اگه هربار یه بیت از دیوان حافظ رو میخوند
الان ما دیوان حافظ رو حفظ بودیم!
برنامه که نیست صفحه تبلیغاته
1392/01/26 - 02:47اینم با این تبلیغاتش ما رو کشت ...به جا این کار نمیره اشپزی یاد بگیره لااقل یه چیز خوشمزه یاد مردم بده
1392/01/26 - 02:55سلام مبارک باشه بزن دست قشنگه روو
1392/01/26 - 00:32سلام . چی مبارک باشه ؟ میگم نمیشه تبلیغ داد
1392/01/26 - 00:33اشتباه شده من واسه اکسپلور که نمیدونم بلاخره توش باز میشه اینو گفتم نمیدونم چرا اینجا ثبت شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا همچین شد؟؟؟؟؟
1392/01/26 - 00:47اشکال نداره . نمیدونم رو تست نکردم
1392/01/26 - 00:47همه چیز گرون شده رضا
1392/01/25 - 23:57شانس ما هستش به خدا
1392/01/26 - 00:00تا به مارسید همه چیز 10 برابر شو والا
1392/01/26 - 00:02والا . چند ماه بود قیمتش ثابت بود الان دیدم قیمتش بالا رفته
1392/01/26 - 00:07اگر میخوای تبلیغ کنی زودتر ثبت نام کن تا قیمتش بالاتر نرفته...یهو دیدی یه هفته دیگه بالاترم رفت
1392/01/26 - 00:10مهم نیست فعلا بی خیال شدم هزیزنه بالاست ارزش نداره
1392/01/26 - 00:12هر جور صلاح خودته
1392/01/26 - 00:23از طرف مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد شیرازی(ره) حسینیه ای در واشنگتن آمریکا به نام حسینیه "الرسول الاعظم" صلی الله علیه و آله تاسیس شده است. دهه فاطمیه در این حسینیه مراسم عزاداری برای حضرت زهرا سلام الله علیها برپا و در شبهای جمعه مراسم دعا و توسل و قرائت حدیث شریف کساء برقرار است. یکی از روحانیون بزرگواری که از سوی بیت آیت الله العظمی شیرازی در آن مرکز بزرگ دینی انجام وظیفه می کند، نقل کرده است : روزی در یکی از خیابان های واشنگتن، پشت چراغ قرمز منتظر آزاد شدن راه بودم. در این هنگام یک خانم با گریه شدید به طرف اتومبیل من آمد و گفت حاج آقا شما ایرانی هستید؟ گفتم بله. گفت التماس دعا دارم. من یک جوان نوزده ساله دارم که به سرطان خون مبتلا و در بیمارستان بستری است. حالش هم بسیار بد است. در جواب آن خانم گفتم شب جمعه به حسینیه رسول اعظم بیایید و در مجلس حدیث کساء شرکت کنید تا به برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها مشکل شما مرتفع شود. آن خانم شب جمعه به حسینیه آمد و دعا کرد. از قندهایی که برای تبرک در جلسه حدیث کساء به حاضران داده می شد و قدری شله زرد نذری به آن خانم دادم و گفتم از اینها قدری به جوان سرطانی خود بدهید. وی در جواب گفت پسرم نمی تواند چیزی بخورد. از او خواستم که حتی اگر شده یک ذره از این شله زرد را در دهان او بگذارد.
دو روز بعد دیدم که آن خانم گریه کنان به حسینیه آمد. اول خیال کردم جوانش فوت کرده، خواستم به او تسلیت بگویم ولی او هنگامی که نزدیک شد رو به من کرد و پس از سلام گفت حاج آقا! وقتی مقداری از آن شله زرد را در دهان جوانم گذاشتم فورا چشمش را باز کرد و حالش خوب شد. پس از آن پزشکان بیمارستان برای بررسی حال او جلسه مشورتی تشکیل دادند و در نهایت اظهار داشتند که حضرت مسیح او را شفا داده است. ولی من به آنها گفتم که به یقین او شفا یافته امام حسین علیه السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء است.
آن خانم در نوبت های بعد با حجاب اسلامی در جلسه حدیث کساء شرکت می کرد و جریان زندگی خود و شفا یافتن فرزندش را برای حاضران تعریف می کرد و می گفت من مسیحی بودم. بیست سال قبل هنگام حاملگی در ایران حضور داشتم، شوهرم را از دست دادم و پس از آن به آمریکا آمدم. در ایران تبلیغات هیچ یک از علمای بزرگ نتوانست مرا مسلمان کند. ولی امروز به برکت امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء مسلمان شده ام. وی مرتب بر این جمله تاکید می کرد که حدیث کساء و حضرت زهرا سلام الله علیها مرا به سوی اسلام هدایت کرده است.
خوش بحالش که بچه اش با خوردن یه ذره شله زرد خوبه خوب شده انشاالله محمد جواده منم خوب شه واسش دعا کنین محتاج دعای شما هستم
1392/01/23 - 23:52اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَيْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلى اللّه عليه وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى و آله ، جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بَعْضِ الاَْيّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود: اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ من در بدنم سستى و ضعفى درك مى كنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتينى بِالْكِساَّءِ الْيَمانى فَغَطّينى بِهِ فَاَتَيْتُهُ بِالْكِساَّءِ فرمود: اى فاطمه بياور برايم كساء يمانى را و مرا بدان بپوشان من كساء يمانى را برايش آوردم الْيَمانى فَغَطَّيْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلاَْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگريستم و در آن حال چهره اش مى درخشيد همانند ماه فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ فَما كانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ شب چهارده پس ساعتى نگذشت كه ديدم فرزندم حسن وارد شد و اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْنى گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور ديده ام وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ يا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ و ميوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زير كساء است پس حسن بطرف نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ كساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آيا به من اذن مى دهى اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا كه وارد شوم با تو در زير كساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَما كانَتْ صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزير كساء رفت اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ ساعتى نگذشت كه فرزندم حسين وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور ديده ام و ميوه دلم فرمود: لى يا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى جدم رسول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)است گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زير كساء هستند فَدَنَى الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ اَلسَّلامُ حسين نزديك كساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِساَّءِ بر تو اى كسى كه خدا او را برگزيد آيا به من اذن مى دهى كه داخل شوم با شما در زير كساء فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت كننده امتم به تو اذن دادم پس او نيز با مَعَهُما تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ آن دو در زير كساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن على بن ابيطالب وارد شد وَقالَالسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً الحسن و اى امير مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى كنم طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ گويا بوى برادرم و پسر عمويم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى اين او است كه وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ با دو فرزندت در زير كساء هستند پس على نيز بطرف كساء رفت و گفت سلام بر تو يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ اى رسول خدا آيا اذن مى دهى كه من نيز با شما در زير كساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو السَّلامُ يا اَخى يا وَصِيّى وَخَليفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ باد سلام اى برادر من و اى وصى و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْكِساَّءِ ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ پس على نيز وارد در زير كساء شد، در اين هنگام من نيز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام عَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آيا به من هم اذن مى دهى كه با شما در زير كساء باشم ؟ قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتى وَيا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نيز به زير الْكِساَّءِ فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ كساء رفتم ، و چون همگى در زير كساء جمع شديم پدرم رسول خدا بِطَرَفَىِ الْكِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ دو طرف كساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره كرد و فرمود: خدايا هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَيْتى وَخ اَّصَّتى وَح اَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى اينانند خاندان من و خواص ونزديكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است يُؤْلِمُنى ما يُؤْلِمُهُمْ وَيَحْزُنُنى ما يَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ مى آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر كه با ايشان بجنگد وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ و در صلحم با هر كه با ايشان درصلح است ودشمنم باهركس كه با ايشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ايشان را دوست دارد اينان مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَغُفْرانَكَ از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاى خود و بركتهايت و مهرت و آمرزشت وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَيْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور كن از ايشان پليدى را و پاكيزه شان كن بخوبى فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلاَّئِكَتى وَي ا سُكّ انَ سَم و اتى اِنّى ما خَلَقْتُ پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهايم براستى كه من نيافريدم سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضِيَّئَةً وَلا آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا فُلْكاً يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در جريان را مگر بخاطر دوستى اين الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ پنج تن اينان كه در زير كسايند پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا كيانند تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ در زير كساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند: هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض كرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مى دهى اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِكُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم فَهَبَطَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ الاَْعْلى يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالاِْكْرامِ وَيَقُولُ لَكَ اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مى فرمايد: وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضَّيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در فُلْكاً يَسْرى اِلاّ لاَِجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ جريان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نيز اذن داده است كه با شما فَهَلْ تَاْذَنُ لى يا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا در زير كساء باشم پس آيا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى اَمينَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ جِبْراَّئيلُ مَعَنا تَحْتَ امين وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير الْكِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ كساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى فرمايد: ((حقيقت اين است كه خدا مى خواهد لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى پليدى (و ناپاكى ) را از شما خاندان ببرد و پاكيزه كند شما را پاكيزگى كامل )) على عليه السلام به پدرم گفت : يا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اى رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن ) ما در زير كساء چه فضيلتى (و چه شرافتى ) نزد اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً خدا دارد؟ پيغمبر(صلی الله علیه وآله و سلم ) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ برگزيد كه ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از شَيعَتِنا وَمُحِبّينا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِكَةُ شيعيان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ايشان رحمت (حق ) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ يَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند، على (كه اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِياً يا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً رستگار شديم و سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند، دوباره پيغمبر فرمود: اى على سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزيد ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكى باشد جز وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ آنكه خدا اندوهش را برطرف كند و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهى باشد جز آنكه وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَكَذلِكَ خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدين ترتيب به خدا سوگند ما كامياب و سعادتمند شديم و هم چنين شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْكَعْبَة اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم واحشرنا معهم و العن اعدائهم اجمعین الی یوم الدین فی هذه الساعه و فی کل ساعه ان شاءالله
1392/01/24 - 01:12واقعا"""""""""
1392/01/19 - 00:04مزخرف ترین تبلیغات رو این شرکت برای گوشی جی ال ایکس انجام میده
1392/01/19 - 00:12رضا فروخت
1392/01/9 - 15:28به کی فروخــــــته؟؟؟یعنی مدیرش دیگه تو ورضا نیستین؟
1392/01/9 - 15:29نمیدونم رو به فیسبوک فروختیم .بالاخره زندگی خرج داره .
1392/01/9 - 15:30وا رضا.... این چه حرفیه...خب میگفتی حداقل یکی از بچه های خودمون بخرش
1392/01/9 - 15:31هزینه سایت زیاده و ما نمیتونیم تبلیغ بدیم کلا سودی نداره ادامه کار سایت واسه همین بی خبای شدیم .
1392/01/9 - 15:36خــــــب چرا ب بچه های خودمون نگفتی میخوای بفروشیش؟
1392/01/9 - 15:37کی میتونست بخره؟
1392/01/9 - 15:39بلاخره دیگه میخریدیم ...
من میتونستم دیگه..
این متن نامه ملک الشعرای بهار به سودابه صفدری(بهار) پیش از ادواج است درحالی که هنوز او را ندیده و تنها وصف او را از دوستان شنیده بوده است.
دوست ابدی من قربانت شوم.
با این که شما را ندیدهام، از بخت خودم اطمینان دارم که گنجینهی عزیز و ثابتی برای قلب و روح خویش انتخاب نمودهام. ولی نمیدانم احساسات شما از چه قرار است. عزیزم من خودم را برای شما معرفی مینمایم.
یک جوان ثابت العقیدهی خوش قلب، فعال و ساعی، پر حرارت و با غیرت، در دوستی محکم و در دشمنی با اهمیت. حیات من در یک فامیل خوش اخلاق متدین بوده و در دامان مادر فاضله و حق پرستی تربیت شده ام. در فامیل ما خست و دروغگوئی، اصراف و هرزه خرجی موجود نبوده و نیست. به ما یعنی به خود و خواهر و دو برادرم، همواره توصیه شده است که کار کن و فعال بوده و نان خودمان را با سعی و اقدام تدارک نموده و با خوشروئی و آسودگی بخوریم.
من از سن هژده سالگی که پدرم وفات کرده است، رئیس و بزرگتر خانوادهی خود بوده و فامیل بزرگ خود را با عزت و آبرومندی اداره کردهام و تا امروز که سی و سه سال از عمرم میگذرد، رئیس این خانواده بوده و برای خانواده ی خودم جز عزت و سرافرازی و استراحت، چیزی به کار نبسته ام. شهرت و احترام من به قوهی هوش و سعی و اقدام خودم بوده است. ولی چون یک همسر و رفیق دلسوزی که مرا اداره کند، نداشتهام با هرچه به دست آورده ام صرف شده است.
خودم در تهران مانده و مادرم به واسطهی مرض اعصاب و مفاصل در مشهد مانده و قادر به آمدن به تهران نشده است. زندگانی من در مشهد خیلی مرتب و آبرومند بوده است. منازل شخصی و اثاث البیت خانوادگی، مادر و همشیره و برادر و قریب پانصد نفر بستگان پدری و چند نفر بستگان مادری من نیز در خراسانند. ولی خودم نظر به علاقهی کاری و نظریات سیاسی، ناچار در تهران اقامت نموده و میخواهم داخل یک حیات فامیلی جدیدی بشوم. چون میتوانم فامیل جدید خودم را به فضل خدا و قوه ی سعی و عمل و معلومات خودم، به خوبی و در نهایت آبرومندی اداره نمایم. به این نیت مصمم شده و به وسیلهی عزیزترین دوستانم معتصم السلطنه و مرآت السلطان با شما دست دوستی و وصلت داده و امیدوارم که تا روزی که زنده بمانم دست خود را از دست شما بیرون نکشم و با شما زندگی کنم. به شما اطمینان میدهم که من جز شما دیگری را دوست نداشته و نخواهم داشت. مثل سایر جوانان جاهل و بی تجربه، پیرامون هوی و هوسهای جوانی نگشته و در آتیه هم به طریق اولی نخواهم گشت.
من فطرتا با عصمت و عفت و تعصب خانوادگی بار آمده و این حس شریف را تا عمر دارم، از خود دور نخواهم کرد. البته شما هم با آن سوابقی که به پدر محترم شما سراغ دارم و فعالیت و شرافتی که از مادر گرامی و بزرگوارتان و سایر بستگان اطلاع یافته ام، با من هم عقیده بوده و قدر یک دوست صمیمی و همسر جدید را که میبایست بقیه ی عمرتان را با او به سر برید به خوبی خواهید دانست و شوهر شما کسی است که دوستی او برای عموم مردم با شرافت و نجیب، ذیقیمت بوده و یک نفر از اخلاق و رفتار او مکدر نبوده و شاکی نیست.
بدیهی است که شما نیز از این حیث با عموم هم عقیده بوده و هیچ وقت از من شاکی نخواهید بود. زودتر با یک حس شریف و حرارت پاک و عقیده ی ثابت و مستحکمی، خودتان را برای اداره کردن روح و قلب و خانهی من حاضر کنید. شما صاحب دارائی و ثروت من و فرمانروای خانه و قلب من خواهید بود. باید با نیتی خالص و صمیمیتی قلبی و بی آلایش از عهدهی این مسؤلیت و صاحبخانگی و دلداری و دلنوازی حقیقی برآئید.
من به خداوند تبارک و تعالی متوسل شده و با شما متوصل میشوم و از خداوند درخواست میکنم که قلب شما با قلب من طوری متصل شود که جدائی و فاصله در بین نباشد.
عزیزم به قدری میل دارم تو را ملاقات کنم که حدی ندارد. دوست داشتم که این مطالب را در حضورت عرض کرده و قلب تو را در موقع اظهار احساسات قلبیهی خودم بسنجم و احساسات تو را آزمایش نمایم. من رب النوع عشق و دوستی و صمیمت و وفاداریم. آیا تو هم با من در این عقیده هم راه و هم آواز خواهی بود؟ اخ چه خوب بود که ما زودتر هم را میدیدیم.
وقبل از موقعی که تکمیل تدارکات به ما اجازه ی ملاقات بدهد یکدیگر را ملاقات مینمودیم. دیگر اینطور بشود یا نشود نمیدانم. در هر لحظه منتظرم که تو هم احساسات خودت را زودتر به توسط خط خودت به تفصیل برای من بفرستی.
من حالا جز خیال تو و فکر تو مشغولیت دیگری ندارم میخواهم بنا آورده و بین قسمت متقدم منزل و قسمت متأخر آنرا دیوار کشیده از هم تفکیک نمایم. منزل حالیه ی ما خیلی خوب، جدید البنا و نوین است. حیف است از این منزل خارج شویم برای اطاق پذیرائی شما دو اطاق مجزا نموده و برای پذیرائی خودم یک اطاق و یک ناهارخوری و برای اطاق خواب هم اطاق دیگری موجود داریم. برای صندوقخانه و انبار و غیره اطاقها و زیرزمینهای مرتب و محکمی مهیاست.
وسعت و دلنوازی حیات به قدر مکفی است. گمان نداریم به شما بد بگذرد. فقط شما باید یک آشپز قابل و تمیز زنانه با خودتان بیآورید و کلفت دوست داشتنی هم برای خودتان انتخاب نمائید. در قابلیت و نظافت آشپز خیلی دقت کنید. ملاحظهی صرفه و غیره را ننمائید. در امانت و صحت عمل کلفت هم دقت بفرمائید. از قبل بنده خدمت خانم معظمه ی خودتان سلام و عرض عبودیت تبلیغ نموده از طرف من دست ایشان را ببوسید.
والباقی عن التلاقی تمت م. بهار
منبع:khanoomgol.com
من رب النوع عشق و دوستی و صمیمت و وفاداریم..
1392/01/5 - 02:32ولی مونا خیلی جالب نوشته
1392/01/5 - 02:41جالب نوشته ولی چــِــگــَدَن ِ خودشو تحویل گرفته..
1392/01/5 - 02:44به نقل از مهر، کمپانی اینتل ، فعالیت کاربران اینترنت را در یک دقیقه، در اینفوگرافیک زیر آورده است:
مطالعات جدید نشان می دهد 240 میلیون ایمیل در هر دقیقه ارسال می شود.
47 هزار اپلیکیشن در هر دقیقه دانلود می شود.
سایت آمازون در هر دقیقه 55 هزار پوند فروش می کند.
20 میلیون عکس و 6 میلیون صفحه فیس بوک مرور می شود.
1.3 میلیون کلیپ در یوتیوب دیده می شود.
در هر دقیقه در اینترنت بیش از 640 هزار آی پی آدرس نقل و انتقال می یابد.
پیش بینی می شود تا 2015 تعداد ابزارهای متصل به شبکه و ابزارهای شبکه ای دو برابر جمعیت انسانهای کره زمین شود.
ابزارهای جدید شبکه ای ترافیک اینترنت را بالا می برند. "جنگل کریستالی" امنیت را بالا برده و ترافیک شبکه ای را افزایش می دهد.
خب میشه رسید اما دیگه باید تبلیغ کنیم تا شلوغ بشه از یک جایی به بعد دیگه کاربرها خودشون میان .
1392/01/5 - 02:27یه حرکتی بزنیم نمیدونم رو هم بکشونیم بالا
1392/01/5 - 02:32ما میتونیم..
1392/01/5 - 02:32ایشالا . یه برنامه ای داریم چند روز دیگه بهتون میگیم .
1392/01/5 - 02:34انشاالله
1392/01/5 - 02:38عالی
1391/12/17 - 01:43خیلی خوبه بهتر شد که تبلیغاتو برداشتی
1391/12/17 - 01:44عالی خسته نباشی .
1391/12/17 - 01:45ممنون از همگی
1391/12/17 - 01:50قربون شما عزیزم
1391/12/17 - 15:15منـــــــم خوشم اومد دست گلـــت درد نکنه
1391/12/27 - 09:49مرسی عزیزم
1391/12/27 - 13:58مرسی میدونم دارم روش کار میکنم
1391/12/16 - 18:12موفق باشی مهندس
1391/12/16 - 18:16ببین چطور شده
1391/12/16 - 18:58خوبه اما سنگین نمیشه؟ در ضمن تبلیغ رو زدی ترکوندی
1391/12/16 - 19:03نه حجمش کمه تبلیغ رو مجبور شدم بردارم
1391/12/16 - 19:13تبلیغ رو میگذارم
1391/12/16 - 23:27