یافتن پست: #آباد

نگار
نگار
راستی عشق چیست؟...

عشق، اگر چه می سوزاند، اما جلای جان نیز هست. لحظه ها را رنگین می کند. سرخ. خون را داغ می کند. آفتاب است. فراز و فرود جان. کوهستانی افسانه ایست. کشف تازه ای از خود در خود. ریشه های تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز می کنند. تا کی جای باز کند و بروید و بماند، چیزی ناشناخته است. چگونه اما عشق می آید؟ من چه می دانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر، تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ از کجا می روید؟ در کجا جان می گیرد؟ در کدام راه پیش می رود؟ رو به کدام سوی؟ چه می دانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان بر آشوبد!

«رمان کلیدر/ محمود دولت آبادی»
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/9 - 19:13 ·
5
iman
iman
دروغ ها فاش میشن یه روزی

بعضی از دخترا هم هستن که تا قبل عقد اسمشون آرمیتا بوده.
بعد وقتی دارن قند میسابن رو سرشون و خطبه خونده میشه،یهو میبینی عاقد میگه:
.
.
.
.
.
.
.
.
دوشیزه "خدیجه قره قوزلوی جادوغ آبادیِ اصل"،آیا من وکیلم؟
... ادامه
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
طرف تازه فوق دیپلمش رو تو رشته پرورش تخم حیوانات اهلی
از دانشکده غیرانتفاعی و غیر حضوری علمی کاربردی قریه مسلم آباد
از توابع یاقوت شهر سفلی ممسنی به زور سه ترم مشروطی و
2 جلسه تشکیل شورا و نامه از امام جماعت مسجدشون گرفته....
میگه باید رفت از این مملکت !!! واغعا چرااااا؟{-15-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺳﺮ ﻗﺒﺮﻩ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺯﺍﺭ ﻣﯿﺰﺩﻩ:
ﺩﺧﺘﺮﺍﺕ ﮐﻔﺶ ﻧﺪﺍﺭﻥ,ﭘﺴﺮﺕ ﻟﺒﺎﺱ ﮔﺮﻡ
ﻧﺪﺍﺭﻩ,ﺧﻮﺩﻡ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ;
ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯿﻪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﻟﮏ ﺍﯾﻦ ﺑﺪﺑﺨﺖ
ﻣﺮﺩﻩ ﯾﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺑﯽ ﺟﻧﺲ ﺑﯿﺎﺭﻩ!!!؟
{-11-}
دیدگاه · 1391/11/5 - 15:41 ·
2
Mostafa
13586904811.jpg Mostafa
رحمت آباد رودبار
دیدگاه · 1391/11/1 - 22:38 ·
7
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
امام جمعه خرم آباد: مـرغ همان پرنده ای است که نا فرمانی «حضرت نوح» پیامبر خدا را کرد و

خدا هم بال پـرواز کردن را از او گرفت، به نظر من خوردن گوشت مرغ مکروه می باشد!

مخصوصا زمانی که دین اسلام با خطر کفار مواجه شود! که دیگر حرام بودن آن قطعی است!!!!!!!!


وای خدآآآآآآآآآآ

ادم میمـــونه چی بگه {-15-}{-15-}{-15-}
iman
iman
ن{-60-}ه تو میمانی
ونه اندوه
ونه هیچ یک از مردم این آبادی...
به حباب لب یک رود قسم
وبه کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت ...
،غصه هم میگذرد.
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند
، به تن لحظه ی خود جامه اندوه مپوشان هرگز ...
iman
iman
عجب شعر وحشتناکی!!!!!!!{-60-}
من که تصویری ندارم در نگاه هیچ کس

خوب شد هر گز نبودم تکیه گاه هیچ کس


کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من

تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچ کس


زیر بار ظلممان دارد زمین خم میشود

بی تفاوت شد خدا هم چون که آه هیچ کس...


بهترین تقدیر گلها چیدن و پژمردن است

سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس


آخرش چوپان تو را با خنده ای سر میبرد

کاش میشد تا نباشی در پناه هیچ کس


عاقبت در زجر هستی قرص نانت میکنند

ماه دور از دست باش و قرص ماه هیچکس.....


امیر احسان دولت آبادی
MONA
s6d2ufzcnt2jy1t7uxl0.jpg MONA
... ادامه
MONA
13993083798016637999.jpg MONA
... ادامه
Majid
Majid
وقتی یه دست گل کوچیک تو خیابون نزدن!

تا حالا با توپ دولایه که لایش گشاد باشه بازی کردن ببینن از راگبی سخت تره ؟

تا حالا از این توپ دولایه سفتا خورده تو رونشون حس کنن قطع شده پاشون ؟

تا حالا توپشون رو شوتیدن زیر ماشین گیر کنه بگه فیسسسس بعد همه بچه ها فحششون بدن ؟

تا حالا توپشون افتاده تو جوب آب ببره دو پا برن تو جوب بیارنش ؟

تا حالا توپشون افتاده خونه همسایه تک بیارن کی بره زنگ بزنه ؟

تا حالا توپ دو لایه پیدا کردن از خوشحالی تا خونه روپایی بزنن ؟

تا حالا شده تو راه بقالی واسه خرید توپ پلاستیکی قرمز و سفید پول رو گم کنن اونوقت همونجا بشینن گریه کنن ؟

میدونن لیگ محله از بوندس لیگا مهمتره ؟

میدونن یعنی چی ساعتها پشت تیردروازه بزرگترا وایسادن تا بازیشون بدن یعنی چی ؟

میدونی دعوت بچه های محله بغلی واسه یه سه گله کم از یک لشگر کشی ناموسی نداشت ؟

دریبل تو گل می دونن چیه ؟ سانتر از جناحین تو یه کوچه ۶ متری دیدن ؟

اصلاً میدونن آقای اسماعیل آبادی چطوری توپ جر میداد ؟

شوت یه ضرب میدونن چیه ؟ دور نزدیک می فهمن کنایه از کدام ضربه بوده ؟

یه تیکه تو گل می دونن کی جایگزین پنالتی میشه
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/18 - 14:36 ·
2
Majid
Majid
یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :
تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !
اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !
شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم !
سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند
.
.
.
.
.
.
آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،
یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
نمیفروشم....!!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/18 - 14:35 ·
3
MONA
134914345599767660.jpg MONA
... ادامه
Majid
arba_www.patugh.ir-12.jpg Majid
استاد ابولفضل زروئی نصرآباد در نامه ای به همسر، به خوبی از پس یک منتکشی مردانه و ایرانی برآمده و زن ذلیلی را به زیبایی هرچه تمامتر به نظم در آورده است، لطفا تا آخر بخوانید!
زندگى مو جنون گرفته، برگرد
جلو چشامو خون گرفته، برگرد
این دفه دیگه نقل هر سالیت نیست
انگارى که زبون خوش حالیت نیست


حکم تو شلاقه، اگه قاضى ام
جیک بزنى، به مرگتم راضى ام

من نه از او چشم سیات مى ترسم
نه از ننه ت، نه از بابات مى ترسم
هرچى ازت تلخى چشیدم، بسه
تو زندگى هر چى کشیدم، بسه
این دفه مى خوام نوکتو بچینم
من نخوامت، کیو باید ببینم؟

همه ش مى خواى بگم که «بعله قربان»؟
«جنیفر»ى یا دختر اوتورخان؟
نذار بگم تو کوچه زیرت کنن
یا آبجى هام خرد و خمیرت کنن
نذار بگم تو رو تو شر بندازن
نذار بگم نسل تو ور بندازن
تا سر شب، خلاصه ختم کلام
خودت میاى یا خبرت، والسلام!

•••
اینها رو من از این و اون شنفتم
اما از این حرفا بهت نگفتم
نوشتمش به خوارى و به خفت
آخه من و حرف خلاف عفت
مى خوام بگم اهل بخیه نیستم
مودبم، مثل بقیه نیستم
خسته شدى، دِ باشه جونم فدات
یه جفت کفش نو خریدم برات
الانه مى فرستمش، روم سیا
جلدى پاشو، کفشاتو پاکن بیا
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/16 - 01:21 ·
4
Majid
Avatar-13.jpg Majid
آسمان آن شب کمی آشفته بود
ماه غمگین بود و گویا خفته بود

سایه بود و خالی از مهتاب شب
من اسیر غم در آن گرداب شب

دل ز نوش غم چو مستان گشته بود
سوز دل سوز نیستان گشته بود

بغض من بشکست آنشب ناگهان
از صدای ساز بی وقت شبان

راز من بر هر کسی شد آشکار
آنشب از بس بود این دل بی قرار

باز لیلی راه را گم کرده بود
بهر هر مجنون تبسم کرده بود

باز باید عاشقی بی می شوم
باز یک بازیچه دست نی شوم

سینه ام را وقف سوز نی کنم
بهر این دل ناله و هی هی کنم

بخت بد دیگر برایم رو شده
پشت هم غم ها که تو در تو شده

عشق با او برگ پایانی نداشت
خشک چشمم ذره بارانی نداشت

این خراب آباد دل آباد بود
کوه ویران،برد با فرهاد بود

عشق بر هر کس سرایت کرده است
از جدایی ها روایت کرده است

حاصلش تنها فقط رسوا شدن
ناگهانی غرق در غم ها شدن

من ندانستم دو چشمم کور بود
خواب و رویایی سراسر شور بود

در خیالی خام همچون حور بود
آشنایم بود و لیکن دور بود

صورتم بهرش پر از چین گشته است
یارم از آن کدامین گشته است

با خیالش صبح را شب میکنم
شب به شب از دوریش تب میکنم

تب به من حال رهایی میدهد
نوشداروی جدایی میدهد

رقص اشک و آه بر چشم ترم
... ادامه
رضا
رضا
یک جایی دور از آدمها .
شهريار
شهريار
یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :
تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !
اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !
شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت
مایکروسافت و اپل رو بخرم !
سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند
.
.
.
.
.
.
آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،
یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
نمیفروشم....!!! {-2-}
نگار
نگار
" نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت ;

غصه ها می گذرد

آن چنان که فقط

خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه ی خود ,جامه ی اندوه مپوشان هرگز "



"سهراب"
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/26 - 21:13 ·
7
هامون
هامون
سلام خانوم ها و آقایون عزیز من هامون هستم 30 ساله مجرد از تهران هستم خوشحالم در جمع شما هستم
salar
salar
دیدگانت از همیشه شادتر / شهر قلبت زنده و آبادتر
غصه هایت دم به دم ای مهربان / در گذرگاه زمان بر بادتر
دیدگاه · 1391/09/23 - 01:06 ·
6
Noosha
YCB07012.jpg Noosha
بادگیر باغ دولت‌آباد ، تفت (استان یزد)
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ