اگه کاریش نداشته باشن کاری نداره اما هی پا رو دمش میذارن و حرفای بد میزنن در موردش
از همه خنده دار تر واسش خط و نشون هم میکشن خب طبیعتا بی جواب نمیذاره
من اگه ی آمریکایی بودم به ترامپ رای میدادم سیاستاشو دوس دارم دوست داره در کشورش رو ببنده جز مردمش کسی نیاد اونجا همه امکانات واسه مردمش باشه
الان افغانی ها ریختن تو مملکت ما خوبه؟ کلی اشتغال رو از جوونامون گرفتن خوبه
منابع مون رو از بین بردن خوبه
چقدر جرم و جنایت کردن خوبه و و و و ........
اتفاقا ترامپ کار درستی کرده بنظرم من از همینجا ازش حمایت میکنم
آی لایو ترامپ
سیاست همینه قرار نیست همه مثل هم رفتار کنن .
در مورد ممنوعیت مهاجرت شاید حق با ترامپ باشه . اما در مورد تحریمهای جدید و ایجاد تنش با ایران امیدوارم اوضاع بدتر نشه . چون تا الان مردم بابت تحریمهای قبلی هزینه زیادی دادن .
خداروشکر کن که تا 5م تعطیلی
ما چی بگیم که حتی لحظه ی سال تحویل هم سرکار هستیم؟
پارسال لحظه ی سال تحویل تو مرغداری بودم ، 13بدر هم تا 4بعدازظهر تو مرغداری بودم ، غروبشم رفتم خونه و خوابیدم
واقعا؟
خب اونجا مگه قرارهچکار کنین ک انقدر باید باشین
جوجه داریم یا مرغ
موجود زنده که تعطیلی و عید و وفات نمیشناسه که
وای چ کار سختیه
بامداد ی سوال
این جوجه ها چجوری 40 روزه میشن مرغ گنده
یادمه گفتی هورمون هم نمیزنن چون گرونه
الان من 2-3 تا دکتر رفتم گفتن مرغ نخورم همش کیست پیدا کردم همشون میگن دلیلش مرغه :/
اونوقت همش دارم هورمون میخورم ک از بین بره یه ورق قرص یاسمین هورمون خریدم 48 هزار تومن خب گرونه ب مرغ نمیزنن قطعا
ی چیزی ام راه انداختن به نام مرغ سبز میگن آنتی بیوتیک نخورده طعمش فرق داره و کلی گرونتر میفروشن
آدم نمیدونه اطلاعات نداریم ما ک
جوجه تو 45 روز میشه 3 کیلو 700
به خاطر نژادشون هست ، اصلاح نژاد شده هستن دیگه و البته بخاطر پروتئین زیادی که تو جیره ی غذاییشون اضافه میکنن
مرغ بدون آنتی بیوتیک هم همونطوری که از اسمش پیداست ، تو روند پرورششون از آنتی بیوتیک استفاده نمیشه ، یعنی باعث میشه که آنتی بیوتیک به بدن انسان منتقل نشه تا فلور میکروبی بدن بهشون عادت نکنن و اگه یک زمانی انسان بیمار شد ، بشه از آنتی بیوتیک استفاده کرد و مقاوت دارویی در بدن انسان ایجاد نشده باشه
البته اکثر آنتی بیوتیک هایی که در دامپزشکی استفاده میشن ، مصرف انسانی ندارن ، مثل انروفلوکساسین ، فسفومایسین ، داکسی سایکلین ، لینکومایسین ، اسپکتینومایسین و...
بعضی از آنتی بیوتیکها هم در موارد نادر در دامپزشکی استفاده میشن که مصرف انسانی کمی هم دارن ، مثل تری متو پریم و سولفادیازین
البته ساختار ژنتیکی یکسری از آنتی بیوتیک ها مشابه هم هستن ، که برای همین مرغ بدون آنتی بیوتیک تولید میکنن که مقاومت دارویی ایجاد نکنه
در جهان اول ، مثل کشورهای اروپایی پیشرفته ، فراتر هم رفتن و تولید محصولا پروبیوتیک میکنن ، یعنی یکسری از باکتریهای ضعیف شده رو تو جیره ی غذایی اضافه میکنن که متعاقب اون سیستمم دفاعی بدن نسبت به اونا مقاوم میشه و این مقاومت به انسانهایی که از اون محصول استفاده میکنن هم منتقل میشه ، البته به میزان خیلی کم الان تو صنعت مرغداری ما هم داره کم کم وارد میشه این روش...
چه خوب مرسی از اطلاعاتت
پس ژنتیکای مرغا اینطوریه ربطی به هورمون نداره
بله مرجان
مربوط به ژنتیکشون هستش
وگرنه همونجوری که خودتم گفتی مصرف هورمون به هیچ وجه توجیه اقتصادی نداره
این یک ذهنیت غلطه که بخاطر بالانس قیمت مرغ تو بازار سر زبونا انداختن ، چون مرغ خیلی سهل الوصول تر و به صرفه تر از گوشت قرمز و ماهی هستش...
#شخم
منتظر عید بودیم عیدم اومد الانم سرکاریم
در کودکی از چه بازیکنی تقلید میکردی و چه کسی الهامبخش تو بود؟
«به طور مشخص مارادونا را تحسین میکردم و او یک الهامبخش بزرگ برای من بود. همچنین وقتی پابلو آیمار خودی نشان داد، من از تماشای بازی او بسیار لذت میبردم».
زمانی که برای نخستین بار به بارسلونا رفتی، چه کسی به تو کمک کرد تا با محیط وفق پیدا کنی؟
«ترک کشورم در آن سن برایم بسیار دشوار بود، اما خیلی زود با سسک فابرگاس در لاماسیا دوست شدم و ما هنوز هم دوستان خوبی برای هم هستیم».
کدام سرمربی بیشترین تأثیر را بر روی تو به عنوان بازیکن داشت؟
«از همه سرمربیانی که در طول دوران بازیگریام تحت هدایت آنها بودهام، چیزهایی آموختم، اما شما همیشه آن کسی که نخستین شانس را به شما داده، اهمیت بسیار بالایی دارد – برای من، او فرانک ریکارد بود. او آن باور را در من ایجاد کرد که با تیم نخست تمرین کنم و سپس اولین بازیام را برای بارسا انجام دهم. همه چیز برای من از او آغاز شد».
بزرگترین چالشی که باید بر آن غلبه میکردی، چه بود؟
«من در کودکی به این خاطر که با سرعت مناسبی رشد نمیکردم، مجبور به تزریق هورمون شدم و بارسلونا پذیرفت که هزینه آنها را به عهده بگیرد. اگرچه این دلیلی نبود که ما را به اسپانیا بیاورد، و به عنوان یک خانواده، در 13 سالگی به اسپانیا رفتیم. این بهترین تصمیمی بود که میتوانستیم بگیریم، اما به عنوان یک پسربچه، ترک کشور و رفتن به جایی ناشناخته... چالش بسیار بزرگی بود».
چه چیزی تو را برمیانگیزد؟
«بردن جام برای کشور و باشگاهم. به همین خاطر است که من هیچگاه به عقب و موفقیتهایی که داشتهام نگاه نمیکنم. اینکار را میتوانم زمانی که کفشهایم را آویختم انجام دهم؛ در حال حاضر، تنها باید به آینده و کسب موفقیتهای بیشتر فکر کنم».
چرا همکاریات با سوارز و نیمار تا این حد موفقیتآمیز بوده است؟
«در درجه اول، ما در تمرینات به سختی کار میکنیم تا آنچه در بازیها اتفاق میافتد را رقم بزنیم. اگرچه یک رابطه طبیعی بسیار خوب میان ما وجود دارد – منظورم دوستی بسیار خوب در خارج از زمین است – و این مسئله هم بسیار کمک میکند».
آیا به بازی در لیگ جزیره فکر میکنی؟
«همیشه گفتهام که بارسا به من همهچیز داده است و من تا زمانی که آنها بخواهند، در اینجا خواهم ماند».
فکر میکنی در این فصل چهکسی قهرمان لیگ جزیره میشود؟
«لیگ جزیره بسیار پیچیده است و فصل قبل هم این را به عینه دیدیم، بنابراین پیشبینی سرنوشت قهرمانی کار بسیار دشواری است. البته پپ سرمربی بسیار موفقی است و فارغ از وضعیت فعلیاش، مطمئنم که با فضای آنجا وفق پیدا میکند و موفق میشود».
بهترین بازیکن بریتانیایی که در مقابلش بازی کردی، چه کسی بوده است؟
«در طول این سالها با تیمهای بریتانیایی بسیاری در لیگ قهرمانان روبرو شدیم که بازیکنان بسیار با کیفیتی در ترکیب خود داشتند، اما من همیشه احترام خاصی برای وین رونی قائل بودهام. او سالهای زیادی در بالاترین سطح بازی کرده و یکی از خاصترین بازیکنان این نسل است».
چه کسی تو را قانع کرد که دوباره برای آرژانتین بازی کنی؟
«بعد از فینال ناامیدکنندهای که در تابستان پشت سر گذاشتیم، من فرصت زیادی داشتم تا فکر کنم و به مشور بپردازم، و به این نتیجه رسیدم که از تصمیمم بازگردم. من همچنان میخواهم با آرژانتین جامهای بینالمللی بهدست بیاورم».
گل مورد علاقهات میان گلهایی که به ثمر رساندی، کدام است؟
«من این گل را نه بهخاطر زیباییاش، بلکه بهخاطر اهمیتش انتخاب میکنم: آن گلی که به ضربه سر مقابل منچستر در فینال لیگ قهرمانان در سال 2009 به ثمر رساندم. ما 1-0 پیش بودیم و آن گل کار را تمام کرد».
کدام مهمتر است: یک سوپرگل با نبوغ فردی، یا یک گل تعیینکننده در فینال؟
«من همیشه گل تعیینکننده را انتخاب میکنم. نبوغ گل چه فایدهای دارد وقتی در نهایت جام قهرمانی را بهدست نیاورید؟».
مهمترین جامی که در آن به قهرمانی رسیدی، کدام است؟
«در بارسا ما میخواهیم همهچیز را ببریم. در ابتدای هر فصل این انتظار وجود دارد که ما در نهایت میتوانیم همه جامها را بهدست بیاوریم، ما سعی میکنیم که اولویتبندی نکنیم و یک جام را مهمتر از دیگری ندانیم».
رونالدو در مصاحبهاش با ما، از وجود «یک احترام دوطرفه» میان شما دو نفر سخن گفت. رونالدو را چگونه میبینی؟ آیا بازی در یک دوره با بازیکن بزرگ دیگری، انگیزههای تو را افزایش داده است؟
«احترام دو طرفه میان ما وجود دارد. من او را به عنوان بازیکن بزرگی میبینم که به دستاورهای بزرگی دستیافته است، و این مسئله صحت دارد. اگرچه، انگیزه من همیشه از تمایلم برای بهترینبودن برای بارسا و آرژانتین و هواداران سرچشمه گرفته و نه چیز دیگری».
بزرگترین درسی که فوتبال به تو داده، چیست؟
«اینکه من از باختن متنفرم. این احساس فقط برای ساعاتی پس از باخت بر من اثرگذار نیست و تا مدتها با من میماند. نمیتوانم این احساس [احساس باختن] را تحمل کنم. شما میتوانید از این مسئله استفاده کنید تا مطمئن باشید که هرآنچه میتوانستید برای کسب پیروزی دادهاید».
آیا در FIFA 17، هیچیک از نمراتت را تغییر میدهی؟
«نمراتی که در بازی برای بازیکنان به کار رفته همیشه دقیق است!».
زرشکه
عه چ خوشمله
1395/11/3 - 10:35زرشک اولش این شکلیه
بعدش که خشکش میکنن میشه اونی که میریزن تو زرشک پلو
ما اون زمان که تو جوجه کشی کار می کردیم تو حیاط دو تا درختچه ی زرشک داشتیم
تو بهار که میوه میداد ، بچه ها میچیدن و بعد از اینکه میشستنش بهش نک میزدیم و میخوریدیم
وای چ باحال خوشبحالتون
1395/11/3 - 15:23چقدر ایران چقدر پهناور بود حیف که تو هر دوره مقداری از این مساحت کم شد .
1395/10/30 - 15:311. اولین باری که هر سه ضلع این مثلث موفق به گلزنی در یک دیدار شدند، به تاریخ 10 دسامبر2014 در نیوکمپ، در دیداری از مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا، بازمی گردد. مسابقه ای که با پیروزی 3-1 بارسا به اتمام رسید. تاکنون در 17 بازی، هر سه ضلع این مثلث موفق به گلزنی شده است.
2. دو ضلع از این مثلث موفق به زدن 6 گل در مسابقات جام باشگاه های جهان شدند. سوارز در دیدار نیمه نهایی مقابل گوانژو که با نتیجه 3-0 به پایان رسید هتریک کرد و در بازی فینال که بارسا با همین نتیجه مقابل ریورپلاته به پیروزی رسید، دو گل به ثمر رساند. مسی هم زننده دیگر گل تیم در فینال بود.
3. 302 گلی که این مثلث آتشین بارسا به ثمر رساند، اینگونه بین سه مهاجم گلزن تیم تقسیم شده است: 125 گل مسی، 100 گل سوارز و 77 گل نیمار.
4. نیمار از زمان تشکیل این مثلث، دو بار موفق به هتریک شده است. اولین آن به 27 سپتامبر 2014 در پیروزی 6-0 مقابل گرانادا و دومین هت تریک به 17 اکتبر 2015، در دیداری که او موفق شد چهار مرتبه دروازه رایووایکانو را در پیروزی 5-2 بارسا باز کند، باز می گردد. هردو این بازی ها در نیوکمپ و در لالیگا برگزار شد.
5. در بین سه ضلع این مثلث، سوارز بیشترین گل با پای راست (71) را به ثمر رسانده است. نیمار 57 گل و مسی 20 گل با این پای خود به ثمر رسانده اند. اما قطعا مسی در آمار گلزنی با پای چپ - که پای تخصصی اش است - در صدر قرار دارد (97). در حالیکه نیمار 17 و سوارز 18 گل با پای چپ خود زده اند. سوارز همچنین با 11 گل صدرنشین گل های زده با ضربه سر است. مسی 8 و نیمار 4 گل به این طریق به ثمر رسانده اند.
6. سوارز 14 و مسی 9 پاس گل برای نیمار ارسال کرده اند.
7. تیمی که بیشتر از سایر تیم ها طعم گل خوردن از مسی را چشیده است، سویا با 9 گل خورده است. پس از این تیم، اسپانیول و دپورتیوو با 8 گل و سپس والنسیا، رایووالکانو و اتلتیک بیلبائو با 7 گل قرار دارند.
8. سوارز 6 گل در مقابل پیکو سولر (اسپورتینگ خیخون)، آنتونیو آدان (بتیس)، گورکا ارایزوز (اتلتیک بیلبائو)، مسی 7 گل در مقابل خوان کارلوس (کوردوبا و رایووالکانو) و نیمار 5 گل در مقابل سیریگو (پاریس سنت ژرمن)، تونو (رایو وایکانو)، گورکا ارایزوز (اتلتیک بیلبائو) به ثمر رسانده اند.
9. 100 گل سوارز در بارسا بدین ترتیب بین رقابت های مختلف تقسیم می شود: 68 گل در لیگ، 17 گل در لیگ قهرمانان، 8 گل در کوپا دل ری، 5 گل در جام باشگاه های جهان، 1 گل در سوپرجام اسپانیا و 1 گل در سوپر جام اروپا.
10. از زمان تشکیل این مثلث، مسی و نیمار بیشترین تعداد گل را با 12 گل در کوپا دل ری به ثمر رسانده اند. لوئیز سوارز همچنین 8 گل در این رقابت ها به ثمر رسانده است.
در طول سالهای متمادی، حدس و گمان بسیاری در مورد ریشههای رنگ پیراهن بارسا وجود داشته است. میدانیم که در نخستین جلسه تاریخ باشگاه، نام باشگاه جدید انتخاب شده است، اما رنگ پیراهن تیم، نه. در جلسه دوم میان سران باشگاه در تاریخ 13 دسامبر 1899، پیراهن آبی و اناری برای تیم انتخاب شد، که تا ده سال با شورتهای سفید پوشیده میشد.
تئوریهای بسیاری وجود دارند که دلیل انتخاب این رنگها را توضیح میدهند. یکی از این تئوریها این بود که مادر یکی از بازیکنان بوده که به دلیل در اختیار داشتن این رنگهای پیراهن، پیشنهاد پوشیدن لباسهایی با این لعاب را داده است، که البته این فرضیه با توجه به این نکته که بازیکن مورد نظر، کوماماله، نخستین بازی خود را در سال 1903 با پیراهن بارسا انجام داد، رد شد. همچنین گفته شده بود که این رنگها انتخاب شدند، زیرا خودکارهایی که توسط حسابداران در آن زمان مورد استفاده بود، دو رنگ داشت: قرمز و آبی. سپس اشاره شد که این رنگها، پرچم بخشی از کشور سوییس بودند که مؤسس باشگاه، خوان گمپر، در آن به دنیا آمده بود، اما این ادعا به طور قطعی رد شد. در سال 2008، وقتی بارسا و بازل در لیگ قهرمانان به مصاف هم رفتند، گفته شد که رنگ پیراهن بارسا از باشگاه سوییسی گرفته شده است. اما گمپر، نوه مؤسس باشگاه، در کتابی اشاره کرد که تیم گمپر در سوییس، اکسلسیور - که سپس زوریخ نام گرفت - بوده است که او آن را پایهریزی و رهبری کرده، در حالی که او رابطه بسیار کمتری با تیم بازل داشته و تنها مدت کوتاهی در آن به بازی مشغول بوده است.
در واقع، در تاریخ باشگاه، اشارات بسیار مختصری در این مورد وجود دارد. دنیل کاربیو، روزنامهنگاری که در سال 1924 «تاریخ باشگاه بارسلونا» را نوشت، در بیست و پنجمین سالگرد تأسیس باشگاه، گفت: «توافق شد که رنگ پیراهن باشگاه آبی و اناری باشد». نه چیزی بیش از این. آلبرت مالوکر، در سال 1949، رنگ پیراهن باشگاه را به تیم سوییسی نسبت داد که گمپر در آن بازی کرده بود، اما به طور دقیق مشخص نکرد که کدام تیم. همهچیز نشان میدهد که در حالی که حتی شاهدانی وجود داشتهاند که مؤسسین باشگاه را میشناختهاند، هیچ پاسخ تأیید شدهای در این مورد وجود ندارد، و شاید هم کسی اهمیتی به این پرسش که در حال حاضر آن را مطرح کردهایم، نداده بود.
یک عصر با براداران ویتی و خوان گمپر
همه هواداران بارسلونا با نام خوان گمپر آشنا هستند، اما افراد کلیدی دیگری هم در تأسیس باشگاه محبوب ما دست داشتهاند. آنها، براداران ویتی بودهاند: فردریک آرتور و ارنست؛ که در سالهای نخست باشگاه فعالیتهای بسیاری داشتند. آنها در جلسه 13 دسامبر 1899، دومین جلسه تاریخ باشگاه که در آن رنگ پیراهن تیم مشخص شد، حاضر بودند. نوادگان این افراد کلیدی، به دنبال این پرسش بودند که چرا این رنگها را انتخاب کردند.
مانل گمپر، نوه خوان گمپر، همیشه از اینکه از پدرش، خوان-ریچارد گمپر، که در سال 1970 مدیریت باشگاه را برعهده داشت و مطمئناً ساعات بسیار زیادی را به صحبت با خوان گمپر در مورد بارسای محبوبش اختصاص داده بود، بیشتر سؤال نپرسیده، احساس پشیمانی میکند. از طرف دیگر، مایکل ویتی، نوه فردریک آرتور ویتی، خوششانس بود که پدرش تا سن 89 سالگی زیست و او توانست به صحبت با او در این زمینه بپردازد. مایکل همواره از پدرش شنیده بود که رنگ پیراهن باشگاه از مدرسهای گرفته شده است که پدربزرگش در آن درس میخواند: مارچنت تیلورز در کروسبی، لیورپول.
در هفتاد و پنجمین سالگرد تأسیس باشگاه، تئوریهای بسیاری در مورد تاریخچه ابتدایی بارسا جمعآوری مجدد شد. در همان زمان بود که فردریک ویتی، پسر فردریک آرتور و پدر مایکل، وقتی دید که هیچکسی در مورد ریشههای رنگ پیراهن باشگاه صحبت نمیکند، تصمیم گرفت که به لیورپول نامهای بفرستد و مطمئن شود که آیا رنگ پرچم مدرسه مورد نظر، آبی و قرمز بوده است؟ پاسخی که فردریک دریافت کرد، کاملاً واضح بود: آبی و اناری، رنگ پیراهن راگبی مدرسه در اواخر قرن نوزدهم بوده است، که برادران ویتی در آن، ضمن درس خواندن، بازی میکردند. این پاسخ واضح و قابل ملاحظه به نظر میآمد، اما کسی به آن توجهی نکرد و پس از آن هم صحبتی در موردش نشد.
سالها گذشت و داستان ریشههای رنگ پیراهن باشگاه دوباره به گفتگوها میان ویتیها و گمپرها، که به دنبال فرضیات احتمالی میگشتند، بازگشت. و این همانچیزی بود که چند هفته پیش به باشگاه ابلاغ شد، ابتدا به مرکز اسناد و سپس به رئیس حال حاضر باشگاه، ماریو بارتمئو.
مانو و خاویر گمپر، و همچنین مایکل ویتی، یک تصویر از تیم راگبی مدرسه مرچنت تیلورز در اواخر قرن نوزدهم که راهراههای آبی و قرمز به تن داشتند، به همراه مدارکی از سوی دو خانواده برای باشگاه ارسال کردند و این تئوری را مطرح ساختند: در جلسهای که در آن رنگ پیراهن باشگاه مشخص شد، برادران ویتی رنگ پیراهن تیم راگبی دوران مدرسه خود را پیشنهاد دادند و خوان گمپر، که مؤسس اصلی بوده، به این خاطر که پیش از این مدتی در سال 1896 در بازل سوییس، هرچند کوتاه، این پیراهن را به تن کرده بود، ایده مطرح شده را پسندید.
اگر گمپر میخواست رنگ یکی از باشگاههای قدیمی خود را پیشنهاد بدهد، اکلسیسیور یا زوریخ، که آن را تأسیس کرده بود و – درست مانند بارسلونا – نام شهر را به آن داده و در آن کاپیتانی کرده بود، انتخاب میکرد. این مسئله هم که رنگ پیراهن باشگاه دقیقاً در جلسهای انتخاب شد که برادران ویتی به باشگاه پیوسته بودند، به این احتمال قوت میبخشد. در واقع، این نوه خوان گمپر، مانل گمپر بود که قطعیت بیشتری در این مورد داشت: «اینکه صحت این نکته را هر چه زودتر مشخص کنیم، عمل مناسبی است، زیرا این مسئله از ترویج تئوریهای ناصحیح جلوگیری میکند. باید بیشتر در این مورد صحبت کنیم، زیرا این نسخه رسمی باشگاه خواهد بود».
مایکل ویتی نیز گفت: «پدر من همواره آنچه پدربزرگم به او گفته بود را به من میگفت. و خود من نیز، وقتی جوان بودم، با پدربزرگم، فردریک آرتور، در مورد این مسئله صحبت کردم و او تئوری مدرسه مارچنت تیلورز را تأیید کرده بود، اما با توجه به تواضع بسیاری که داشت، هیچگاه به این مسئله توجهی نمیکرد».
به هر حال، در نبود اسناد ثبتشده، شهادت شفاهی کلیدی به نظر میآید. از این رو، تئوری مطرح شده توسط افراد مرتبط به مؤسسین باشگاه، قویترین تئوری در مورد ریشههای پیراهن تیم به نظر میرسد و توسط باشگاه تأیید شده است. شاید یک روز، در شرایطی که دور از ذهن است، مدرکی یافت شود و از این تئوری دفاع کند. اما تا آن روز، ما از این تئوری به عنوان محتملترین تئوری یاد خواهیم کرد.
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
1395/12/15 - 07:29چقدر از خودم تعریف کردم
1395/12/15 - 11:50#دل_کوچیک رو بگو
من کجا شيطونم به این مظلومی.
1395/12/21 - 00:43صوفیا
1395/12/21 - 09:14صوفیا ما که اینو نگفتیم، رضا میگه تو شیطونی
1395/12/21 - 13:17صوفیا تو که من و این دو نفر رو میشناسی دسیسه کردن
1395/12/21 - 13:24خدا رو شکر خوشحالم که روسیاهی به ذغال می مونه و میتونی ببینی که رضا خودش به تو تهمت زد
1395/12/21 - 14:13کلا این کارش حالت چرخشی داره ی مدت به من ی مدت به محمد تهمت زد الان قرعه به نام تو افتاده
مرحان
1395/12/21 - 14:22