""عروسک ویترینی""
یک روزی همه آرزوم بودکه بخرمت
داشته باشمت
مال من باشی
به پدرم گفتم:شال وکلاه کرد
ورفتیم:وتوروخریدیم
و
آوردمت خونه
حرف مادرم هیچوقت یادم نمیره
که میگفت:اون عروسک پشت ویترین یه عمرتنهابوده...
وبه تنهایی خوکرده...
خوب فکراتوکن...
ابتدابه حرفاش توجهی نمیکردم..
چراکه چشم من فقط اونوگرفته بودوبس...
ولی..
ولی...
حالاکه رفته و
تنهام گذاشته...
میفهمم مادرم چی میگفت...
اما
پدرم وقتی که رفت
بی تفاوت گفت:
غصه نخور...
یکی بهترشوبرات میخرم...
پدرم
ولی
هرگزبهم نگفت:
تکلیف دل شکسته ام چی میشه!
متن ازنیما
#عیستوری = #هیستوری
1392/11/27 - 12:50#هدیده = #هدیه
1392/11/27 - 12:51#میکذره = #میگذره
1392/11/27 - 12:51خدا قوت ندا جونم...منم اول چیزایی که میخواستمو پاک نکردم بعد دیدم طول میکشه زدم همرو پاک کردم...شاهین بفهمه همه اطلاعاتو پاک کردم منو میکشهمنم دلم برات تنگیده بود یه عالمه
1392/11/27 - 12:53بد نیست گلکم....شاهینم خوبه...امیرمم خوبه طبق معمول همیشه سر کار
نه ندایی بیرون نرفتیمقرار بود دیروز بریم که امیر بازم کار داشتمعلوم نیست کی بریم نه هدیشو دادم نه گرفتم فعلا
تو چی کار کردی خانومی؟
فدای تو بشم عزیزم...منم این مدت همش خونه بودم به جز دو روز که رفتم رشت مهمونی خونه یکی از دوستام...خوش گذشت خیلی.قرار بود برم صوفیارو هم ببینم که دیر شد و نتونستم...
1392/11/27 - 13:02بعدشم ولنتاین امسال هم مثل چند سال گذشته تنهایی رفتم بیرون برای خودم یه عروسک خریدم و یه کمی شکلات ...
از طرف خودم به خودم هدیه دادم.
خیلی هم عالی...
خیلی بدی اومدی تا رشت نیومدی ببینیم همو
1392/11/27 - 13:07یکم عزیزم خودتو تحویل بگیر منه بد بخت برا یکی کادو گرفتم از حسود بودن بعضیا برای اونم خریدم رسما پیاده شدم دم عیدی
شقایقم شرمنده به خدا به صوفی هم قول داده بودم ولی نتونستم چون دیر شده بود وباید برمیگشتم...انشالله حتما عید اومدم میام میبینمتون...
1392/11/27 - 13:12اشکالی نداره گلم تا باشه از این ولخرجیا...
خب کسی که تحویلم نمیگیره باید خودم به فکر خودم باشم دیگه...
1392/11/27 - 13:16وای خدا نکنه باشه حالا 29 بهمن سپندار مزدگان
ای دون...ای دون
آره بابا روز عشق آریایی خودمونو عشقه...
1392/11/27 - 13:31