یاد خودم افتادم 10-11 سال قبل رفتیم یه عروسی محوطه تالارش خیلی پله داشت من رد شدم رفتم پاشنه کفشم اول عروسی کندهشد رو یکی از پله ها پایینی موند
مامانم شروع کرد خندیدن رفتیم تو تالار توی راه پله های تالار یه آقای جوونی صدا زد ببخشید ببخشید یه پاشنه کفش رو پله هاس
آقا پاشنه کفش مامانمم کنده شده بوده
خلاصه زجری کشیدیم ولی خاطره ای شده