فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد.
آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد
نه نقاشی را میگذارد کنار،
نه دماغش را اگر معمولی است عمل می کند،
نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است،
نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد،
نه حق لبخند زدن به یک سری آدمها را،
نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.
حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس از هبوط (سقوط) در لایه ی آدم های "معمولی".
و این هراس می تواند حتی لذت زندگی،
نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن،
خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.
تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم.
نمی خواهم دیگر آدم ها مرا
فقط با "ترین"هایم به رسمیت بشناسند.
از حالا خودِ معمولی ام را به معرض نمایش می گذارم
و به خود معمولی ا م عشق می ورزم
و به آدم ها هم اجازه دهم به منِ معمولی عشق بورزند
... تهمینه میلانی ...
حقیقتا گروهش بهش میخوره
1398/08/30 - 21:22یعنی کی اون موقع بیدار میشه اینترنت رو وصل کنه ؟
1398/08/30 - 21:23جنتی دیگه صبح میره ورزش راز سلامتیشه
1398/08/30 - 21:43خوبه
1398/08/30 - 21:55وصل نکرد ایشالا عزرائیل بیاد سراغش
1398/09/1 - 14:48نمیخواد اینقدر عصبانی باشی وصل میشه .
1398/09/1 - 15:35معتادم میفهمی معتاد
1398/09/1 - 15:47درکت میکنم معتاد منم مثل خودت . اعصابم اینجوریه
1398/09/1 - 18:15