یافتن پست: #مشق

رضا
رضا
بارها گفتم و میگویم . دوستان خوبم شبکه اجتماعی فقط ارسال هوار تا پست نیست . شبکه یعنی تعامل . یعنی درک کردن نوشته های دیگران . نوشته های خودشون نه کپی از اینور و آنطرف . نظر گذاشتن روی نوشته های دیگران .
اگر کسی روزی صدها پست هم ارسال کنه وقتی روی ارسالهای دیگران نقشی نداشته باشه نمیتونه موفق باشه چون شبکه اجتماعی کپی و پیست نیست .
... ادامه
Majid
يه دنيا دلم گرفته.jpg Majid
گاهی وقتا دلم واسه بچگیام تنگ میشه !
بزرگترین دغدغه زندگیم مشق فردام بود …
دیدگاه · 1391/10/14 - 21:15 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
معلم عصبي ، دفتر را روي ميز کوبيد و داد زد : سارا...؟
دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پايين انداخت و خودش را تا جلوي ميز معلم کشيد و با صداي لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانيت شقيقه هايش مي زد ، به چشمهاي سياه و مظلومدخترک خيره شد و داد زد :
چند بار بگم مشقاتو تميز بنويس و دفترت رو سياه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو مياري مدرسه مي خوام در مورد بچه ي بي انظباطشباهاش صحبت کنم :|
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مريضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق ميدن... اونوقت ميشه مامانم رو بستري کنيم که ديگه از گلوش خون نياد... اونوقت ميشه براي خواهرم شير خشک بخريم که شب تاصبحگريه نکنه... اونوقت... اونوقت قولداده اگه پولي موند براي من هم يه دفتر بخره که من دفترهاي داداشم رو پاک نکنم و توش بنويسم...
اونوقت قول مي دم مشقامو تمييز بنويسم...
معلم صندليش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشين سارا...
و بی آنکه کسی ببیند اشک میریخت...
Mostafa
Mostafa
مدرسه: ۳ سیب داریم ، ۲ تای دیگر از علی میگیریم، حالا چنتا سیب داریم ؟

مشق شب: اگر یک هندوانه ۳ کیلویی را بین ۵ نفر تقسیم کنیم به هر یک چه مقدار میرسد؟

امتحان: علی ۱۲ موز دارد. قطار او ۷ دقیقه تاخیر دارد. وزن خورشید را حساب کنید!
... ادامه
Mostafa
Mostafa
شعری از زنده یاد شیـــون فـــــومــنی
=======ஜ۩۞۩ஜ========
او روزان کی بد و خوبه نَنِستیم
سه شاخه بادبانَ نخ دَوَستیم
زهیم می خط بزه مشقانَ پاکون
خودا جی شنبه صبح می مرگَ خواستیم

او روزان کی جوخوفتیم مرغ لانه
شویم گریه مره تا ملا خانه
نبو حالی مره داشتن ندشتن
مَرَ اخته خمس بو آبو دانه

او روزان کی به سر دَشتیم هوایی
آغوز بازی کودیم لشت نشایی
اویی که هول نخوردی از سیاهی
می سر داشتی هزار جور پادشاهی

او وقتان کی سفاله شُستی باران
کولا پوستی به سر دشتیم زمستان
ئیتَ لوله وجیو از لوله پرده
کودیم ایوان گرزه خوله ویران

او روزانی که دم بو می تن رخت
پینیک پاره کودی می مار غروب وقت
هتو تا عید بوستی تازه رخته
می لخت سینه جا گیفتی می دیل سخت

او وقت کی ترسئیم ای سر دوگوشه
می مار سنجاق زئی شب می روپوشه
نئی تا کی می دندان نخوره
کل آتش کودیم سوراخ موشه

او روزان کی می نازان بَردنی بو
غم دونیا می ورجه مَردنی بو
نبوم حرف حساب خلق پاپی
مَرَ انجیل کفتک خوردنی بو

نهالی بوم نهالی تازه و تر
نَهَبو کاکل غنچه به می سر
الونی چوبی اسب زاک و زوکم
چه تقدیری دَرَم ؛ الله اکبر
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/8 - 21:50 ·
4
نگار
نگار
عشق از دید رحیم گوشت کوب.بقال سر کوچه:والا زمان ما عشق

مشق نبود!ننمون رفت این فاطی اتوماتیک رو واس ما گرفت!

(جمله ی عاشقانه:هوی فاطی!شام چی داریم؟)
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/29 - 00:29 ·
5
نگار
نگار
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت...

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...

{-124-}
دیدگاه · 1391/09/27 - 23:53 ·
3
mamadlsd
mamadlsd
مدرسه: سه سیب داریم، دو تای دیگر از علی می گیریم، حالا چندتا سیب داریم؟
مشق شب: اگر یک هندوانه سه کیلویی را بین پنج نفر تقسیم کنیم به هر یک چه مقدار می رسد؟
امتحان: علی 12 موز دارد، قطار او هفت دقیقه تاخیر دارد، وزن خورشید را حساب کنید!
... ادامه
❤R.e.Z.a❤
305_1600.jpg ❤R.e.Z.a❤
رنگ فاصله سرخ است !
مثل خط فاصله مشق های کودکی ...
دیدگاه · 1391/09/25 - 01:06 ·
9
Noosha
c3a1eb9b89633822c9089b2130c67e32-300.jpg Noosha
دلم هوای دیروز را کرده ،
هوای روزهای کودکی را ..
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد !
.
.
.
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ؛
الفبای زندگی را ..
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند .
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/18 - 02:42 ·
7
نگار
نگار
گاهی یک انتخاب خوب هم میتونه افسوس و ناراحتی به دنبال داشته باشه ... اگر ...

==================

به دنبال همسری میگردی که معیارهای یک زن خوب رو داشته باشه ...

بر اساس اون ملاکها شریک زندگی ات رو انتخاب میکنی و با کلی مشقت بهش میرسی و زندگیتون رو شروع میکنید ...

پس از سالها به زندگیت نگاه میکنی ...

همسرت رو مثل یک قوی سپید مهربون میبینی که الان کمی شکسته شده ...

منصفانه به خودت در آینه اعمالت نگاه میکنی و فقط یک کلاغ زشت میبینی که قار قار ادعا داره ...

اونوقت از انتخاب ات افسوس میخوری، خصوصن وقتی بالهای قوی سپید رو بخاطر اینکه خواسته پیشت بمونه و ازت حمایت کنه، زخمی میبینی ...

دلهای سیاه ما عمر قوهای سپید رو کوتاه میکنه ...

باید از روز حسرت بترسیم و دلمون رو سپید کنیم ...

باید تغییر کنیم ...

آره ... سخته ، ولی ممکنه

و نتیجه اش هم شیرینه ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/1 - 02:03 ·
8
شهريار
شهريار
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جااا ... {-7-}
دیدگاه · 1391/08/21 - 19:30 ·
5
saeid
1342970406_l128282207227.jpg saeid
عشق از دید حاج اقا:استغفرالله باز از این حرفای بی ناموسی زدین؟
(جمله ی عاشقانه:خداوند همه رو به راه راست هدایت کند انشاااله)


عشق از دید یک ریاضیدان:عشق یعنی دوست داشتن بی شمار بدون فرمول!

(جمله ی عاشقانه:اه عزیزم!به اندازه ی سطح زیر منحنی دوستت دارم!)


عشق از دید رحیم گوشت کوب.بقال سر کوچه:والا زمان ما عشق

مشق نبود!ننمون رفت این فاطی اتوماتیک رو واس ما گرفت!

(جمله ی عاشقانه:هوی فاطی!شام چی داریم؟)


عشق از دید دوست دختر:عزیزم تو که عاشقمی پس چرا هزینه ی

عمل دماغمو نمیدی؟واسه ناهار بریم سورنتو؟نادیا و دوستشن میان!

دوست نادیا واسش یه ماتیز گرفته تو حاضر نیستی واسه من که

اینهمه دوست دارم یه ماکسیما بخری؟!

(جمله ی عاشقانه:عزیزم گوشی سونی میخوام راستی دوستم دارم!)


عشق از دید غلام شوفر:رادیاتور عشق من از برایت جوش امده باور نداری بر امپرم بنگر!

(جمله ی عاشقانه:بابا نوکریم.بووغ...بیببب.بیببب...!)


عشق از دید دخترای ترشیده:شاید این هفته بیاید...شاید...

(جمله ی عاشقانه:یا شابدالعظیم ۱۰۰۰تومن نذرت که بیاد خواستگاریم){-41-}
دیدگاه · 1391/08/14 - 23:51 ·
6
Mostafa
Mostafa
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
Mostafa
Mostafa
توپ دولایه اصل یادتونه؟!
۲ تا توپ نو میخریدیم یکیش رو با چاقو پاره میکردیم
و توپ سالم رو با مشقت زیاد وارد لایه میکردیم
بعد یارکشی میکردیم گل کوچیک میزدیم
کارخانه سازنده این توپا هم هر هر و کر کر بهمون میخندید !
اگه دو میلیمتر ضخامت این توپا رو بیشتر میکرد میمرد؟
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/6 - 23:55 ·
8
Noosha
Noosha
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و دادزد: سارا …

دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت: بله خانوم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه‌هاش میزد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:

چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن؟ ها؟! فردا مادرت رومیاری مدرسه می‌خوام درمورد بچه بی‌انضباطش باهاش صحبت کنم!

دخترک چونه لرزونش رو جمع کرد …بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم … مادرم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن… اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد … اون وقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه… اون وقت … اون وقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم … اون وقت قول میدم مشقامو بنویسم… {-60-}
شهريار
شهريار
در دفتر دل، ياد تو سرمشق من است / يادم نرود ياد تو تکليف من است .
دیدگاه · 1391/07/24 - 23:15 ·
8
Mostafa
Mostafa
.سره سفره نشستم دارم با اشتها غذامو کوفت میکنم !مامانم: اه اه اه ! کمتر بخور خوب ا! شیکمت تا وسط سفره اومده ! چاق شدی ! از ریخت و قیافه افتادی ! داری میترکی ! شیکمو ! خیکی ! خپل! چاقالو!مامانم چنان فاز منفی داد از فرداشبه مدت سه ماه با رنج و مشقت فراوان رژیم گرفتم ، شام نخوردم ، هزار نوع قرص خوردم ، ورزش کردم دهنم صاف شد وزن کم کردم !امشب سره سفره در حالی که دارم یه سالاد همراه با ماست کم چرب زهره مار میکنم مامانم یه زره نگام کرده میگه :- ! خوب یه لقمه غذا بخور نمیمیری که ! نگاه کن ! چقد لاغر شدی ! ضعیف شدی ! صورتت استخونی شده ! از ریخت و قیافه افتادی !عین این معتادا لاغر مردنی شدنی ! دقیقا مثل این عملیا ! قرصی ! آمپولی! نی قلیون ! نشکنی ؟
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/15 - 13:23 ·
5
رضا
رضا
اول مهر کلاس اول ایتدایی که رفته بودیم مدرسه کتاب بهمون ندادند . یادمه غکسهای بزرگ صفحات اول کتاب رو چاپ کرده بودن رو تخته میذاشتن که مثلا از روی اون مشق بنویسیم . تا 1 هفته بعد کتاب بهمون دادند .
... ادامه
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ