زن با عصبانیت پای تلفن : "این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!" مرد : "عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته که از یه انگشتر الماس نشان ش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم، اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم...؟! " زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار : " بله عشقم..." .<br> . <br>. . .<br> . .<br><br><br><br><br><br><br> . <br>. <br>. . . <br><br><br><br>. . . .<br><br> . مرد : "من تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم!"
... ادامه
1392/06/1 - 22:42