برای چشمانت
هواتر است به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگرچه کوچک وتنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو چه وقت دلم را زیاد خواهی برد؟
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی دریا فدای چشمانت
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه ی موج
به لحن نقره ای وبی صدا ی چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
به انتهای جنونم رسیده ام اکنون
به انتهای خود وابتدای چشمانت
من و غروب وسکوت وشکستن وپاییز
تو ونیامدن وعشوه های چشمانت
خدا کند که بدانی چقدر محتا ج ست
نگاه خسته ی من به دعای چشمانت
... ادامه