یک روز یک پیر زن فرتوت که تمام زندگیش یک ظرف و یک اجاق بوده
میره پیش حسین و بهش میگه من تمام بهار و تابستون رو کار کردم
و تونستم یک ظرف روغن جمع کنم برای چراغی که توی سرما بشه گرما بخش خونم
صبح که داشتم خونه رو تمیز میکردم دستم گیر کرد به چراغ و خون اومد
و یک قطره از خون دستم ریخت توی ظرف روغن که کنار چراغ بود.
الان اومدم ازتون بپرسم که این ظرف و روغن نجس شده یا نه؟
(حکمش چیه به نظر شما؟)
حسین که مونده بود چی بگه فقط به پیرزن و ظرف توی دستش نگاه کرد
بعد از کمی مکث گفت لعنت براین دنیا و قوانینش
و این شد دلیل تغییر زندگی حسین پناهی
... ادامه
قشنگه..
1391/09/22 - 00:31