#روز #برفی
#مرتضی #پاشایی
#محمدرضا #گلزار
چشامو ؛ می بندم میخوام هر چی غصه است بمیره
که تو خواب ؛ یکی از تنم عطرتو پس بگیره
نمیشه ؛ نمیشه
عزیزم ؛ نمیـدونی عشقت چقدر سینه سوزه
چه سخته ؛ آدم چشم به تاریکی شب بدوزه
همیشه ؛ همیشه
شبا این حال و روزا خیره به عکست این شده کارم
دیگه طاقت ندارم
دلم میخواد یه جایی اونور دنیا خودمو جا بذارم
آخه عادت ندارم تو که نباشی خوابم نمیره
خیلی دلم میگیره
فراموشم نمیشه خاطرهامون واسه من خیلی دیره
یه آدم چقدر طاقت غصه داره
چجوری ، میشه خنده روی لبام پا بذاره
دوباره ، دوباره
به جایی ، رسیدم که با هیشکی حرفی ندارم
نباشی ، من هیچ حسی به روز برفـی ندارم
نمیخوام ، بباره
شبا این حال و روزا خیره به عکست این شده کارم
دیگه طاقت ندارم
دلم میخواد یه جایی اونور دنیا خودمو جا بذارم
آخه عادت ندارم تو که نباشی خوابم نمیره
خیلی دلم میگیره
فراموشم نمیشه خاطرهامون واسه من خیلی دیره
با منی یا در یمنی؟
1396/10/8 - 10:23یلدا نوعی
1396/10/8 - 14:15ای بابا
1396/10/8 - 15:30انتظار داری بگم تو ؟ فکر مرجان و محمد رو بکن بعدش چیکار میکنن
1396/10/8 - 16:06ناموسا نامردی نکن صداشون نزن
1396/10/8 - 16:10باعشه
1396/10/8 - 16:12