شهريار
تو نفسهای منی...
نمیدانم آن روز که تو را ندارم ، میتوانم لحظه ای زنده بمانم!
نمیدانم اگر زنده بمانم ، میتوانم برای یک لحظه بی تو زندگی کنم!
اگر بتوانم زندگی کنم ، آیا میتوانم یک لحظه نیز شاد باشم!
نه عزیزم بی تو جای من در این دنیا نیست ،
دشت سر سبز عشق برایم کویری بیش نیست!
تو طلوعی هستی در آسمان تاریک زندگی ام ،
نمیخواهم در این طلوع زیبا غروب همیشگی ام را ببینم !
نمیدانم آن روز که دلتنگت نیستم ، کسی میداند که من در این دنیا نیستم؟
صدای مهربانت را همیشه میشنوم ، همیشه میبینم چهره ی ماهت را ،
همیشه مینشینم به انتظارت ، میمانم در حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت!
نمیدانم که بی تو چه روزگاری را دارم ، آیا روزگاری را دارم ؟
میپذیرم همه ی تاریکی ها را ، غصه های تلخ دنیا را ، غمهای ناتمام روزگار را ،
اما نمیپذیرم یک لحظه غم بی تو بودن را !
میدانم که چرا هستم ، تو هستی که من نیز هستم!
میدانم که چرا زنده ام ، تو مال منی که هنوز نمرده ام!
میدانم که چرا دوستت دارم ، تو نفسهای من هستی که با تو عاشق
لحظه به لحظه نفس کشیدنم!روزت مبارک شهریارم
الان به نظر شما زیاد حرف زدم؟تمام حرفای من یه خطم نمیشه اما شما نامه مینویسیولی فکر کنم روده دراز یه چیز دیگه باشه هااااا
1392/04/23 - 01:10ببخشیدا این شمایید که میرید رو اعصاب و ی چیو کش میدی
1392/04/23 - 01:14من اگه نامه مینویسم برای اینکه هر چیز کوچیکی رو باید برات باز کنم تا جا بیفته
واست باید بگه مشکل گیراییم به مشکلات دیگت اضافه شد
چه لذتی داره حرصتو در میارم
1392/04/23 - 01:23حرص چی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الان دارم آب خنک میخورم
1392/04/23 - 01:30میترسم اخرسر که میخوای از اینجا بری، تورو تبدیل به ی آدم نقص دار بکنم
نقص دار؟یعنی چی؟
1392/04/23 - 01:32من آروممممم
1392/04/23 - 01:39فعلا روده و گیراییت که درصد گیراییت بالاتره دچار نقص فنین
آهاااا سعی میکنم رفع اشکال کنم
1392/04/23 - 01:44کمک خواستی خبر بده
1392/04/23 - 01:55نخیر خانم مهندس خودم میتونم
1392/04/23 - 01:57حالا خواستم ی کمکی بکنم هر جور راحتین
1392/04/23 - 02:00