وای از امشب
چه بی رحمانه طی می شود
چه آهسته می آید
و چه سنگین می ماند
و چه دیر می رود
مرا به سینه ی شب آویخته اند
به همان جا که مخزن دردهای همه ی شب بیدارهاست
پس این سحر کجاست؟
که دستانش سبدی از سپیده
و چشمانش پر از خورشید
و دهانش پر از گلواژه های عشق و امید.
... ادامه