#صوفیا نه عقد نه عروسی فعلا #نامزدی کلی هم بریز و بپاش کردن اما به خرج داییم... داییم شب خواستگاری که پریشب بود فقط گریه میکرد تا حدی که اشک خانواده های ما رو دراورد ... امشب فک کنم خورده بود فقط میزقصید
شیر گاو محلی بو میده ولی پاستوریزه سرد الان چند روزه که میخورم بو نمیده
البته کم چرب خوشمزه تره پرچربش خیلی طعم شیر میده به بابام گفتم گفت میخواست طعم کره بده ه هه هه ههه ولی میگه پرچرب باید بخورم
واقعا متاسفم نمیدونم چی بگم..
دیشب تا نصف شب پای کامپیوتر بیدار بودم... صبح پا شدم دیدم
چشام شده کاسه خون، به لبم داغ جنون، به کنارم تو بمون، نرو با دیگری
اون آخریا صدا ی دستاشون نمیااااااااد
اواو او او همه دستا بال
اینم بگم اینقد از آن دسته از ادما بدم میاد میان عروسی مثلا زنونه مردونه جداست اولش لباسشون باز باز بعد تا قاطی میشه اینا سرتا پاشون چادر میپوشنن بعد نقابم میزنن
ایشششششششششششش
خب راس گفته بنده خدا اوموقه همهچی ارجینال بودهاخه بابام جان یه بار همکار خانومم وبدون اریش دیدم سلام کرد نشناختمش خدای
با تعجب نگاش کردم گفتم سلام علیکم {-193-
سلام عزیزم خوش اومدی جاتم خالی بود
1392/12/27 - 17:55سلام گلم مرسی عزیزم....فدا مدات
1392/12/27 - 17:59سلام ابجي شقايق چه عجب تونستيم زيازتت كنيم خواهر
1392/12/27 - 18:14سلام داداش سهیل...خوبی؟
1392/12/27 - 18:19به لطف شما بد نيستم
1392/12/27 - 18:26ایشالا همیشه خوب باشی
1392/12/27 - 18:34دلم واست تنگ شده بود چند روزه نبودي . اومده بودي تهران؟
1392/12/27 - 18:36اره داداش سهیل...منم دلم براتون تنگیده بود
1392/12/27 - 18:38خبر مي دادي مي رسيديم خدمتت ابجي پذيرايي مي كرديم كجاي تهران اومده بودي؟
1392/12/27 - 18:43مرسی داداش سهیل...میر داماد طرفای بلوار مادر
1392/12/27 - 23:13