شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست/این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند
هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد/آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کردهاند
ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست/قابل تغییر نبود آنچه تعیین کردهاند
در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید/کاین حریفان خدمت جام جهانبین کردهاند
نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران/عارفان آنجا مشام عقل مشکین کردهاند
ساقیا دیوانهای چون من کجا دربر کشد/دختر رز را که نقد عقل کابین کردهاند
خاکیان بیبهرهاند از جرعهٔ کاس الکرام/این تطاول بین که با عشاق مسکین کردهاند
شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست/این کرامت همره شهباز و شاهین کردهاند
#حافظ
قطعه شماره ۱۲