یافتن پست: #تخت_چوبی

Mostafa
Mostafa
تخت چوبی اتاقم

باز دلش هواتو کرده

کمرش شکسته بی تو

تن چوبیش پر درده

طفلکی مثل دل من

داره اون گوشه میپوسه

پای رفتن که نداره

کجا دنبالت بگرده؟

جای لبهای تو مونده

روی اون فنجون قهوه

فال چشماتو که خوندم

میگه دنیا با ما قهره

روی دستگیره اون در

جای دستای تو سرده

اینه از چشام می پرسه

اون چرا بر نمیگرده؟

تخت چوبیم تو رو می خواد

اشکای منو نمیخواد

خیسه دست و بال شیشه

پرده چین خورده و زرده

پنجره باز به بارون

من دلم هواتو کرده

یکی منتظر نشسته

لب پله پای نرده

باد به گوش من میخونه

اون دیگه بر نمیگرده !

چیزی جز اشک نبودت

چشم ما رو تر نکرده

روی شونه های دیوار

سایه من گریه کرده

بعد تو کسی عزیزم

اسممو صدا نکرده


تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ