به چه ميخندي؟به مفهوم غم انگيز جدايي؟؟؟؟
به چه چيز؟به شكست دل من يابه پيروزيه خويش؟؟؟؟
به چه ميخندي؟به نگاهم كه چه مستانه تو را باوركرد؟؟؟؟
يابه افسونگريه چشمانت كه مرا سوخت و خاكستر كرد؟؟؟؟
به چه ميخندي تو؟به دل ساده من ميخندي كه دگر تا به ابد نيز به فكر خود نيست؟؟؟؟
خنده دار است بخند...
دختر: خونه داری؟
پسر: نه...
دختر حرفشو قطع میکنه: بی ام و داری؟
پسر: نه...
چقدر حقوق میگیری؟
پسر: حقوق ندارم آخه...
دختر: برو گمشو چی فکر کردی به من پیشنهاد دادی؟ و میره
پسر با خودش می گه:
من چندتا ویلا دارم خونه واسه چی؟ یه پورشه با یه بنز دارم بی ام و
دوست ندارم. چجوری حقوق بگیرم وقتی خودم مدیر شرکتم؟
و اینگونه بود که پسر رفت و دختر ( تـــــُـــرشید )
نمونه سوال های رایج توی همه خونه ها:
این تلویزیون بی صاحاب واسه کی روشنه؟
چی از جون این یخچال بدبخت می خوای؟
کی لامپ دستشویی رو روشن گذاشته؟
کی دمپایی دستشویی رو خیس کرده؟
این موقع شب با کی حرف می زنی؟
چشمات در نیومد پای این کامپیوتر کوفتی؟
کی غذای منو خورده؟
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان آه زیر بارش یكریز برف مدفون شد و سال، دیگر وقتی بهار با آسمان پشت پنجره همخوابه می شود و در تنش فوران می آیند فواره های سبز ساقه های سبكبار شكوفه خواهد داد ای یار، ای یگانه ترین یار ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ...
دیوار دنیا رنگی است. رنگ عشق.
خدا جهان را رنگ كرده است. رنگ عشق.
و این رنگ همیشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد.
از هر طرف كه بگذری، لباست به گوشهای خواهد گرفت و رنگی خواهی شد.
اما كاش چندان هم محتاط نباشی؛
شاد باش و بیپروا بگذر،
كه خدا كسی را دوستتر دارد كه لباسش رنگیتر است.
یه بار کلاس سوم که بودم یادمه زنگ فارسی معلم اومد سر کلاس
خیلی محترمانه و با صدای بلند گفت :بچه ها کتابها را بگشایید
ما هم همه باهم کتابارو باز کردیم و یکصدا گفتیم :گشاااااادیم....)))
عارفی را گفتند:
دنیا را چگونه می بینی؟
گفت:
آنچنان که بدون رضایتِ من
برگی از درخت نمی افتد!!
گفتند :
مگر خدایی تو؟!!!
گفت :
نه!،
راضی ام به رضای خدا....