یه آمبولانس بفرستین ، طرف میگه آدرستون؟! ، یارو تا میاد آدرسو بگه زبونش بند میاد میگه ظظظظظ، طرف میگه ظفر منظورته ، میگه ننننننننه،طرف فکر میکنه سرکاره قطع میکنه ،۲هفته بعد همین اتفاق میوفته بازم طرف میگه آدرستون، باز زبونه یارو بند میاد میگه ظظظظ، طرف میگه ظفر،میگه نن…ننه …، باز مامور اورژانس فکر میکنه سرکاره قطع میکنه ۳ ماه رد میشه،باز طرف زنگ میزنه میگه اااااووووورژانس، این هههمسایمون ممممرده محلللمون بوی گند گگگرفته یه آمبولانس بببفرستین ، طرف میگه آدرستون؟!، باز زبونه یارو بند میاد میگه ظظظظ، از اونور میگن آقا منظورت ظفر، طرف میگه ااااره الاغ کککشوندم آوردمش ظفر ببببیا بببرش {-18-}
Majid
79813631648960697503.jpg Majid
کاش از اول می دونستم
واسه من موندنی نیستی

یادته موقع رفتن
از ته دل می گریستی

یادت تو پر از فریبه
واست از جونم گذشتم

حرمت و شکستی رفتی
هنوزم غریبه نیستی

کاش از اول می دونستم
که تو هم تنهام میذاری

تو بودی بود و نبودم
اما نه دوسم نداری

الهی که یه آب خوش
از تو گلوت پایین نره

الهی توی زندگیت
بیفته صد هزار گله

الهی چشمای سیات
وفا از هیچکس نبینه

نفرین و لعنتت کنن
لیاقت تو همینه

چشمای خیس و به راهت
بگو دوختم یا ندوختم

عمری تو زخم زبون هات
بگو سوختم یا نسوختم

دلتو پر از فریبه
واست از جونم گذشتم

الهی که یه آب خوش
از تو گلوت پایین نره

الهی توی زندگیت
بیفته صد هزار گله

الهی چشمای سیات
وفا از هیچکس نبینه

نفرین و لعنتت کنن
لیاقت تو همینه

الهی تنهات بذارن
الهی در به در بشی

الهی آتیش بگیری
بسوزی خاکستر بشی

می دونی فرقی نداره
واسم بودو نبود تو

الهی آتیش بگیره
تمام تار و پود تو
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/30 - 23:14 ·
1
Noosha
3f85f3365bd13998dafd7ad5b10d3179-300.jpg Noosha
بفرمایین یه بشقاب پاچه و زبون و بناگوش{-45-}
رضا
رضا
یکی همین الان زنگ زد به موبایلم شماره آشنا نبود جواب ندادم بگو آخه الاغ اینجا مگه 118 هست این وقت شب زنگ میزنی؟
salar
salar
یادش بخیر : نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر مینوشت
کیا یادشونه!!!!!!!!!!!!!!
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ