خود شماها رو وقتی که خونه شوهرتون میرید دلم میخواد ببینم
فکر کردین خونه پدرتونه که دست به هیچی نزنید
اینجاست که شاعر میگه :
روزای رفته خداحافظ/خونه ی بابا خداحافظ
ما نگفتیم که دست ب هیچی نمیزنیم اما شوهری که کمک نکنه رو خاکبرسری میکنیم که خونه بابا براش آرزو بشه
اون شاعرم احتمالا مرد بوده و ازشرایط خودش می نالیده
آهااااااااااا من زوری بخندم چرا ؟؟؟ دست و پامو مگه بستن زور بزنم.... هه...
یادت باشه راجع ب همسرم درست بحرفی من رو شوهر آیندم غیرتیم و اجازه نمیدم احدی راجب شخص شخیص ایشون بحرفه
اوکی شد...
هر جا نیاز باش بنده از لبخند بسیار بسیار زیبایم استفاده میکنم
برو چایی بیار خسته شدم انقد شیرین بیانی کردم
این فقط گوشه ای از قدرت خانوماست...
1392/08/1 - 03:17وااااااااای نصف شبی وحشت کردم
1392/08/1 - 03:18من اینجا دارم قدرت خانوما رو نشون میدم ندارو باش
1392/08/1 - 03:23مواظب باش نخوردت ندا....
نداجان:
1392/08/1 - 03:26عکسای ارواح جدیددارم
پست بذارم
مهنازاین چه پستیه؟!
1392/08/1 - 03:30نداغیبش زد...
ندا...
ندا...
حالت خوبه؟!
ندا هست نیما... چراغش روشنه... فک کنم جای دیگه داره سرک میکشه...
1392/08/1 - 03:33آخه نداازروح وجن واینادیگه...
1392/08/1 - 03:36میترسه...
گفتم:
زهره ترک نشده باشه...
یه وقت...
خخخخخخخخخخ
هههههههههه اون که جای خود روح و جن ترس داره... اما ندا فک کنم داره با دوستش میحرفه.... منم دیگه برم کارم تموم شده... شب خوش...
1392/08/1 - 03:39شبت بخیرمهنازجان:
1392/08/1 - 03:43خسته نباشی..
امشب توآف شده من آنم...
۱_۱
مساوی
خخخخخخخخخ
نیما اره مساوی شدیم...
1392/08/1 - 12:42طلا