روزی شغالی در جنگل با مکر وحیله به شیری گفت :
شما که سلطان جنگل هستید میتوانید از پس یک شغال برآیید.
شیر گفت: میخواهی جانت را بگیرم تا ببینی میتوانم یا نه!
شغال گفت: اگر توانستید گره مرا باز کنید آنگاه من باور میکنم نیازی به خون ریزی نیست.
آنگاه شغال دست وپای شیر را بست وراه خود گرفت ورفت.
خری که از آنجا میگذشت شیر رادید وتکه خورد.
شیر گفت:بیا ومرا باز کن به مکر شغال گرفتار شده ام.
خر گفت اگر بازت کنم مرا میخوری
شیر گفت نترس اگر بازم کنی نصف سلطنت جنگل را به تو میدهم
خر دست وپای شیر راباز کرد وبه شیر گفت حالا نصف جنگل را به من میدهی
شیر گفت:
کل جنگل مال تو من از اینجا میروم سلطانی که دستانش را شغال ببنددو
خر آن را باز کنند همان بهتر رود وخر حکمرانی کند
اوه یادم نبود محمد خوب شد گفتی
1394/09/16 - 15:33شایدم آه و نفرین #محسن
1394/09/16 - 19:59یعنی یه پدری ازشون در بیارم برا طرح سوال مادرشون به عزا بنشینه اگر نفرین ناله کرده باشن
1394/09/17 - 11:26دیروز پاکت طرح سوال رو گرفتم از دانشگاه
ولی خدایی بعضیاشون خیلی دوسم دارن برگشتن میگن استاد ترم بعد تورو خدا یه درس صنعتی 2 بردارید ما 1 با شما داشتیم خیلی خوب یاد گرفتیم استادای دیگه خوب درس نمیدن و...
نامردا همچین زیرآب استاده رو میزدن
بامداد اون که آهش تقریبا تا آخر عمر دنبال زندگیمه
1394/09/17 - 12:10دارن گولت میزنن، اینجوری میگن که درس رو این ترم قبول بشن، ترم بعد عمراً با تو درسی بردارن
1394/09/17 - 13:03آخه بچه درس خونا اومدن اینو میگن
1394/09/17 - 13:37اونا میانترم شون رو نمره کامل گرفتن نیاز به نمره دادن من نی
یهو میبینی یه سوالی طرح میکنی که اونا نتونن جواب بدن، دارن پیشگیری قبل از درمان میکنن
1394/09/17 - 14:17