شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

asma

چند روز پیش سرخیابون منتظر تاکسی بودم… یه امبولانس قبرستون از بغلم رد شد…. رو شیشش نوشته بود : تاحالا

فکر کردی اخرین مدل ماشینی که سوار میشی چیه؟! زورنزن….. مسافرخودمی

... ادامه

دیدگاه · 1392/03/5 - 13:10 در جوکستان ·

6

Mohammad

ســـــــــــــــــلام به همه

7 دیدگاه · 1392/03/3 - 14:56 ·

8

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

کاش فقط یک نفر بود...

وقتی بغض می کردم بغلم میکرد و

می گفت گریه کنی میکشمتــــــــا!

دیدگاه · 1392/02/4 - 14:54 ·

♥هـــُدا♥

وقتــی با گفت و گو مشکلـمون حل نشد

وقتیــ بحثمون به بن بسـت رسید

فقطــ...
بغلم کن

دیدگاه · 1392/02/1 - 21:07 ·

3

♥هـــُدا♥

کاش فقط بودی وقتی بغض میکردم

بغلم میکردی و میگفتی

ببینم چشاتو

منو نگاه کن

گریه کنی قهر میکنم میرما !!

دیدگاه · 1392/02/1 - 19:22 ·

m-p

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
گاهی دلم می خواهد

یک نفر باشد، یک دیوانه .

یک دیوانه باشد که بغض داشته باشد،

غم داشته باشد

مانند من خسته از دنیا باشد ،

ترسیده باشد، تنها مانده باشد.

حس گند ظهر جمعه را فهمیده باشد.

یک نفر که بیاید و روبرویم بایستد با لبهای آویزان،

چشم های سیاه مانند روزگار

زل بزند به من با چشمان آماده بارش. چیزی نگوید،

چیزی نگویم، چیزی نخواهد، چیزی نپرسم

بفهمد با سکوت هم میتوان سخن گفت.

بیاید نزدیک، خودش را بیاندازد در آغوشم،

خودش را در بغلم گم کند، بغضش بترکد،

هق هق کند، اشک بریزد، کل زندگی را نا سزا گوید

صورتش و لباسم را خیس کند.

یک نفر باشد که به من تکیه کند،

که آرام بگویم «نگران نباش، من اینجا هستم»

یک نفر که آرام هم نشد، نشد.

فقط بداند که من آنجا هستم.

1 دیدگاه · 1392/01/18 - 23:31 ·

1

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

عاشق اون لحظه ام.... که از پشت بغلم میکنی .... نفسات گردنمو نوازش میده... آروم میگی : "نفسم " چطوره ؟؟! و من غرق لذت میشوم ! این لحظه ها رو با هیچ چیز توی دنیا عوض نمیکنم ♥

... ادامه

دیدگاه · 1392/01/16 - 02:24 ·

tina

بابام دو هفته س تا میرم پای کامپیوتر میاد بغلم میشینه دستمو می گیره چُرت می زنه ؟
دیشب بهش میگم این کارا واسه چیه ؟؟؟
میگه تلوزیون گفته فرزندان خود را در دنیای مجازی تنها رها نکنید !

)

دیدگاه · 1392/01/12 - 03:42 ·

9

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

وقتی با گفت و گو مشکلمون حل نشــــــــــــــــــــــد...

وقتی بحثمون به بن بست رسیـــــــــــــــــــــــــــــــــد.....

فقطـــــــــــــــــ......

بغلم کن ..............!!!......

... ادامه

2 دیدگاه · 1392/01/3 - 18:33 ·

rastin

بگو دوچرخه . . . سیبیل بابات میچرخه
بگو فرانسه . . . بابات قد آدامسه
بگو خاک انداز . . . خودتو جلو بی انداز
بگو متکا . . . بخور از این کتک ها
بگو باد بزن . . . برو سره کوچه داد بزن
بگو پنیر . . . برو یه گوشه بمیر
بگو شامپو . . . بیا بغلم گامبو
بگو سه هفتا،بیستو یکی . . . خاک تو سر تو یکی
بگو چاقو . . . برو بچه دماغو
بگو اشرف . . . دلم برات قش رفت.
از تفریحات سالم ما
کسی چیز دیگه یادش هست ؟؟؟

... ادامه

دیدگاه · 1391/12/29 - 22:30 ·

6

♥هـــُدا♥

يه وقتایی هست باید بی مقدمه بری سراغش موهاشو بگیری بگی... ببین خفه شو فقط بیا تو بغلم!! همین!

1 دیدگاه · 1391/12/28 - 23:44 ·

♥هـــُدا♥

آغوش تو

مترادف امنیت است

آغوش تو

ترسهای مرا میبلعد

لغت نامهها دروغ میگفتند

آغوش تو

یعنی پایان سردردها

یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها

آغوش تو یعنی "من" خوبم!

بلند نشوی بروی یکوقت!

بغلم کن

من از بازگشتِ بی هوای ترسها

میترسم.

... ادامه

دیدگاه · 1391/12/28 - 16:23 ·

ღ×گیلدا×ღ

♫♪♫ گاهـے دلمـ میخوآد یـڪے ازمـ اجازهـ بخوآد ڪــﮧ بیاد تـو تنهآییمـ

و مـَـטּ اجازهـ ندمُـ اوטּ بـے تفاوتـ بـــﮧ مخالفتمـ بیآد تـو

و آرومـ بغلمـ کنـــﮧ

بگـــﮧ : مگـــﮧ من مُردمـ ڪــﮧ تنهآ بمونـے؟

... ادامه

1 دیدگاه · 1391/12/23 - 03:02 ·

♥هـــُدا♥

یکی از فانتزیم اینه
چندسال دیگه تو اوجِ فانتزی گفتن فانتزی رو ببوسم بذارم کنار

عرصه رو واسه جوونترا باز بذارم برم یه گوشه بشینم فقط فانتزیها رو نقد و بررسی کنم نقاط ضعف و قوتشون رو بهشون گوش زد کنم

طرفدارها هم لقب استاد بزرگ فانتزی رو بهم بدن بعد بیان بغلم کنن و بندازنم بالا همین که انداختن بالا برم سمت افق محو بشم

1 دیدگاه · 1391/12/20 - 23:31 ·

♥ یلدا♥

چه شیرین است
طعم ِ آغوش ِ گرم تو
چشمانم را میبندم و فقط صدای قلب تو
دلتنگم
دلتنگ لحظه ای که میدانی صدای قلبت را گوش میکنم و
محکمتر بغلم میکنی
بی انصاف این روزها دلتنگترم

... ادامه

دیدگاه · 1391/11/13 - 16:05 ·

9

شهريار

دلم ميخواد آروم ...
تو رو زيره بارون ...
توو بغلم بگيرم و ببوسمت ...
چشامو ببندم ...
حلقه كنم دستامو دور تنت ...

1 دیدگاه · 1391/11/10 - 01:32 ·

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

لذت وقتی که یه بچه کوچیک دستاشو دراز میکنه سمتت ینی بغلم کن،
هیچی اندازه ی این حال نمیده به آدم
به سلامتی کوچولوها

دیدگاه · 1391/11/9 - 00:23 ·

Noosha

کاش فقط یک نفر بود که وقتی بغض میکردم بغلم میکرد و میگفت ،گریه کنی میکشتمتا ... !

1 دیدگاه · 1391/11/8 - 14:04 ·

7

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

می دونی؟
من می ترسیدم خودمو بکشم... از سرد شدن...
از خون دیدن...از تنهایی مردن...
وقتی بغلم کردی...دیگه نترسیدم.
مردن خوب بود...آروم آروم.
گریه نکن دیگه...
من که دیگه نیستم چشاتو بوس کنم و بگم خوشگل شدیاااا...
بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی.
گریه نکن دیگه...خب؟
می شکنه دلم...
دل روح نازکه...
نشکونش...
خب؟

... ادامه

1 دیدگاه · 1391/10/25 - 01:43 ·

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم
تو چشاتو بستی...نمی دونی.
من تیغ رو از جیبم در میارم...
نمی بینی که سریع می برم...
خون فواره می زنه...رو سنگای سفید...
نمی بینی که دستم می سوزه.
لبم رو گاز می گیرم ...که نگم آآآخ...
که چشاتو باز نکنی ونبینی منو...
تو داری قصه می گی.
دستمو می زارم رو زانوم...
خون میاد از دستم می ریزه رو زانوم...
و از زانوم می ریزه رو سنگا.
قشنگه مسیر حرکتش.
حیف که چشات بسته ست و نمی تونی ببینی.
تو بغلم کردی...می بینی که سرد شدم...
محکم تر بغلم می کنی که گرم بشم.
می بینی نا منظم نفس می کشم...
می گی... آآخی... دوباره نفسش گرفت.
می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی ...سرد تر می شم...
می بینی دیگه نفس نمی کشم...
چشاتو باز می کنی... می بینی که من مردم.

... ادامه

دیدگاه · 1391/10/25 - 01:43 ·

3

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

یه اتاقی باشه گرم گرم
روشن روشن
تو باشی و من باشم...
کف اتاق سنگ باشه...سنگ سفید
تو منو بغلم کنی که نترسم...
که سردم نشه...که نلرزم...
اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار...پاهاتم دراز کردی...
منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم...
با پاهات محکم منو گرفتی...دو تا دستتم دورم حلقه کردی.
بهت می گم چشاتو می بندی؟
می گی آره...بعد چشاتو می بندی.
بهت می گم... قصه میگی برام...تو گوشم؟
می گی آره...
بعد شروع می کنی آروم آروم... تو گوشم قصه گفتن...
یه عالمه قصه ی طولانی و بلند....
که هیچ وقت تموم نمی شن.
می دونی؟
می خوام رگ بزنم...رگ خودمو...مچ دست چپمو.
یه حرکت سریع...
یه ضربه ی عمیق...
بلدی که؟

... ادامه

دیدگاه · 1391/10/25 - 01:43 ·

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

گاهی وقتا دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد
که بیاد تو تنهاییم …. و من اجازه ندم !
و اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد تو و آروم بغلم کنه و بگه
مگه من مردم که تنها بمونی … !

... ادامه

دیدگاه · 1391/10/17 - 13:49 ·