دردم از یار است و درمان نیز هم/دل فدای او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن/یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما/عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن/گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل/بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست/گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان/بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار/بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است/و آصف ملک سلیمان نیز هم
#حافظ
غزل شماره ۳۶۳