شبــهایم پـــر شــده از خواب هایی کـه در بیــداری انتظارش را دارم
می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی درد و دل کنم ...
از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت عروســی را به تن دارم کـه دامادش تــویـــی خوشحال کننــده است نــه ؟
اما همیشــه رخت عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!
نکنـــد نیایی و من اینجــا از غصه دلتنگــی نیامدنت بمیـــرم ؟!!!
تو تعبیـــر خواب بلــدی دلکــــم ؟
بیــا تعبیـــر کن کـه تا تو فاصلــه ایی نمــانده بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن فقط بیـــا
بودنتـــ را می خواهم ...
اصلا موضوع قابل هضم نیست
1400/02/31 - 20:16خیلی ترسناک بود...
1400/03/21 - 09:29اوهوم .
1400/03/21 - 20:49