آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او
#باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانیست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ،
#پاییز .
#اخوان_ ثالث
نه دیگه در اوووون حد / هموون نیمچه لایک
1392/09/25 - 01:22نیما ممنون
1392/09/25 - 01:23مهدیار نیمچه تشکر
خخخخخ
1392/09/25 - 01:24کلی گفتم:
1392/09/25 - 01:31لااایک واسه خوداستاداخوان ثالث
قاصدک هان چه خبرآوردی؟
ازکجاوزکه خبرآوردی؟
،
،
،
،
،
،
قاصدک
ابرهای همه عالم
شب وروز
دردلم میگریند...
این تیکه شومیپرستم
این یکی قشنگه آره
1392/09/25 - 01:32#لایک نیما
1392/09/25 - 01:36#خیلی_زیبا
1392/09/25 - 07:01نگاهت زیباست عزیز
1392/09/25 - 21:53بیا بگشای در ...
1392/09/25 - 21:54از دیشب تا حالا پشت دری؟؟ خخخخخ
من خودم کلید دارم
1392/09/25 - 22:17